صدای «بوک‌بایک» از  بالای شیراز می‌آید

همشهری آنلاین جمعه 12 اردیبهشت 1404 - 19:58
از همان اول، پیگیرِآدم‌های توی قصه و کتاب‌ها بود؛ آیدین و اورهانِ سمفونی مردگان، ترپلف و نینای مرغ دریایی تا مَگ و خواهران قد و نیم‌قدش در زنان کوچک، خانم و آقای تواچِ مغازه خودکشی و یا هر شخصیت دیگر در هر قصه و کتاب دیگر که می‌خواند.

همشهری آنلاین- سحر جعفریان عصر: اصلا، برای مریم صالح که اهل شیراز و دانش‌آموخته گرافیک رایانه‌ای است فرقی نمی‌کرد به چه کار و حالی باشد در هر شرایط از مرور شخصیت‌های سفید و خاکستری و سیاه لذت می‌برد. چه وقت‌هایی که شاگرد کلاس و مدرسه بود و مشغول درس و یا بعدتر، شاغل شد وسرگرم کشیدن نقش لچک و ترنج برای قالی‌باف‌های مشهد یا نقطه‌گذاری گل‌های شاه‌عباسی برای بافنده‌های کاشانی و کرمانی. و چه وقت‌هایی که به فراغت می‌گذراند و در سایه خنکِ ایوان، شربت بهارنارنج یا پس گرمای کُرسی، چای می‌نوشید. به وقت هیچ یک از اینها، مریم نمی‌دانست قرار است از سَر شور و شوقی که به قصه و کتاب دارد روزی (زمستان ۱۴۰۰) به عنوان نخستین کتابفروشِ دوچرخه‌سوار ایران یا همان «بوک بایک» کوچه به کوچه و شهر به شهر را رکاب بزند و جلد جلد کتاب بفروشد.

صدای «بوک‌بایک» از  بالای شیراز می‌آید

کوچه به کوچه در رکاب کتاب

حالا که کنار دوچرخه و باکس فلزی تقریبا ۲۰۰ کیلوگرمی و انباشته از کتاب‌های گوناگون‌ آن نشسته و به روی زنان چادر محلی به سر و مردان دشداشه‌پوشِ رهگذر بوشهری لبخند می‌زند خاطر روزی که به خانواده‌اش گفت: «می‌خواهم کتاب‌فروش دوچرخه‌سوار شوم...» پیش ذهنش قوت می‌گیرد. آن روز جز «نه»، «اصلا» و «این شدنی نیست» چیزی نشنید: «پدر و مادرم بیشتر نگران بکر بودن ایده بودند و خواهر و برادرم هم خیالشان از درآمدزا بودن آن راحت نبود.»

سختی‌های خاص و دشواری‌های معمول

روزهای سخت و دشواری را گذراند تا به امروز که آوازه‌اش در فضای مجازی پیچیده و معمولا این طور است که هنوز هم بعد از مدت حدود ۴ سال، سوژه عکس و عکاسی افراد فراوان در کوچه و خیابان می‌شود. روزهایی که گرم بود و آفتاب، تفت می‌داد و روزهایی که سرد بود و سوز، استخوان را می‌لرزاند. سختی و دشواری‌هایی هم در همه آن روزها مشترک بود مثل ناهمواری و نامناسب بودن مسیر ویژه دوچرخه‌سواری، سنگینی کشاندن باکس ۲۰۰ کیلوگرمی در پستی و بلندی‌های مسیر، گرانی کاغذ و کتاب. ولی مریم از پس همه‌یشان برآمد و بی‌وقفه رکاب زد.

صدای «بوک‌بایک» از  بالای شیراز می‌آید

خوشا شیراز و بوک‌بایکِ بی‌مثالش

محله قصرالدشت شیراز، مکان نخستی بود که چرخ‌های بوک‌بایک مریم در آن چرخید و چرخید تا بلوار و بوستان بعثت، تا آرامگاه حافظ و سعدی، تا بازار وکیل و ارگ کریم‌خانی، تا باغ ارم و دلگشا. دیگر به چشم اهالی شیراز آشنا بود؛ آن قدر که عکس و فیلم‌های مرتبط با بوک‌بایکش و دورهمی‌هایی که یکهویی بَرِ کوچه و طولِ خیابانی با حضور مشتریان ثابت و گذری برگزار می‌کرده و می‌کند تا آرشیو سازمان بین‌المللی یونسکو هم رفته‌است: «مشتری زیاد دارم؛ آنها که ثابت‌اند مثل رنگینه‌خانم که تنهاست و دل خوش به کتاب و یا آقاحمیدرضای ۱۱ ساله که آرزو دارد نویسنده شود. ژانر مورد علاقه همه‌یشان را هم می‌دانم.» حالا اما چرخ‌های بوک‌بایک به قرار اجرای طرح «کتاب و دوچرخه و شهر» چند روزی‌ست که در محله‌های شلوغ بوشهر می‌چرخد.

دهه پنجاهی‌های تاریخ‌خوان، هشتادی‌های رُمان‌دوست

اغلب رهگذران بوشهری حوالی کوچه معروف نه‌نه معصومه با دیدن بساطِ بوک‌بایکِ مریم دقایقی از رفتن بازمی‌ایستند و متعجب یا هیجان‌زده، دور و بَر کتابفروشی متفاوت او را برانداز می‌کنند. برخی‌شان دست به یکی از ده‌ها کتاب نظم و نسق گرفته در طبقات باکس می‌برند و برخی دیگر نیز که تعدادشان کم نیست سرگرم عکس برداشتن و سلفی گرفتن می‌شوند: «ماه اولی که کارم را شروع کردم فقط یک کتاب فروختم؛ بینوایان. آن را هم کاسبی خرید که می‌گفت کتابخوان نیست و فقط چون پشتکارم را دیده بود سعی داشت یک جوری حمایت کند.» روز به غروب رسیده و گرما کمی کوتاه آمده. برای همین جمعیت رهگذران زیاد و زیادتر می‌شود. حالا مریم فرصت سر خاراندن ندارد؛ یکی کتاب رُمان یا مجلد روانشناسی می‌خواهد، کسی هم سراغ کتب تاریخی را می‌گیرد: «نتیجه ۴ سال رکاب زدن و کتاب فروختن و گاهی هم که در جاهای مناسب بساط میز و صندلی‌های تاشو و چای و قهوه رایگان پهن کردن یک تجربه جالب و قابل استناد بوده؛ آدم‌های دهه ۴۰ و ۵۰ بیشتر کتاب در ژانر تاریخی می‌خرند، متولدین دهه ۶۰ به کتاب‌های روانشناسی علاقه‌مندند و نسل دهه ۷۰ و ۸۰ هم معمولا رمان و داستان می‌خوانند.»

صدای «بوک‌بایک» از  بالای شیراز می‌آید

چرخ بوک بایکت بچرخه!

با همه سرشلوغی که دارد از کار طراحی نقشه‌های سنتی برای فرش‌های دست‌باف، دور نمانده‌است. سفارشی اگر باشد بدش نمی‌آید سرگرم کاغذهای شطرنجی، قلم و رایانه شود. ولی راستش، بوک‌بایک برای او چیز دیگری‌ست که روز و شبش به آن می‌گذرد؛ تعمیر و بزک دوچرخه و باکس متصل به آن، ساخت اکسسوری‌های فرهنگی ویژه جایزه کتاب‌خوان کوچک، شناسایی و تهیه تازه‌های کتاب و کتاب‌های پر فروش، صورت‌برداری از ویترین و انبار باکس، برنامه‌ریزی برای اجرای دورخوانی کتاب‌ (کودک و بزرگسال)، دریافت کتاب‌های اهدایی خیران و توزیع میان افراد نیازمند، مشارکت در برنامه‌های آموزشی با رویکرد نذر کتاب و دست‌سازه‌های فرهنگی. حالا از غروب بوشهر گذشته و شب شده که مریم، چراغِ سایبانِ بالای دوچرخه‌اش را روشن می‌کند: «پرتکرارترین جمله‌ای که مردم به محض دیدن من و کتاب‌فروشی متفاوتم می‌گویند، چرخ بوک بایکت بچرخه برات، است.» او از طنز این جمله پرتکرار خوشش می‌آید: «انگیزه‌بخش است مثل صبوری برخی مسئولان شهری و همسایه‌های محلی هنگام ایجاد سدمعبرهای موقت و پیش‌بینی‌نشده (تجمع مشتریان برای خرید کتاب) بوک‌بایکی که نه فقط شیرازی که ایرانی‌ست.»

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.