علیرضا افتخاری: بعدها مشخص می شود احمدی نژاد که بود | از دستش ناراحتم! | صدای گل آلود چاوشی را دوست دارم

همشهری آنلاین پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404 - 13:51
علیرضا افتخاری، چهره ماندگار موسیقی، در گفت‌وگو با تلویزیون اینترنتی همشهری گفت: «احمدی‌نژاد می‌توانست در آن دوره که من در تنگنا بودم، به من کمک کند. از دست ایشان ناراحتم.»

همشهری آنلاین- فرشاد شیرزادی: علیرضا افتخاری، در برنامه «درجه یک» که عصر چهارشنبه با اجرای مژده لواسانی در تلویزیون اینترنتی همشهری پخش می‌شود، پنجمین میهمان این برنامه بود. وی گفت: «زمان ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد از ایشان توقع داشتم که وقتی در تنگنا قرار گرفته‌ام ایشان به من کمک کند اما او هیچ کاری برایم نکرد و به همین دلیل از وی ناراحتم.» آنچه در پی می‌آید خلاصه‌ای از مصاحبه او با همشهری TV است.

از رادیو برنامه گل‌ها را گوش می‌دادیم

علیرضا افتخاری گفت: «اجازه می‌خواهم از خود شیفتگی «درجه یک» قدری خودم را تعلیل کنم و بگویم که در رسم و رسوم موسیقی، ذره کوچکی از ابتدای موسیقی هستم.» وی که در ۱۸ سالگی در آزمون باربد پذیرفته شد، افزود: «دوستان دیگری هم بودند که شاید شرایط برای ایشان فراهم نبود. خب، در دوران کودکی‌ام خیلی‌ها رادیو نداشتند اما ما داشتیم و از آن برنامه گل‌ها را گوش می‌دادیم. دوستداران موسیقی یک ساعت منتظر می‌ماندند تا برنامه گل‌ها را بشنوند. اما جالب است بدانید که از کودکی حسی در درونم وجود داشت و به من نهیب می‌زد که روزی می‌توانم بخوانم و خواننده شوم. در ۱۵ سالگی به دلیل قرار گرفتن در سن بلوغ، صدایم دو رگه شد. نوجوان‌ها باید این را بدانند که صدا را باید مانند یک اسب سرکش رام کرد و البته مدتی ممکن است صدایشان دو رگه شود. من اشک می‌ریختم و به خانه بازمی‌گشتم تا اینکه یک روز صدایم را پیدا کردم و باز شد. نخستین استادم تاج اصفهانی بود. او حتی وقتی می‌گفتند علیرضا افتخاری، شاگردت است، می‌گفت نه! دوستم است!

اما به شکل حرفه‌ای آهنگ‌هایی را که انقلابی ضبط می‌کردیم و مجوزشان را گرفتیم و به همراه استاد بوستان روی اشعار مولوی، حافظ و سعدی کار می‌کردیم، مقطع حرفه‌ای شدنم بود. من دو صفحه هم داشتم که اشعار و آهنگسازی و تنظیم، همه متعلق به خودم بود اما متعتقدم که هر کسی باید کار خودش را بکند. شاعر، شعر بسراید، آهنگساز آهنگ بنوازد و خواننده بخواند. امروز هر کاری تخصص خاص خودش را می‌خواهد. بدین شکل کار، خوب و حرفه‌ای از آب در می‌آید. امروز می‌توانم به شما بگویم که پس از ۴۰ سال، روی شعر و آهنگ اشراف دارم.»

نیلوفرانه چند میلیون فروخت؟

علیرضا افتخاری عنوان کرد: «آلبوم نیلوفرانه ۶ میلیون تومان فروخت. کاری حرفه‌ای انجام شد، از شعر و خطاطی گرفته تا آهنگسازی و تنظیم. چند بار می‌شد که به استاد عباس خوشدل پیشنهاد می‌کردم که فلان کلمه را عوض کنم، و ایشان می‌گفت برو بخوان، تا ببینیم چه می‌شود.» علیرضا افتخاری ادامه داد: «دخترم الهام افتخاری نیز امروز در کار موسیقی است و خوب می‌خواند. به او گفته‌ام که روزی رستاخیر شما هم فراخواهد رسید.»

دلکش به افتخاری چه گفت؟

وی درباره آلبوم «یاد استاد» این گونه به خاطره‌بازی پرداخت: «روزی به استاد آهنگساز گفتم که می‌خواهم مجوز این قطعات را بگیرم و ایشان گفت من خودم این کار را می‌کنم، تو فقط بخوان. به هر حال یک روز به خانه خانم دلکش رفتیم. سرکار قدری از اصفهانی‌ها دلخور بود. گفت یکی آهنگ‌های مرا خوانده که اگر ببینمش فلان و بهمان می‌کنم. خب، من هم در آن مجلس حضور داشتم. گفت نوه‌ام تلویزیون را می‌دید و گفت که آهنگت پخش می‌شود و من دیدم کس دیگری این کار را کرده و خوانده. یکی در آن جمع گفت: «خانم دلکش، ایشان به دلیل وجود شما نام آلبومش را گذاشته «یاد استاد!» یکی هم گفت ایشان در همین مجلس حضور دارند. خانم دلکش نزد من آمد و با دست، آرام و به تحبیب به صورت من زد و گفت: «تو این کار را کردی اصفهانی؟» به واسطه همین آلبوم خانم دروودی به اروپا رفت. خوشحالم که خانم دلکش را راهی دیار غریب کردم و آنجا کارهایش را اجرا کرد. ایشان بعدها گفتند می‌خواهم روی مجله تصویر من و شما باشد و من عرض کردم که نمی‌شود استاد!» امروز البته فضا بازتر شده و با آن روز هم قابل مقایسه نیست. به هر حال امیدوارم هر جا که هستند، خوب و خوش باشند. من ایشان را شخصیتی فرهیخته یافتم. در زمان وزارت آقای مهاجرانی هم این آلبوم مجوز گرفت. خدا را شکر گذارم که کارنامه و رزومه خوبی از من باقی مانده است.»

اگر عشقت گناه است... | قرار بود نیلوفرانه2 را بسراید

افتخاری درباره قیصر امین‌پور گفت: «ایشان در حال سرودن شعر برای نیلوفرانه۲ بودند و مشغول کتابت تا من آنها را بخوانم. او هم شخصیت والایی داشت. در این بین به سمت شمال حرکت کرد و در راه تصادف کرد و آن حادثه ناگوار برایش رخ داد. خیلی سخت است که آدم با تک‌تک کلمات کار کند. قیصر این گونه شخصیتی داشت. تا به امروز حدود ۴۰ ترانه از سروده‌های ایشان را خوانده‌ام تا بعداً که به «صدایم کن» و... می‌رسیم که استاد سهیل محمودی شعرش را برایم آماده کرد.»

کارهایی که گل کرد

وی در پاسخ به این پرسش که آیا کاری هم بوده که پس از اجرا از آن پشیمان شده باشید؟ گفت: «هر کاری که از انجامش پشیمان شدم، گل کرد!» یک کار هم با استاد ذولفنون داشتم. بداهه نوازی بود. من به استاد گفتم که حاضرم برای شما ۳ نوار پر کنم اما این بداهه نوازی‌ها منتشر نشود. اتفاقا منتشر شد و گل کرد. کارهایی بود که با استاد انجام می‌دادیم و لابه‌لای کار هم مثلاً می‌گفتم استاد گرسنه‌ایم، تمامش کنیم و برویم صبحانه بخوریم. درباره یاد استاد هم باید بگویم که آن را با استاد تجویدی اجرا کردیم و یک روز به استاد گفتم که جناب کسایی اینجا هستند، گفته‌اند که نام کار باید «یاد استاد» باشد. این دروغ مصلحتی باعث شد که نام آلبوم همان باشد که می‌خواستم. از استاد اسدزاده یکبار شنیدم که گفت فیلمی ساخته‌ام که چندان گل نکرده و یکی آن را به قمیتی ارزان از من خرید و بعدها نامش شد «گنج قارون». خوب به خاطر دارم که ۴ شرکت برای پخش و توزیع آلبوم یاد استاد آمدند و نپذیرفتند و شرکتی از شیراز آن را پذیرفت و کار گرفت و خوب هم فروخت.»

صدای گل آلود چاوشی را دوست دارم

وی ادامه داد: «این روزها ام‌کلثوم گوش می‌دهم. از خوانندگان ایرانی همچنان آثار خانم دلکش برایم زیباست یا خانم پریسا. همچنین کارهای خانم سیما بینا. یا صدای گل آلود محسن چاوشی را هم دوست دارم.»

و تأکید کرد: «امروز از همه کسانی که قطعاتشان را خوانده‌ام یک عذرخواهی می‌کنم. نمی‌توانستم تک‌تک آنها را پیدا کنم و ازشان اجازه بگیرم و فقط خانم دلکش در دسترسم بود.»

نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست

وی تأکید کرد: «یک هنرمند باید درد را بشناسد و از تنگناها و توفان‌ها گذر کرده باشد. ناز پرورد تنعم نباشد. اگر دردمند باشد می‌تواند وقتی در سالن روی سن می‌رود، دل همه را به دست آورد. وگرنه هنر که چهچهه زدن و شهرت و شعر و نیست. هنرمند اهل درد کارش شنیده می‌شود و خریدار دارد. تقاضا دارم که دوستان و جوانان عزیز سعی کنند با نیاز مادی به موسیقی نگاه نکنند. آنها نباید بگویند که می‌خواهیم از طریق موسیقی پولدار شویم. اگر چنین باشد، یک دو آهنگ می‌خوانند و ممکن است بگیرد اما در ادامه او در کوچه و خیابان به مردم فخر می‌فروشد و دیگر هم کارش دیده نمی‌شود. من برای چنین کسانی یک سبیل آتشین می‌کشم!»

شما که در پر قو بودید من آموختم!

افتخاری گفت: «وقتی آمدم تهران می‌توانستم به هتل برود. می‌توانستم اجرا کنم اما ۴۰ سال است که یکی نگفته افتخاری یک شب مهمان ما بوده و اینجا خوانده است! من معمولاً به استادیو می‌روم، می‌خوانم و کسانی که دوست دارند، می‌توانند کارهای مرا دنبال کنند. از همان اول هم که به تهران آمدم، ترجیح می‌دادم که اگر پول هم نداشتم شب تا صبح در خیابان‌ها قدم بزنم، صبح که حمام نمره باز شد به حمام برود و سپس به اصفهان بازگردم و آنجا هم اگر کسی گفت که چه شده، واقعاً بگویم که چیزی از موسیقی آموخته‌ام. یعنی زمانی که شما در رختخواب پرقویتان خواب بودید، من مشغول کار و یاد گرفتن بودم. من امروز می‌توانم ملودی را به خاطر بسپارم و این هوشمندی را دارم.»

بعدها مشخص می‌شود احمدی‌نژاد که بود و چه کار کرد | از دستش ناراحتم

وی درباره مصائبی که در زندگی شخصی‌اش طی چند سال اخیر پیش آمد، گفت و افزود: «شما بگویید؛ من بد کردم؟ کار بدی مرتکب شدم؟ وقتی که یکی از آهنگ‌هایم را ضبط می‌کردم، دیدم که آقای احمدی‌نژاد تحت تأثیر قرار گرفته‌اند و دستمال کاغذی را برداشتند و اشک چشمانشان را پاک کردند. وقتی کسی این گونه به تو احترام می‌گذارد، انتظار دارید که چه کار کنم؟ بعضی‌ها می‌گفتند باید او را هل می‌دادی. من حتی خانه‌ام را هم عوض کردم. همسایه‌ها به گونه‌ای دیگر با من رفتار می‌کردند. وقتی به آرایشگاه می‌رفتم، مغازه‌دار گفت به خاطر تو مشتری‌هایم را از دست می‌دهم! درباره احمدی‌نژاد البته بعدها باید قضاوت کرد. کسانی که شخصیت پیچیده‌ای دارند، باید سال‌ها بگذرد تا دریابیم که چه کارهایی کرده‌اند. اما من از دست ایشان ناراحتم. زمانی که من در تنگنا بودم، ایشان می‌توانست به من کمک کند. من و خانواده‌ام حتی بیمه هم نیستیم. از دست ایشان خیلی دلگیرم و نمی‌دانم که این قدرت چیست که این‌گونه بعضی آدم‌ها را می‌گیرد. ما یک گروه بودیم. به گمانم وقتی نمی‌توانستند هیچ کار با ما بکنند، این کار را کردند تا ما را ساقط کنند. من یک ادای احترام کوچک کردم. من حتی جاروی رفتگر را هم می‌بوسم. همه مرا می‌شناسند. من اهل کلاس گذاشتن هم نیستم. دیگران انتظار داشتند وقتی احمدی‌نژاد تحت تأثیر آهنگسازی جناب خوشدل قرار گرفت، من یک لیون آب روی او می‌ریختم؟! آن زمان، شخصی در آسانسور با من برخورد می‌کرد، خودش را کنار می‌کشید. حال اینکه من چه کاره‌ام؟ خودتان آن فرد را کنار بزنید! آن دوره خیلی افسرده شدم اما در عین حال می‌دانستم که کار ناشایستی انجام نداده‌ام. من فقط یک احترام متقابل نشان دادم. سهروردی به سعدی می‌گوید: «خودبین و بدبین نباشد!» امروز از شما می‌پرسم که آیا کسی دیده که افتخاری غرورش را هزینه کاری یا چیزی کند؟ اگر هم بگویند نخوان من دیگر نمی‌خوانم. آیا موسیقی به من خانه و زندگی داده؟ البته که نه! عشق من از ۱۵، ۱۶ سالگی خواندن بود و خدا را شکر می‌گویم که موفق شدم و به خواسته‌ام رسیدم. زندگی همین فراز و نشیب‌ها را دارد.»

افتخاری موسیقی رپ را قبول دارد؟

وی درباره اینکه این روزها کم کار شده، گفت: «دگر کسی CD نمی‌خرد. آهنگی هم که می‌خوانیم پس از اینکه پایتان را از استودیو بیرون می‌گذارید در فضای مجازی منتشر می‌شود. من دنبال این هستم که علقه نسل جوان را پیدا کنم. دنبال اینکه چطور موسیقی اصیل را به آنها بشناسانم و آموزش دهم. به قول معروف همه‌اش این نباشد که از دوره قاجار تا به این سو، همه چیز را تکرار کنیم. باید ببینیم امروز جوان چه می‌خواهد و صد البته شادی می‌خواهد که من هم این را می‌دانم. در تاجیسکتان شبی شاد خواندم. به قول تاجیکی‌ها که فردا در رسانه‌هایشان نوشتند، افتخاری خوش خواند! به اصطلاح آنها خوش خواندن یعنی شاد خواندن. و گروهی که پیش از ما خواند خوش نخواند! من با موسیقی رپ هم مشکلی ندارم اما شعرش باید به گونه‌ای باشد که یکی از شاعران استخوان ترکانده معاصر بتواند پای آن امضا بگذارد نه اینکه جلف و بی معنی باشد. می‌توانیم به گونه‌ای گلستان سعدی را معرفی کنیم و بخوانیم که جوانان هم بپسندند. مثل این نباشد که یکی آثار باستانی اصفهان را خراب کند و به او بگوییم چه کار می‌کنی و او بگوید که می‌خواهم کاشی کاری کنم!»

فرزندان معلول را باید با گلاب شست | فرشتگان خدایند

وی در این باره که تا کنون در زندگی شخصی‌اش ناشکری کرده یا خیر، افزود: «فرزندان معلول فرشتگان خدایند. هیچ‌گاه ناشکری نکردم. مرجان امروز ۴۶ سالش است. یکی چند روز پیش خواست کف خانه را که چوبی است مرمت کند. نیامد و من با او تماس گرفتم و گفتم که تو باید پاسخگوی مرجان من باشی. این بچه معلول باید بوی رنگ و مصیبت‌های دیگر را تحمل کند. مرجان فرزند دومم است. سال ۱۳۵۸، اوایل انقلاب، دستگاهی که باید وجود نداشت و به مغز این بچه فشار آمد. به گمانم این بچه‌ها نعمت‌اند. آنها را باید با گلاب شست. مادرش همه کار برایش می‌کند. استخوانش مانند درخت مو نازک است اما کل خانواده از ابتدا برایش دست به سینه بودند. خدا را شکر می‌کنم که اگر حکمتش بود، خدا رحمتش را هم به ما عطا کرد. اگر من ۴ یا ۱۰ تا از این بچه‌ها را هم داشتم مهم نبود. شاید اگر او نبود من گوشم بدهکار زندگی نبود تا احساسم را به خوبی در قالب شعر بیان کنم.»

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.