خبرگزاری فارس کرمان _ آمنه شهریارپناه: گنبدش سبز و طلایی و گلدستههایش سفید است، در دل کوههای پر غرور، استوار ایستاده و حکایتها در خود پنهان دارد، مسجد صاحبالزمان(عج) کرمان را میگویم، بنایی ۴۰۰ ساله که میگویند علما و عرفا در آن آرمیدهاند.
اما ما این مسجد را با نام امام زمان(عج) میشناختیم، با شبهای جمعه و دعای کمیل، با صبحهای آدینه و دعای ندبه ... اینجا به اندازه ۴ قرن یا صاحبالزمان(عج) گفتهاند، ۴ سده یاحسین(ع) را فریاد زدهاند.
گلزار شهدای کرمان، طریقالشهدا
در میان همه هیاهوها و شلوغیها، اینجا آرام بود، برای خودمان بود، گوشه دنجی که تافته جدابافته محسوب میشد اما هیبتش میگفت، برای ما نخواهد ماند! صلابتش داد میزد اینجا مرزها را زیر پا میگذارد و جهانی میشود!
روزها گذشت و سالها از پی هم آمدند و رفتند، زمستان بود و سرمایش استخوانها را میسوزاند، ناگهان آسمان تیره و نگاهها تار شد، آتشی به جانمان افتاد و تا عمق وجودمان را سوزاند.
عطر بینالحرمین برخاست و بر گلدستههای مسجد نشست، بلندای صاحبالزمان قد کشید و نگاهش را به همان سمتوسو برد، دود و آتش را در خود انعکاس و چشمها را متوجه خودش کرد، یادها در دل تاریخ گشتوگشت و روی دو وصیتنامه متوقف شد.
پرده اول: «همسرم من جای قبرم را در گلزار شهدای کرمان مشخص کردهام، محمود میداند ...»
پرده دوم: «آیتالله حقیقی قبل از پیروزی انقلاب خواب دیده بود کعبه را به محدوده مسجد صاحبالزمان (گلزار شهدای کرمان) آوردهاند و مردم میآیند برای زیارت آن! ...»
آمد، روزی که از سال ۸۶ و همزمان با رحلت آیتالله حقیقی که از فضلای نامی استان کرمان بود، پرده از ماجرایی برداشته شد و روز به روز دهان به دهان چرخید و سال به سال بازنشر شد، فرا رسید.
در میان بهت و ناباوری و در عالم غم و حسرت همیشگی، آن روز آمد و میخواستند کعبه را به کرمان بیاورند.
قرار طواف را گذاشتند و عاشقانِ دلشکسته پروانهوار دور سرش گشتند، یک سال، دو سال، سه سال ...
امسال چهارمین سال است که دور کعبه دلها طواف میکنند و در راه رسیدن به آن صف میکشند، این کعبه همیشگی و این طواف ابدی است!
پایان پیام/۸۰۰۶۵/ ش