خبرگزاری فارس-مازندران ـ سرویس فرهنگی| «کم شد ز جمع خستهدلان، یار دیگری، بر دار رفت پیکر سردار دیگری» در نزدیکی چهارمین سالگرد شهادت سردار دلها، با سفر یاری دیگر درخت مقاومت با خون سردار دیگری تنومندتر شد ولی موضوع مهم اینکه مکتب حاج قاسم ادامه دارد و سردارها از پا نمیافتند.
میگویند هر کسی هر چیزی را دوست داشته باشد به همان میرسد، مثل سرداری که بسیار بیتاب و بیقرار وصل حاج قاسم بود و نهایتا این فراق پایان یافت.
روایت شهید «سیدرضی موسوی چاشمی» بهنام خانوادگی «فرهاد» را از زبان «سیدناصر عمادی»، پزشک بدون مرز ایرانی که برادر همسر شهید هستند، میخوانیم؛
مرور اتفاقات و صحبت از گذشته این یادگار جبهه و جنگ را غرق خاطرات عزیز سفر کردهاش میکند، این را وقتی میفهمیم که چند ثانیه به گوشهای خیره میشود و بعد کلمات است که کنار هم قرار میگیرند تا راوی خاطرات سردار باشند.
*دلتنگ حاجی هستم
آخرین بار چند ماه قبل در محل کارشان در سوریه گفتم، الان مقام پدرم را دارید، مراقب خودتان باشید، کمی مکث کردند، چشمانشان از اشک حلقه زد و گفت قرار بود من حداکثر یکسال بعد شهادت حاج قاسم به او ملحق شوم، دیر شد، دلتنگ حاجی هستم...
شهید سید رضی موسوی چاشمی و سیدناصر عمادی
راست میگفت؛ چرا که هر وقت فیلم یا تصویر حاجی را تماشا میکردند، بسیار آرام و بدون آنکه کسی متوجه شود، اشک میریخت و بعد زمزمهای میکرد و اشکها را پاک میکرد تا کسی نبیند.
شهید متولد سال ۱۳۴۱ در منطقه «چاشم» سمنان بود که بعد از تحصیلات متوسطه مدتی در اداره راه و ترابی زنجان مشغول خدمت شد.
همزمان با شروع جنگ اواخر سال ۵۹ بهعنوان نیروی بسیجی از واحد مخابرات و بیسیمچی داوطلبانه عازم خطوط عملیاتی در جنوب کشور شد.
وی اضافه میکند: سال ۱۳۶۳ عازم لبنان شد و سال ۱۳۶۴ با خواهرم که دخترخاله ایشان بودند، ازدواج کردند؛ حاصل این زندگی سه فرزند شامل دو فرزند پسر و یک دختر است.
*نقش موثر سردار در انجام ماموریتها
عمادی یادآور میشود: سیدرضی بهدلیل تلاش و کوشش وافر از سال ۶۳ همواره در ماموریتهای خاورمیانه ( لبنان و سوریه ) نقش موثر و برجستهای ایفا میکرد.
در محضر سردار سلیمانی
شهید در سالهای 1376 به مدت 2 سال به ایران برگشت اما مجدد بهدلیل ضرورت حضورش در سوریه و لبنان عازم این مناطق شد.
وی درباره خصوصیات خاص شهید، تصریح میکند: از خصوصیات اخلاقی شهید، مهر و محبت وافر به همه انسانها بهویژه نیازمندان بود، آنچنانکه اگر به رفتار و مراودههای اجتماعی او دقت میکردیم، هرگز تصور نمیکردیم او یک شخصیت برجسته نظامی و سیاسی است.
سادهزیستی، بیآلایشی و تواضع به همه انسانها در نهایت ادب اساس زندگی او بود، اعتقاد عمیق او به شایستگی و توانمندی هر انسانی در جایگاه و مسؤولیت تفویض شده به نیت رضایت و اراده الهی یک معیار بسیار مهم بود؛ آنچنانکه حتی برای فرزندان و بستگان نزدیک خود نیز تاکید داشت «باید با تلاش و کوشش خود به دنبال رضایت الهی باشید و به مردم خدمت کنید...»
مراسم ازدواج شهید سید رضی در سال ۱۳۶۴
این پزشک بدون مرز ایرانی بیان میکند: شهید سید رضی با همه توانمندی و اراده نافذ به حرکت عظیم و منسجم اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی در سطوح ملی و بینالمللی هرگز حضور و ظهوری در مقام سخنران و یا واعظ برای مردم نداشت و دائم تاکید میکرد باید با عمل خود با مردم سخن گفت که والاترین رفتار شیعه علی (ع) است.
در محافل و مجالس فامیلی و پذیرایی، تا از ابراز خدمت، مهر و محبت به دیگران مطمئن نمیشد هرگز آرام و قرار نداشت و آشکارا و با افتخار نقش خدمتگزار را ایفا میکرد.
وی میگوید: به شخصه با همه قرابت و نزدیکی به لحاظ سببی و نسبی هیچگاه زبان گله، شکایت و کدورتی از ایشان نسبت به هیچ احدی ندیدم و نشنیدم.
شهید تاکید میکرد اگر آرامش و قلبی مطمئن میخواهی، همه سختیها، کم مهری و انتقاد دیگران را مسیر حکمت خداوندی بر تعالی زندگی خود برای آینده بهتر و درخشانتر ببین.
شهید سید رضی و سید حسن نصرالله
در احترام به خانواده، بستگان، پدر و مادر اخلاق ویژه و شایسته ایشان آن بود که علاوه بر تماس مکرر و پیگیری احوال، حتما هدایایی ارسال میکرد و نکته جالب آنکه حتما با نیاز و علاقه فرد و یا آن خانواده هدایا را انتخاب میکرد، خودش بستهبندی میکرد، به دقت چسب میزد با احترام نام دریافت کننده را مینوشت و حتی بعدا هم پیگیری میکرد که به دست ایشان رسیده باشد.
*احترام بیبدیل به مقام شهدا
شهید در مقام تواضع و احترام به مقام شهدا بیبدیل بود؛ میدانم هر وقت خانواده ایشان(خواهر و خواهرزاده) قائمشهر میآمدند تاکید میکرد منزل شهدا، ویژه شهید بلباسی بروید.
شهید در استعانت نیازمندان کم نظیر بود؛ چهار سال قبل خیابان کفشکرکلا قائمشهر با هم به عیادت بیماری میرفتیم، نیازمندی سمت مقابل بلوار کنار خیابان نشسته بود، بلوار را دور زد از داخل داشبورد یک پاکتی که مبلغ ۴۰۰ هزار تومان بود را خارج کرد و همه مبلغ را به فرد داد؛ تعجب کردم گفتم فرهاد همه مبلغ را دادی !؟ گفت: بله؛ چون اگر از آنچه میخواهیم، بگذریم، یعنی از خود خالصانه برای خدا گذشتیم.
شهید در کنار مرحوم پدرم(پدرهمسرشان) در حال کار در مرتع دامداری
برادر همسر شهید موسوی بیان میکند: از خودبینی، بروز و جلوه مدیریتی و ژست و کلیشه ریاستی به شدت پرهیز میکرد؛
هرگاه به روستای چاشم یا قائمشهر میآمد، حتما نزد تک تک فامیلها از ضعیفترین قشر بهویژه بیماران میرفت و کلی با آنها شوخی و مزاح میکرد، خدا را شاهد میگیرم حتی اگر کسی بیمار بود برایش نوبت پزشک اخذ میکرد و فردی را مامور میکرد که ضمن تامین هزینه بیمار، او را به نزد پزشک ببرند.
*آفریقا مراقب خودت باش
این پزشک بدون مرز ایرانی یادآور میشود: هرگاه شهید با من صحبت میکرد از اینکه در آفریقا و مناطق محروم طبابت میکردم با این زبان «آقا دکتر با معرفت» قدردانی میکرد و فاتحه ای برای پدرم میخواند و اگر جایی هم میخواست انتقادی کند، با کلمه «آقای ناصر خان» شروع و بعد هم انتقاد که فلان کار را نکردی و غیره…
دائم تاکید میکرد «آفریقا مراقب خودت باش»، یک روز گفتم حاجی دعا کن عاقبت ما شهادت باشد در پاسخم گفت، همین که هر روز در آفریقا مسیحیان نیازمند را بنام طبیب شیعه مداوا میکنی، به معنای شهادت برای اسلام، شیعه و امام حسین (ع) است.
شهید رضی و فرزندشان محمدحسین سال ۱۳۶۷
اگر با دوستی یا آشنایی وارد مغازه یا میوه فروشی میشد اول برای ایشان چند کیلو میوه میخرید و بعد خودشان...شهید برای خواهرم (همسرشان) احترام ویژهای قائل بودند، همیشه ایشان را در نهایت احترام «حاج خانم» صدا میکرد.
صادقانه عرض کنم، همه مردم، بستگان، موافقان، مخالفان و همه کسانی که او را میشناختند، در نهایت احترام و تواضع با او رفتار میکرد؛ زیرا سید رضی زودتر از همه سلام میکرد، همیشه دست به سینه داشت و تا پایان با دقت و روی گشاده حرفها را میشنید.
*تعارفی با احدی در انجام مسؤولیت نداشت
سردار سید رضی در کار و مسؤولیت با هیچ احدی تعارفی نداشت؛ جدی، محکم، مقتدر و قاطع بود؛ تردید ندارم کسانی که با سید آشنا هستند از این روحیه مجدانه و مقتدرانه ایشان مطلع هستند، جز خدا و حقانیت هیچ ملاک و معیاری موجب تصمیمات او نبود.
همه خوب میدانستیم که درخواست غیرمنطقی و رفاقتی برای مال و مقام نباید از او نداشته باشیم؛ چون جواب ایشان «نه» قاطعانه بود.
آخرین بار چند ماه قبل در محل کارشان در سوریه گفتم الان مقام پدرم را دارید، مراقب خودتان باشید، کمی مکث کرد، چشمانشان از اشک حلقه زد و گفت قرار بود من حداکثر یکسال بعد شهادت حاج قاسم به او ملحق شوم، دیر شد، دلتنگ حاجی هستم...
راست میگفت؛ چراکه هر وقت فیلم یا تصویر حاجی را تماشا میکرد، بسیار آرام و بدون آنکه کسی متوجه شود، اشک میریخت و بعد زمزمهای میکرد و اشکها را پاک میکرد تا کسی نبیند.
شهید رضی در مراتع دامداری در سوادکوه
پایان پیام/۸۶۰۳۴/ض