با سعدی در گلستان؛ حکایت پنجم: بمیر تا برهی ای حسود کاین رنجیست/ که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست (+صدا)

عصر ایران شنبه 07 مرداد 1402 - 11:45
بنا بر روال هفته‌های گذشته حکایتی از گلستان سعدی را در عصر ایران باز می خوانیم. گلستان خوانی هم دایره واژگان را تقویت می کند و هم بر نگرش و محتوای فکر می‌افزاید. طنز و حکمت سعدی می آموزد و تمرین خوبی برای سخن وری است. شما نیز همراه با ما گلستان بخوانید.

عصر ایران ؛ گلستان خوانی : حکایت پنجم - سرهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زاید الوصف داشت هم از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیه او پیدا.

بالای سرش ز هوشمندی

می‌تافت ستاره بلندی

متن این حکایت را با خوانش مهرداد خدیر بشنوید

فی الجمله مقبول نظر سلطان آمد که جمال صورت و معنی داشت و خردمندان گفته‌اند توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به عقل نه به سال. ابنای جنس او بر منصب او حسد بردند و به خیانتی متهم کردند و در کشتن او سعی بی فایده نمودند.

 

دشمن چه زند چو مهربان باشد دوست

ملک پرسید که موجب خصمی اینان در حق تو چیست؟ گفت در سایه دولت خداوندی دام مُلکُه همگنان را راضی کردم مگر حسود را که راضی نمی‌شود الاّ به زوال نعمت من و اقبال و دولت خداوند باد.

 

توانم آنکه نیازارم اندرون کسی

حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است

 

بمیر تا برهی ای حسود کاین رنجیست

که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست

 

شوربختان به آرزو خواهند

مقبلان را زوال نعمت و جاه

 

گر نبیند به روز شپّره چشم

چشمه آفتاب را چه گناه

 

راست خواهی هزار چشم چنان

کور بهتر که آفتاب سیاه

 

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.