چند اپیزود عاشقانه از راهپیمایی در سرزمین خورشید مقاومت و شهید نامدار قدس

خبرگزاری فارس جمعه 25 فروردین 1402 - 16:46

خبرگزاری فارس - کرمان؛ آمنه شهریار پناه: اینجا کرمان است، سرزمین مردمان مقاوم، سرزمین انسان‌های شریف و ظلم‌ستیز، کرمان را حالا خیلی‌ها می‌شناسند، آوازه‌ای جهانی و بین‌المللی دارد، نامش در سرزمین‌های مقاومت پیچیده و دنیا دنیا امید و لبخند را برایشان به ارمغان آورده، مردمان این دیار همان اندازه که نام کرمان برایشان شیرین است و به آن عاشق‌اند، دولت های مستکبر از آن متنفرند، باید هم همین باشد انسان تراز در اسلام کسی است که جاذبه و دافعه را با هم دارد.

کرمان و کرمانیان را دوست دارند چون فرزند و فرزندانش در راه مقاومت کمک موثری داشتند و الفبای مقاومت را ترسیم کردند، از او متنفرند چون همان فرزند و فرزندانش کمرشان را شکسته‌اند، گورشان را کنده‌اند و آنها را مستقیم به جهنم می‌فرستند.

اینجا زادگاه همان ابر مردی است که رژیم صهیونسیتی را تا زباله‌دان تاریخ برد، رژیمی که امروز یکصدا فریاد زدیم نباید باشد، مثل چهل و چند سال گذشته ... حالا به یک قدمی نبودنش رسیده است، از همیشه به این هدف بزرگ نزدیک‌تریم.

این روزها جمعی که خودشان را در دل کشور فلسطین جای داده بودند، کم‌کم بار سفر می‌بندند، چه شد که این شد؟ کسانی که آمده بودند بمانند! حالا در فکر رفتن‌اند.

آنها تا بن دندان مسلح بودند، خون‌ها خورده بودند، نفس‌ها گرفته بودند، جان‌ها به لب رسانده بودند، سردمداران دنیا هم با نامردی از آنها حمایت می‌کردند، نام فلسطین داشت هر روز کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شد، صدایش هر روز خفه‌تر می‌شد، مردمانش هر روز بی‌کس و کارتر و جوانان مبارزش هر روز تنهاتر و تنهاتر می‌شدند.

اما خداوند نخواست، خمینی کبیر در میان ظلم و جوری دیگر سر برآورد و جمهوری اسلامی را پایه‌گذاری کرد، اتفاقی که ورق را در منطقه به نفع اسلام و مظلومان عالم برگرداند، او خیلی زود مسأله فلسطین را به مسأله اول جهان اسلام تبدیل کرد و نام و یادش را بر سر زبانها انداخت، رهبر مستضعفان جهان، دوراندیش بود، جمعه آخر ماه مبارک رمضان را به نام فلسطین و حمایت از قدس شریف زد و یادگار ماندگاری از خود بر جای گذاشت.

شاید می‌خواست مسأله فلسطین را همگانی کند، شاید هم او افق فلسطین و قدس را روشن می‌دید و می‌خواست ملت‌ها را در پیروزی سهیم کند، دوست داشت ما هم در این مبارزه نقش داشته باشیم و ثوابش را برای خودمان ذخیره کنیم، حتی به اندازه چند قدم و چند شعار؛ والا می‌دانست سربازانش در منطقه حماسه‌ها می‌آفرینند، خاصیت پیروان حضرت حیدر همین است.

خمینی رفت، اما جانشین خلفی داشت، کسی که همان راه بزرگ و ارزشمند را ادامه داد و فلسطین را برای همه فلسطینیان خواند، ایشان بارها تاکید کردند که فلسطین، فلسطینِ از نهر تا بحر است، نه حتی یک وجب کمتر ...

این فقط یک جمله نبود، یک راه بود، راهی که آینده را ترسیم می‌کرد و به دزدان سرزمین مقدس قدس می‌فهماند که کشوری در خاورمیانه و در دل فلسطین شکل نخواهد گرفت، یعنی ما نخواهیم گذاشت که این اتفاق شوم رقم بخورد.

حالا در روزی گرد هم آمده‌ایم که خبری از آن رژیمی که در چند روز چند کشور عربی را شکست می‌داد نیست، سالهاست که جایش عوض شده و در چند روز از یک گروه کوچک، مفتضحانه شکست می‌خورد و ماه‌هاست که دارد از درون از هم می‌پاشد، اینها ثمره تلاش بی‌وقفه سلیمانی عزیز است که سالها در مقابل آنها ایستاد و در راه آزادی قدس به شهادت رسید.

او طراح عملیات‌های پیروز بود، میداندار جنگ‌های سخت، مقاومت می‌کرد و مقاومت می‌آموخت، او استاد شکستن سدهای دشمن بود و راه پیروزی را به ملت‌های مظلوم آموخت.

امروز گرد هم جمع شدیم و فلسطین فلسطین سر دادیم، به یاد کسی که سینه‌خیز یا روی زانو در تونل‌های تنگ و تاریک فلسطینیان که برای مبارزه با رژیم صهیونسیتی در دل زمین کنده بودند عبور کرد و ساعت‌ها در همان حال ادامه می‌داد، از خیابان‌ها گذشتیم و همان راه را خواستیم و بر ادامه آن آرمان مقدس تاکید کردیم.

مادر شهید: جای حاج‌قاسم بسیار خالی است

یک ساعتی به شروع مراسم به چهارراه کاظمی رسیدم، همانجا روی یکی از نیمکت‌های خیابان نشستم تا به ساعت شروع مراسم نزدیک شوم، خانمی کنارم نشست و با او سر صحبت را باز کردم، می‌گفت هر سال آمده‌ام ان‌شاالله موثر بوده، گرهی باز کرده و مورد قبول خداوند قرار گرفته باشد.

از حاج‌قاسم پرسیدم، از خورشید آسمان مقاومت، گفت: حاجی یگانه بود، حیف شد، جای او بسیار خالی است.

از فرزندانش پرسیدم که اشک در چشمانش حلقه زد. نمی‌دانستم چه توفیقی نصیبم شده و با مادر شهید همکلام شده‌ام، با ایران خانم حاج‌ملک، مادر شهید غلامرضا حسن‌زعیم و رزمنده دیگری به نام غلام‌عباس...

کسی که فرزندش در ۱۸ سالگی در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید، متواضع و شاکر است. می‌گوید: هر سال روز قدس می‌آیم، خدا کند مورد قبول حضرت حق باشد.

از پسر شهیدش می‌پرسم، جواب می‌دهد غلامرضا کلاس یازده بود که به جبهه رفت، مصمم بود، پر از انگیزه، او سرباز حاج‌قاسم بود.

او خیلی کم از جبهه برای من تعریف می‌کرد، اما خاطره روز اولش را همیشه می‌گفت، اولین مواجهه‌اش با حاج‌قاسم را چون خیلی خجالت کشیده بود، همیشه تعریف می‌کرد.

می‌گفت گوشه‌ای نشسته بودم که شخصی آمد کنارم و گفت: چرا اینجا آمدی؟ پاسخ دادم تو برای چی آمدی؟

آن رزمنده ادامه داد: من درسم تمام شده تو باید درس بخوانی، من باز هم جواب دادم اگر کشوری باشد درس هم می‌خوانم حالا آمده‌ام کشورم را نجات دهم.

آن روز آن رزمنده هر چه گفت، گفتم خودت چه؟ ...

ساعتی گذشت و یک نفر همه را جمع کرد و گفت فرمانده می‌خواهد سخنرانی کند، آنجا بود که فهمیدم آن رزمنده حاج‌قاسم است، خجالت کشیدم و خودم را در میان رزمنده‌ها مخفی کردم.

این مادر شهید، رژیم صهیونسیتی را پایان یافته می‌داند و آن را با اقتدار به زبان می‌آورد و می‌گوید: به همین زودی‌ها می‌روند، برای رفتن عجله دارند!

 آغاز مراسم با بانگ الله‌اکبر

اینجاست که مراسم هم آغاز می‌شود، با این مادر عزیزِ شهید خداحافظی می‌کنم و به سمت جمعیت می‌روم، از آغاز مراسم فیلم می‌گیرم، حضور جوانان پر رنگ است، بچه‌ها هم زیادند، کالسکه‌نشینان هم ...

حاج‌قاسم عزیزم بعد از تو برای تو می‌آییم

توجهم را یک دختر کم حجاب لاغر اندام جلب می‌کند، ریزنقش است اما بلند و رسا شعار می‌دهد، حدس می‌زنم دهه‌هشتادی باشد، به طرفش می‌روم، نامش مریم بود، متولد ۸۳، می‌گفت دانشجوی مکانیک است، کشورش براش اهمیت دارد، دوست دارد در بهترین دانشگاه‌های دنیا درس بخواند و علم و دانشش را بردارد و بیاورد در همین مملکت خودمان، در کوچه پس کوچه‌های کرمان و در کنار مردم شهر و کشورش باشد.

مریم جمله‌ای هم با حاج‌قاسم داشت و خطاب به سردار جبهه مقاومت گفت: حاج‌قاسم عزیزم بعد از تو برای تو می‌آییم ... ان‌شاالله که امسال آخرین روز قدس باشد و سالهای آینده برای جشن پیروزی به خیابان بیاییم.

تیپ سبز و مشکی مریم، ذهن‌ها را به سمت پرچم فلسطین می‌برد، باید بگوییم که دشمن هنوز دهه‌هشتادی‌های ما را نشناخته است، مریم نگذاشت عکسش را منتشر کنیم.

حیف بود فاطمه‌ام در این راه بزرگ سهیم نباشد

خانم‌هایی که بچه شیرخوار در بغل‌شان داشتند، کم نبودند برای نمونه با دو نفرشان گفت‌وگوی کوتاهی داشتم، یکی از آنها دختر سه ماهه‌ای را با خود آورده بود، می‌گفت: شاید این آخرین راهپیمایی برای آزادی قدس باشد، حیف بود فاطمه‌ام در این راه بزرگ سهیم نباشد، کمی اذیت شد اما می‌ارزید، هم مسیر شدن با حاج‌قاسم نصیب هر کسی نمی‌شود.

 در راه امر ولی‌مان از جان خودم و فرزندم هم می‌گذرم

هدی سادات صابری هم سربند یا مهدی داشت، مادرش میگفت: هوا گرم است با بچه هم کمی سخت است اما دخترکم سرباز آقاست، آمده‌ام تا به ندای رهبرم لبیک بگویم، در راه سخن حضرت آقا و امر ولی‌مان از جان خودم و فرزندم هم می‌گذرم، راهپیمایی که چیزی نیست.

 پا به پای شما می‌جنگیم

مبینا هم از دهه‌نودی‌های عاشق وطن بود، می‌گفت هرسال می‌آیم، دوست دارم کشورم آباد و امن باشد و ما هم باید در آن سهم داشته باشیم.

مادرش هم گفت: مبینا هر سال پای ثابت راهپیمایی است، امسال با وجود بچه کوچک برایم سخت بود اما به خواسته دخترم احترام گذاشتم و آمدیم.

مبینا پیامی هم برای حاج‌قاسم داشت، او گفت: حاج‌قاسم شما شکست نخوردید، ما پا به پای شما می‌جنگیم و پیروزی‌هایتان را ادامه می دهیم.

امروز همه بودند، از همه اقشار، مرد و زن، پیر و جوان، حتی مریض‌ها هم آمده بودند، آقایی را در پیشانی راهپیمایی دیدم که یک پایش قطع شده بود، با دو عصا راه می‌رفت و سعی می‌کرد به سختی دست‌نوشته‌اش را هم با خودش حمل کند، تصاویر امسال گویا بود و پیام خود را به رژیم صهیونسیتی مخابره کرد، اما موضوعی که باید به آن مطمئن باشیم این است که به فرموده مقام معظم رهبری تقدیر خداوند این است که فلسطین آزاد خواهد شد.

پایان پیام/۸۰۰۶۵/ب

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.