خبرگزاری فارس_کرمان؛ زهرا بمی: روستای قناتملک در شهرستان رابر زادگاه شهید سلیمانی، روستایییست که روزگاری اهالیاش دلخوش آن بودند که حاجقاسم عزیزشان ماهی یکبار به آنجا سر میزنند و همولایتیها میتوانند با او دیدار کنند.
اهالی قناتملک قدوم حاجی را مایه برکت برای روستا میدانستند و برای دیدنش لحظهشماری میکردند. اما سه سال است که مردمان این روستا از نبود سردار، داغی عمیق بر سینه دارند که تا ابد سرد نخواهد شد.
اکنون فرزندی از این روستا در گلزار شهدای کرمان آرمیده و تنها دلخوشی اهالی این است که گاهی به گلزار شهدا بروند و بر سر مزارش نشسته و درددل کنند، قطره اشکی بریزند و تسلی یابند. اما حاجقاسم با آمدوشدهایی که در زادگاه مادری داشته خاطراتی را در دل مردم این منطقه گذاشته است، خاطرات شیرینی که اکنون با نبود سردار و یادآوری آن خاطرات آه و حسرت بهدنبال دارد.
آشیخ علی سلیمانی روحانی و امام جماعت مسجد پیامبر اعظم(ص) روستای قناتملک که یار حاجقاسم بود و شاید بیشتر از دیگر اهالی روستا با سردار خاطره دارد و با او در مسیری که آشیخ به آن اشاره دارد، قدم زده است، در گفتوگو با خبرنگار فارس سخنانش را با این جمله آغاز کرد " یاران همه رفتند افسوس که جامانده منم"، خدا رحمت کند شهید سلیمانی، هرزمان به قناتملک تشریف میآوردند این مسیر را بعد از نماز صبح و قرائت زیارت عاشورا و یا دعای عهد با هم پیاده میرفتیم. مسیر بالای روستا تنگلی بود که طایفه سلیمانی ییلاق و قشلاق میکردند و تابستانها بالای روستا میرفتند و در چادر و پلاسهای مویی زندگی میکردند.
قانون و قاعده حاجقاسم برای پیادهروی بعد از نماز صبح در قناتملک
وی ادامه داد: این پیادهروی چند قانون داشت؛ زمان رفتن کسی حق صحبت کردن نداشت و همه باید ذکر میگفتند. حاجقاسم میگفتند که چه ذکرهایی بگویید. میگفتند در این مسیر در زمینی که سخت و سنگی باشد یک ذکر، در سراشیبی و سربالایی یک ذکر...و در مسیر راه همواره صلوات و ذکر ورد زبانمان بود.
سلیمانی به خاطرهای از سردار در خصوص ذکر صلوات پرداخت و اظهار داشت: یک روز شهید سلیمانی به روستا آمدند. نماز ظهر و عصر بود که بعد از اقامه نماز زمان برگشتن از مسجد به من گفتند آشیخ برو اعلام کن مردم بیایند جلسه ختم صلوات برگزار کنیم. بنده در بلندگو اعلام کردم ساعت ۶ همه اهالی به مسجد تشریف بیاورند با حضور عزیز دلمان جلسهای داریم.
وی افزود: نیم ساعت زودتر با شهید داخل مسجد رفتیم، کسی نبود، حاجی به من گفتند برو پشت پرده نگاه کن ببین کسی هست، رفتم نگاه کردم یکی از پیرزنان روستا بود که بیبی غزاله نام داشت و همه او را میشناختند. سریع بلندگوها را روشن کردیم جمعیت خیلی خوبی آمد. از اطراف هم متوجه شده بودند که با حضور حاجقاسم جلسه داریم جمعیت بالای هزار نفری جمع شد. حاجقاسم امر کردند هرکس وارد مسجد میشود یک تسبیح به دستش بده و بگو هر نفر ۵۰۰ صلوات بفرستد.
حاجقاسم به پیشواز اهالی آمدند/ رابطه دلی سردار با مقام معظم رهبری
روحانی مسجد روستای قناتملک ابراز کرد: دم درب هرکس وارد میشد سردار پیشوازش میآمد، چه کودک بود و چه سالخورده حاجقاسم تمامقد جلوی او میایستاد.
وی خاطرنشان کرد: جلسه تمام شد و بعد ازنماز مغرب و عشا که برمیگشتیم سمت خانه، حاجقاسم به من گفتند آشیخ! میدانی چرا گفتم امروز اهالی قناتملک ۵۰۰ صلوات بفرستند؟ گفت «منِ حاجقاسم روزی هزار صلوات برای سلامتی مقام معظم رهبری میفرستم دوست داشتم اهالی قناتملک هم امروز نصف من برای سلامتی مقام معظم رهبری صلوات بفرستند». حاجی رابطه دلی عجیبی با مقام معظم رهبری داشتند.
همانطور که روحانی روستا گفت، مسیر رفت با ذکر و صلوات طی میشد، اما زمان برگشتن از این مسیر چگونه میگذشت؟ سلیمانی تصریح کرد: موقع برگشتن از مسیر مشکلات و مطالبات اهالی منطقه را با حاجی در میان میگذاشتیم و ایشان برای حل مشکلات و خواستههای اهالی کمر همت میبستند و مشکلات حل میشد.
وی در بین صحبتهایش یادآور شد: اولینباری که با حاجقاسم در این مسیر رفتیم، شبههای که در ذهن خیلی از جوانان هست که چرا ما باید سوریه و عراق برویم در صورتی که کشورمان مشکلات عدیدهای دارد، حاجقاسم در پاسخ گفتند اگر فرض کنیم دشمن میخواهد خانه ما را خراب کند و کامل نابودمان کند آیا داخل خانه میایستیم یا بیرون از خانه سد و سنگر ایجاد
میکنیم. و این جواب حاجقاسم بهخوبی به دل نشست.
خبر شهادت حاجقاسم اگرچه سخت بود و این خبر ناگوار شوک عجیبی به ملت ایران و دیگر مردم آزادیخواه دنیا داد، اما قطعا اهالی قناتملک متأثرتر از همه بودند. حجتالاسلام سلیمانی در این رابطه گفت: حاجقاسم تا وقتی زنده بودند هرماه اینجا بودند. عشق حاجی، قناتملک بود حتی گاهی خانواده از تهران برای دیدن حاجقاسم به قناتملک میآمدند. نمیشد ایشان ایران باشند و زنگ نزنند و حال و هوای روستا را نپرسند.
دیماه تلخ برای همیشه...
امام جماعت مسجد پیامبر اعظم(ص) قناتملک اضافه کرد: دیماه برای خانوادهام ماه مبارکی بود چون تولد دخترم در این ماه است و طول سال منتظر دی بودیم که برای دخترم تولد بگیریم. اما صبح جمعه ۱۳ دیماه قبل از نماز صبح گوشی زنگ میخورد، گوشی را که جواب دادم یکی از دوستان گفت از حاجقاسم چه خبر داری، گفتم حاجی همینجاست چند روز قبل از او خبر گرفتم. گفت خبر زدند که حاجقاسم شهید شده، باورم نشد. با یکی از دوستانی که با شهید و از محافظان سردار بود تماس گرفتم در حالی که گریه میکرد جواب داد و آن لحظه برایم تلخترین لحظه بود و نفهمیدم چگونه گذشت. قم بودم و خودم را به سرعت تهران رساندم در تهران غوغا بود.
وی یادآو شد: هرزمان خانه شهید میرفتیم حاجقاسم عادت داشتند پابرهنه دم در به استقبال ما میآمدند.اما آن روز جای خالی شهید را دیدم. آن لحظه سختترین لحظه برایم بود و هرگز فراموشش نمیکنم که آمدم و دیدم حاجی نیست.پیش پسرش آقامحمدرضا رفتم و او را بغل کردم، گفتم حاجی کجاست و لحظه تلخ و سختی بر ما گذشت. اهالی قناتملک زنگ میزدند و میگفتند حاجی ما را برگردانید.
و یک دنیا حسرت تا ابد بر دلمان ماند و قناتملک حاجقاسم را فریاد میزند.
پایان پیام/۸۰۰۱۶/ب