خبرگزاری فارس_کرمان؛ آمنه شهریارپناه: در آستانه سومین سالگرد شهادت سردار پرافتخار جبهه مقاومت و اسطوره بیبدیل ایران اسلامی با یکی از فرزندان شهدا به گفتوگو نشستیم تا بیش از گذشته با خصوصیات خاص سردار دلها آشنا شده و به شخصیت بیبدیل آن پی ببریم تا بتوانیم از مکتب پرنور آن در گام دوم انقلاب استفاده کرده و ترویجکننده فرهنگ ایثار و شهادت در تمدن نوین اسلامی باشیم.
سید اسماعیل حسینی در این گفتوگو بخشهایی از چندین سال ارتباط نزدیک خود با حاجقاسم را روایت و خاطرات تلخ و شیرینی را بازگو کرد.
هنوز نوبت شهادت من نیست
او گفت: یازده سالم بود که وارد جبهه شدم، در عملیات بیتالمقدس ۷ همراه حاجقاسم و یک نفر دیگر که راننده حاجی بود، به سمت سنگر حرکت کردیم.
صدای توپ و گلوله هرلحظه شدیدتر میشد و مرا بهشدت ترسانده بود، حاجقاسم خواست به دیدار سردار مارانی برود، آن زمان سردار مارانی مسؤول محور عملیاتی سپاه ثارالله در خطوط شلمچه بود، من دست حاجقاسم را گرفتم و به سمت خودم کشیدم و گفتم نمیشود برویم داخل سنگر؟ حاجقاسم لبخند زیبایی زد و به من گفت: سید اسماعیل ترسیدی؟ گفتم واقعا ترسیدم، پیشانی من را بوسهای زد و گفت «آفرین پسر صادقی هستی، برو داخل سنگر من میروم»، دوباره دستش را کشیدم و گفتم من برای شما ناراحتم، جان من فدای شما ... او خندید و گفت: حالا حالاها نوبت من نیست، نگران من نباش، اگر بخواهی میتوانی همراه من شوی، گفتم من میترسم، لبخند زد و رفت.
ساعتی گذشت و حاجقاسم آمد، خندید و گفت سیداسماعیل دیدی من چیزیم نشد، به این زودیها نوبت شهادت من نیست، همیشه این جمله را میگفت تا یک ماه قبل از شهادت.
بغض و اشک بهخاطر یک آمین بدموقع و گرفتن دو هدیه از سردار
وی ادامه داد: آن روز حاجقاسم گفت میخواهم ببینمت، او کاری را در جهت همدلی شیعه و سنی به بنده سپرده بود و میخواست از روند آن آگاه شود، حاجی گفت خانمت را هم بیاور، خانم من هم فرزند شهید است.
آن روز صبحانه با هم بودیم، به همسرم گفته بودم انگشتر حاجقاسم را بگیر، همسرم این موضوع را با حاجقاسم مطرح کرد، ایشان هم گفتند این انگشتر برای من یادآور خاطرات ادوار مختلف است چه کنم که فرزند شهیدی و نمیتوانم نه بگویم.
به صحبت حاجی لبخند زدم، سردار گفت: سید خیلی خوشحال شدی، خانمم گفت در تمام عمرم اینطور خوشحال نشده بودم، حاجقاسم گفت پس دعا کن دل من هم شاد شود، خانمم مکث کرد و چیزی نگفت. من گفتم الهی امین.
همسرم گفت من میدانم در دل شما چه میگذرد و چه چیزی آن را خوشحال میکند ولی نمیتوانم دعا کنم. حاجی ادامه داد سید تو متوجه منظور من نشدی ولی خانمت شد، ناگهان به خودم آمدم و گفتم شما تقاضای شهادت دارید؟ حاجی گفت صد البته. آنجا بود که بغضم ترکید، گفتم هزار بار من و خانوادهام فدای یک لحظه عمر شما ... گفت «نه! سید دیگر نوبت من هم شده است، دلم برای شهدا و برای پدران شما تنگ شده است، حالا چه کار داری من آمین دعایم را از زبان فرزند شهید گرفتم»، گفتم زبانم لال!
حسینی خاطرنشان کرد: دیگر طاقت نداشتم صحبتهای حاجقاسم را بشنوم، تصمیم گرفتم بحث را عوض کنم. گفتم حاجی به خانمم انگشتر دادید پس من چی؟ کاپشنت را هم به من بده...
حاجقاسم با همان لهجه شیرین خاص خودش گفت «در این هوای سرد میخواهی سرما سرو بشم»، همین را برایت میفرستم، سردار خوشقول بود. فرستاد هنوز هم آن را دارم.
حاج قاسم مرگ اختیاری داشت
سیداسماعیل تصریح کرد: خداوند به حاجقاسم مرگ اختیاری داده بود، او وقتی رفت که بنای قرآن، اسلام و جمهوری اسلامی را مستحکم کرد، با شهادت او مردم ما را بیش از همیشه به هم نزدیک کرد و هرساله با سالگرد شهادت سردار این وحدت تقویت میشود.
داغی که حاجقاسم روی دلم گذاشت، شهادت پدرم نگذاشت
این فرزند شهید ابراز کرد: روز شهادت حاجقاسم تلخترین و سختترین روز زندگیام بود، این حالت را در روز رحلت حضرت امام تجربه کرده بودم، خیلی روز سخت و تلختر از زهری بود.
داغی که شهادت حاجقاسم روی دلم گذاشت، شهادت پدرم نگذاشت، حاضر بودم پدرم هزار بار زنده شود و دوباره شهید شود اما حاجقاسم بماند.
فرزندان شهدا هم همینطور، حاجقاسم احساس عاطفی عجیبی با ما داشت، بهویژه به فرزندان سادات خیلی علاقه و ارادت داشت، با شهادت او همه ما سوختیم و یکبار دیگر یتیم شدیم.
وی یادآور شد: کوچهای داشتیم که ۲۵ فرزند شهید در آن بود، حاجقاسم اسمش را گذاشته بود "کوچه عشقهای من"، رابطه عاطفه عجیبی با آنها ایجاد کرده بود، بعد از شهادتش آن کوچه بیفروغ شد.
حاجقاسم و یک درخواست رندانه برای مادرش
وی در ادامه خاطرنشان کرد: روزی که مادر حاجقاسم به رحمت خدا رفت، سردار با من تماس گرفت گفت سید کجایی؟ گفتم در مسیر قناتملک، دارم به سمت شما میآیم. گفت بیا برنامهریزی کنیم برای مراسم سوم مادر، بنده مجری مراسم شدم، روز بزرگداشت مادر ایشان چهرهها و شخصیتهای زیادی از جمله سردار جعفری، آقایان قالیباف، حکیم و جهاد مغنیه(پسر شهید مغنیه) حضور داشتند.
سردار بنده را صدا کرد و گفت بیا کنار من! شما فرزند حضرت زهرا(س) هستید میخوهام خداوند به آبروی فرزندان فاطمه به من مادرم هم نگاه کند.
فرزندان شهدا عطر شهید را در میان مردم پخش کنند
فرزند شهید حسینی به خاطره دیگری اشاره داشت و گفت: یک روز با تعدادی از بچههای شهدا به دیدار حاجقاسم رفتیم، او در این دیدار برای ما نصیحتها و سفارشهایی داشت، در آن جلسه به فرزندان شهدا گفت: شما به میان مردم بروید تا آنها بوی شهدا را از شما استشمام کنند.
بعد از آن بود که گروه جهادی فرزندان شهدا را پایهگذاری کردیم و برای خدمت به مناطق سنینشین رفتیم.
آنها وقتی میدیدند فرزندان شهدا برایشان کار میکنند حالا هرکاری چه ساخت خانه محرومان و چه مسجد، حمام، سرویسهای بهداشتی و کارهای عمرانی دیگر، محبتشان به ما صد چندان میشد، خیلی تاثیرگذار بود.
از جریانات و حزب های سیاسی دوری کنید
وی افزود: کنارهگیری از جریانات و حزبهای سیاسی دیگر نصیحت و وصیت حاجقاسم برای ما فرزندان شهدا بود همیشه میگفتند با ولایت باشید و ولی فقیه را تنها نگذارید.
بیقراری سراسری برای شهادت حاجقاسم
سیداسماعیل اضافه کرد: حاجقاسم تلاش زیادی داشت تا شیعه و سنی را به هم نزدیک کند، کاری هم در همین زمینه به بنده سپرده بودند و در همین راستا با اهل سنت ارتباط تنگاتنگی داشتم، من گریهها و نالههای از عمق جانِ خواهران و برادران اهل سنت را برای شهادت حاجقاسم به چشم دیدم، طوری بیقرار بودند و اشک میریختند که انگار پدر از دست دادهاند.
به حاجقاسم عشق و محبت عمیقی داشتند، وقتی سلام او را به آنها میرساندم، از عمق جان خوشحال میشدند، سردار واقعا محبوب بود.
به حضرت آقا دلگرمیم
وی بیان داشت: صحبتهای حضرت آقا درباره حاجقاسم به ما دلگرمی و آرامش میدهد، معرفی مکتب حاجقاسم تسکینی برای دردهای عمیق دل ما است.
اگر آمریکا را شخم هم بزنند، دل داغدار ما آرام نمیشود فقط با یک موضوع اندکی آرام میگیریم و آن رجعت است، معتقدم او با امام زمان (عج) میآید، حاجقاسم برای ظهور خیلی زحمت کشید، سر تا پای وجودش انتظار فرج بود، همیشه میگفت وحدت خود را حفظ کنید، برادر باشید و برای آن تلاش کنید که برای ظهور لازم است.
کارهایی را زیر نظر ایشان انجام دادیم، بعد از شهادت حاجقاسم، احساس کردیم باید این خلأ را پر کنیم، کارهای فرهنگی و جهادی را تقویت کردیم و به محرومان خدمت کردیم، خیران هم به عشق حاجقاسم پای کار آمدند، الحمدالله کار متوقف نشده است.
اگر چه رفته از دنیای ما جان
فدا گشته برای دین و قرآن
بگو خواجو به عشق حاجقاسم
دل عالم چه زیبا گشته کرمان
پایان پیام/۸۰۰۶۵/ب