به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایبنا، اعظم فرخزاد (آخوندزاده)، متولد سال ۱۳۴۰ در شهرستان اهر، بزرگشده تهران و ساکن تبریز است. این بانوی نویسنده تاکنون ۶۵ رمان و رمان تاریخی نوشته که ۳۵ عنوانشان به چاپ رسیده و بقیه هم در دست چاپ است. با این حال، برخی از منتقدان آثار این بانوی نویسنده را عمدتاَ کتابسازی میدانند و همانطور که خود نویسنده هم اذعان کرده، چندین بازخورد از سوی اهالی قلم در این مورد داشته است. این برداشتها و اظهار نظرها درباره انگیزه وی از نگارش این تعداد رمان، ما را بر آن داشت تا با او گفتوگو کنیم.
بیشتر نوشتههای شما رمان تاریخی است. چه شد که جذب این ژانر ادبی شدید؟
از بچگی به آثار تاریخی علاقه داشتم. زمانی که تهران زندگی میکردیم، مدام به مکانهای قدیمی سر میزدم و رمانهای تاریخی زیادی میخواندم. علاقه من به تاریخ آنقدر بود که در ۱۰ سالگی کتابهای الکساندر دوما را میخواندم. البته فضای تهران نیز زمینه مساعدی برای من فراهم آورده بود تا بیشتر از سنم رفتار کنم. نخستین رمان را سال ۷۲ نوشتم، اما به دلایلی سال ۸۰ به چاپ رسید. اوایل که کار نویسندگی را شروع کردم، به این حرفه وارد نبودم. در واقع معنای نویسندگی را درک نمیکردم، اما حالا طی این سالها تحقیق و مطالعه روی فرهنگ ملتها مخصوصا کشورهای فرانسه، روسیه و انگلستان، نوشتن بخشی از وجود من شده است. وقتی رمان تاریخی مینویسم، دقیقاَ خودم را در آن دوره تاریخی تصور میکنم. من بهراحتی میتوانم یک رمان ۵۰۰ صفحهای را طی ۲۰ روز بنویسم.
اینکه گفتید میتوانید یک رمان ۵۰۰ صفحهای را طی ۲۰ روز بنویسید ادعای بزرگی نیست؟
نه، شاید باورش برای شما سخت باشد، اما نوشتن کتاب برای من اصلا سخت نیست، چون همهچیز را در حیطه فعالیت خودم میدانم. من در جوانی تا میتوانستم، مشغول مطالعه، تحقیق و تحریر بودم و روزها و شبهای سختی را سپری کردم و در طول شبانهروز شاید ۲-۳ ساعت بیشتر نمیخوابیدم. با این حال، وقتی به کتابهایم نگاه میکنم، جوانی خود را لابهلای صفحات آن میبینم و از تلاشی که داشتم لذت میبرم.
بیشتر در مورد تاریخ کدام ملتها تحقیق کردهاید و کتاب نوشتهاید؟
محتوای مطالعات من بیشتر در مورد تاریخ اتریش، روسیه و فرانسه است. به نوعی، دنبال مقایسه تطبیقی فرهنگها و شناخت وجوه مشترک بین ملتها در طول تاریخ هستم.
رمانهای جدیدی هم در دست چاپ دارید؟
بله، کتابهای ترلان ارسباران و دختران صحرا در مرحله نهایی چاپ هستند. همچنین کتابهای عشق بر بال قاصدک، روژان ویلر، ملکه تنها، دوئل، کاش گل ستارهام را نمیچیدم، خداوندا نگه دار از زوالش، پیشگویی هواخو، عشقی میان غبار، گذر از پاییز، شوالیه گمنام، نفرین آگوستینا، تکیه بر باد، دلی که در قرهباغ جا ماند، من دیگر نیستم، تقدیر بدنوشت، سرنوشت، معجزه خلجان و میرزا آقا حکیم مانده در خاطرهها نیز در دست چاپ است. همچنین اوایل ورود کرونا چندین داستان کوتاه در باره این ویروس نوشتهام که از جمله میتوان به کتابهای وقتی کرونا کرونا میشود، مجتمع آراد، کرونای نیلوفری و گمنام دیروز، آشنای امروز اشاره کرد.
به عنوان یک نویسنده و همچنین مدیر انتشارات فرخزاد، عمدهترین مشکلات حوزه نشر را در چه میدانید؟
از گذشته مشکلات حوزه چاپ کتاب بوده و هست. الان جنس مشکلات عوض شده است. فرض کنید قبلا که فضای مجازی وجود نداشت، برای چاپ یک کتاب باید در ماه چندین بار به تهران رفت و آمد میکردیم و مجبور بودیم بسیاری از کارهایمان را به صورت دستی انجام بدهیم، اما امروز بهراحتی میتوان از طریق فضای مجازی و اینترنت بسیاری از مسائل را حل کرد، اما از طرف دیگر ناشران مانند سابق نمیتوانند از نویسندگان حمایت کنند. قبلاً ناشران کتابهای نویسندگان را پیشخرید میکردند. خود من به عنوان نویسنده از این بابت خیالم راحت بود. پول خوبی هم از قبال هر اثر برایم میماند. من سالهای سال با انتشارات چکاوک و پرسمان با همین روش کار میکردم، اما حالا خود من در مقام ناشر هنگام چاپ کتاب از جیب خودم هزینه میکنم. برای همین، کتابهای سنگینی مثل کتاب ۳ جلدی دیدار در ونیز، وداع در ونیز و روح ونیز را به علت حجم زیادشان به انتشارات پرسمان تهران دادهام.
با توجه به تجربه زیسته خودتان به عنوان همسر، مادر و نویسنده، به نظرتان، فضای جامعه برای فعالیتهای ادبی زنان از چند دهه گذشته تاکنون تغییری داشته است؟
زمانی که من شروع به نوشتن کردم شرایط با الان خیلی متفاوت بود. در حال حاضر، زمینه برای فعالیت جوانها آماده است و بهراحتی میتوانند به اطلاعات دسترسی داشته باشند، اما ما مشکلات زیادی داشتیم. امروزه خوشبختانه خانمهای آگاه و روشنفکر در کنار همسرداری، خانهداری و بچهداری به فعالیتهای فرهنگی میپردازند، گرچه هنوز برخیها با مشکلات خاصی روبهرو هستند. من یکی از هزاران دختری هستم که تجربه ازدواج زودهنگام داشتم. چندین سال قبل، فضای خانه ما کوچک بود و هنگامی که من شبها کتاب مینوشتم، نمیتوانستم چراغ روشن کنم. بنابراین در گوشه راهرو با نور شمع کتاب هدیه شاهزاده را نوشتم تا همسر و فرزندانم اذیت نشوند. تعداد زیادی از کتابهای من با روشنایی چراغ و شمع نوشته شده است. همسرم ۱۰ سال قبل درگذشت و من در کنار فعالیتهای نویسندگی، مسئولیت سه فرزندم را بر عهده گرفتم. بارها بهرغم مخالفتها و اعتراضهای اطرافیان و همسر مرحومم، من ایستادم و الان نتیجه تمام مقاومتهایم را میبینم. من همهچیز را فدای کتاب کردم، حتی زندگیام را. چشمهای من در این سن، ریزترین کلمات را هم میبیند. من هر روز صبح زود بیدار میشوم و ساعت ۹ همهچیز را آماده میکنم تا بتوانم وقت کافی برای خواندن و نوشتن داشته باشم. راستش، به خواب اعتقادی ندارم، چراکه بعد از مرگ به حد کافی زمان برای خواب داریم. زندگی کردن فرصتی است که یکبار برای هر فرد پیش میآید و باید از تمام لحظههایمان استفاده کنیم.
دوست داشتید در جای دیگری زندگی کنید؟
بله، و آنجا روستای ویلرکوتره در حاشیه پاریس است، زادگاه تاریخنویس فرانسوی، الکساندر دوما، چراکه روح نوشتن رمانهای تاریخی و تابش سرشار تاریخ از آثار عمیق او بر من تابیده است. تا وقتی خداوند بزرگ قدرت و توانایی نوشتن را بدهد، با قلم وداع نخواهم کرد. دوست دارم نگارش هفتادمین اثرم در ویلر کوتره فرانسه خلق شود و آنگاه آرام بگیرم.