به گزارش خبرنگار فارس از ابرکوه، روز وفات حضرت امالبنین (س) در تقویم ایران به نام روز بزرگداشت مادران و همسران شهدا نامگذاری شده است. اگرچه این بانو در کربلا حضور نداشت؛ اما نگاه ولایتمدار، تفکر حسینی و شجاعت ایثارگری را در روح و قلب فرزندانش جاری کرد و ما مفتخریم که در ایرانمان امالبنینهای بسیاری داریم که شیر مردانی را در دامان خود پرورش دادند که از ولی زمان خود دفاع کرده و در برابر تجاوز اهریمنان از خاک و ناموس وطن پاسداری کردند.
چنین مادرانی در شهرستان ابرکوه بوده و هستند که برخی با تقدیم حتی دو و سه شهید، پرچم اسلام را در اهتزار نگه داشتند. از این نمونه میتوان از مادر شهیدان عبدالرحمن، حسین و محمد آدمی، شهیدان محمدحسن و محمدرضا اکرمی، شهیدان محمود و نعمتالله فلاح زاده، شهیدان سیدعلی محمد و سید احمد پورنجفی، شهیدان محمدعلی و اسماعیل زارع، شهیدان محمدهادی و محمدمهدی موحدی، شهیدان کاظم و حبیب برزگری، شهیدان رمضان و عباس کریمی، شهیدان سید احمد و سیدمحمد صافی یاد کرد.
در بین این مادران بزرگوار، ربابه فلاح زاده تنها زنی است که سه فرزندش را در راه وطن، اسلام و قرآن فدا کرده و همیشه تأکید داشته است «از شهادت فرزندانم ناراحت نیستم و تنها چیزی که از جوانان و مردم میخواهم این است که راه شهدا را ادامه دهند، نمیگویم که آنها هم شهید شوند؛ بلکه کارهایی که رضایت خداوند در آن نیست و ناشایست است انجام ندهند».
خانم فلاح زاده که دارای دو خواهر و دو برادر بزرگتر از خودش بود، زمانی که ۱۸ ماه از عمرش میگذشت پدر دیده از دنیا فرو می بندد و از همان سن با درد یتیمی آشنا میشود. در سن هفتسالگی نیز برای همیشه مادر را از دست میدهد و سرپرستی او بر عهده برادرانش قرار میگیرد.
مادر شهیدان آدمی در کودکی «گلیم»، «سفره» و «کار» میبافت و زمانی که به سن ۱۴ سال رسید با علیاکبر آدمی که آن زمان به کشاورزی مشغول بود و «گیوهبافی» هم انجام میداد ازواج کرد. پس از ازدواج در خانهای که چندین خانواده در آن زندگی میکردند با خوبی و خوشی در کنار همسرش زندگی کرد که ثمره آن نیز شش پسر و سه دختر بود.
حاجیه ربابه در اویل جنگ شور و اشتیاق فرزندانش برای دفاع از میهن را دید و هیچگونه مخالفتی نکرد. بهطوریکه عبدالرحمان داوطلب شد تا شش ماه قبل از موعد راهی خدمت سربازی شود. عبدالرحمن در جبهه بود که حسین هم از والدین خود اجازه گرفت تا راهی مناطق جنگی شود و این مادر که در دوران انقلاب شاهد جانباز شدن حسین با اصابت شش گلوله در تظاهرات بود با قرآن و دعا حسین را هم بدرقه کرد.
مادری که همزمان دو فرزندش در جبهه بودند، برای کمک به رزمندگان نان تهیه میکرد و محل جمعآوری کمکهای مردمی تحویل میداد، چفیه میدوخت و در بستهبندی مواد غذایی و ... در حسینیه کمک میکرد.
رفتهرفته غبار غم خانه حاج علیاکبر آدمی را فرا گرفت و ابتدا عبدالرحمن به شهادت رسید و بعدازآن فرزند ارشد خانواده یعنی حسین دعوت حق را لبیک گفت؛ اما حاجیه ربابه همچنان به شهادت فرزندانش افتخار میکرد و از اینکه آنان در راه دین و انقلاب جان خود را از دست دادهاند، نمیگریست.
اما این آخرین افتخار برای خانواده آدمی نبود و این بار محمد هم که اکنون یک معلم بود برای ادامه دادن راه برادران شهید خود از مادر اجازه گرفت.
این بار حاج علیاکبر هم با فرزندش محمد به جبهه رفت و حاجیه ربابه خیالش راحت بود که یکی هست از محمد مراقبت کند. به خاطر کهولت سن پدر را به قسمت تدارکات میفرستند و پسر راهی خط مقدم میشود که پس از اصابت راکت از سوی عراقیها، دو مرتبه ذکر «یا مهدی» را بر لب جاری میکند و به شهادت میرسد.
مادر شهیدان آدمی در مصاحبهای گفته بود اگر زمان به عقب برگردد باز هم به فرزندانم اجازه میدهم که به جبهه بروند.
انتهای پیام/ف/ق