قطعا مرگ عزیز و از دست دادن آن برای همه سخت اما برای برخی از
افراد بیشتر و برخی کمتر برخی از افراد از مرگ عزیزان خود آسیب های
روحی و روانی شدیدی می خورند که بسیار ناخوشایند خواهد بود اما باید
با این دسته از عزیزان چه کرد در ادامه مطلب از پرشین وی به بررسی این
موضوع خواهیم پرداخت
کسی برای همیشه در آن نمیماند.
یک روز سوت پایان مسابقه زده میشود و باید برای همیشه با آن خداحافظی کرد.
این اتفاق برای همه میافتد.
هرچند در بیشتر مواقع مرگ در دوران پیری اتفاق خواهد افتاد، اما یک کودک چند روزه نیز ممکن است زندگیاش
پایان بگیرد.
وقت رفتن که برسد، باید رفت.حساب رفتگان که با خداست اما حساب ماندگان هم با خداست هم با بندگان
خدا.
اطرافیان کسی که سوگوار است،می توانند کمک کنند تا او از این مرحله با آسیب کمتری عبور کند.
آرزوی ما برای شما و همه عزیزانتان سلامت و عمر طولانی است، اما نمیتوان با این رسم دنیا تعارف کرد.
پس بهتر است بدانید در چنین مواقعی چطور عمل کنید.
به دنیا دوباره نگاه کن
وقتی همه چیز خوب است، شما و عزیزانتان در سلامت به سر میبرید و فکر میکنید مرگ کیلومترها آن طرفتر
ایستاده، بهترین زمان را دارید تا خودتان را برای روزهایی که ممکن است پیش بیاید، آماده کنید.
البته منظور ما دلمشغولی مدام به مرگ و به دنبال آن تجربه ترس و افسردگی نیست اما چیزی که
هنگام چنین اتفاق تلخی به کمک همه میآید، نوع نگاه و ایدئولوژی است که در زندگی دارند.
خوب است گاهی در این موارد گفتوگو کنید.
خوب است فرزندانتان را آماده کنید تا اگر اتفاقی برایتان افتاد، بیش از حد آسیب نبینند.
مهمترین چیز در برخورد با سوگواری فقدان عزیزان، اعتقاد به این نکته است که آنها به دنیای دیگری رفتهاند و
دیر یا زود ما هم همین مسیر را طی خواهیم کرد.
وقتی این گونه فکر کنید کمی تحمل راحتتر خواهد شد.
مرگ در دنیای کوچولوها
وقتی کودکی یکی از نزدیکانش را از دست میدهد، بقیه افراد هر چند خودشان داغدار هستند، اما تمام فکرشان این است
که چطور موضوع را به کودک بگویند.اصلا بگویند یا نه؟
گاهی کودک، پدربزرگ و مادر بزرگش را از دست میدهد و
گاهی یکی از والدین او فوت میکند.
در شکل دوم، گفتن حقیقت به او و کمک به او برای کنار آمدن با شرایط خیلی سختتر خواهد بود.
باید به کودک مناسب با سنش و این که در کدام مرحله از رشد قرار دارد، راجع به مرگ گفتوگو
کرد.
کودکان زیر شش سال از درک مفاهیم انتزاعی عاجزند به همین دلیل ممکن است عکسالعمل همراه با ناراحتی نداشته باشند،
اما در سنین بالاتر مرگ به عنوان واقعیتی همراه با زندگی درک میشود.
پس خیلی مهم است متناسب با سن او، اتفاق را برایش توضیح دهید.
خیلی از کودکان در همان وقت واکنش خیلی جدی نشان نمیدهند، اما این به معنی پذیرش نیست بلکه آنها این
فقدان را پس میزنند و در ناخودآگاهشان باقی میماند و زمانی دیگر به صورت رفتارهایی که نشاندهنده سوگ درونیشان است،
نشان داده میشوند.
اینکه با چه زبانی به کودک بگویید عزیزی را از دست داده، بستگی به کودک دارد اما هر چه میگویید،
دروغ نگویید.
اینکه بابا به مسافرت رفته و برمیگردد.
او را در انتظار طولانی خواهد برد که آخرش سوگواری در تنهاییاست.
به این واقعیت اشاره کنید که او دیگر برنمیگردد، کسی که فوت کرده، دیگر برنمیگردد؛ ولی ما همگی یک روز
به او ملحق میشویم.
آن روز به خواست خداوند انجام میپذیرد.
توضیحات بهتر است عینی باشد برای مثال بگویید:کسی که مرده، نمیخورد، نمیخوابد و ما دیگر او را نمیبینیم.
بهتر است در مراسم خاکسپاری، کودک حضور نداشته باشد اما درمراسم دیگر سوگواری اگر عکسالعمل جدی نشان نمیدهد، میتواند همراه
دیگران باشد.
این حال من بیتوست…
فرد سوگوار چه شوهر باشد چه زن باشد و چه پدر یا مادر، مراحل خاص را طی خواهد کرد تا
غم از دست دادن عزیزش را فراموش کند.
البته عکسالعمل به مرگ با توجه به ویژگیهای روحی هر فرد متفاوت است، اما مراحل عموما یکی است و
شدت و ضعف آن فرق میکند.
مرحله اول، انکار است.
فرد شوکه میشود و حالتی بهتزده پیدا میکند.
نمیخواهد بپذیرد چنین اتفاقی افتاده مخصوصا اگر کسی به صورت ناگهانی فوت کند.
مرحله بعد، فرد دچار خشم میشود؛ نسبت به خودش، اطرافیان و حتی کسی که فوت کرده است.
از زمین و زمان گلایه دارد و همه را مقصر میداند.
در یکی دیگر از مراحل، فرد افسرده و غمگین میشود.
در این مرحله اندوه و مصیبت ممکن است به صورت احساس افسردگی، بیتفاوتی، و بیحسی (کرختی) در فرد ظاهر شود.
(زندگی بیحاصل است.
کاش زنده نمیبودم و این روز را نمیدیدم!) و شرایط لذت نبردن از زندگی پیش میآید.
و بالاخره در آخرین قدم، شخص عزادار خود را با فقدان عزیزش سازگار میکند.
آن را میپذیرد و به زندگی عادی و طبیعی خود برمیگردد.
البته خاطرات کسی که برای انسان مهم است تا ابد با او میماند، اما دیگر مخل زندگی عادیاش نمیشود.
وقتی شوهرتان داغدار است
هر چند همه انسانها مراحل یکسانی را تا کنار آمدن با مرگ عزیزشان طی میکنند اما خانمها و آقایان به
دلیل تفاوت روانشناختی که دارند سوگواری خود را کمی متفاوت نشان میدهند.وقتی شوهر شما عزیزی را از دست میدهد، به
عنوان همسر او وظیفه دارید با همدلی صمیمانه در کنارش باشید.
به او کمک کنید تا این روزهای سخت را پشت سر بگذارد.
در فرهنگ ما، گریه کردن و بروز احساسات برای مردان سختتر است، اما اینها چیزهایی است که شوهر شما به
او نیاز دارد.
اگر دیدید در مقابل این کارها خیلی مقاومت میکند، با او صحبت کنید.
بگویید که گریه طبیعیترین عکسالعمل او هنگام دلتنگی است.
گاهی شرایطی را بهوجود بیاورید که کمی تنها باشد و بتواند احساساتش را بروز دهد.
اگر خواست تنها به مزار عزیزش برود، با او مخالفت نکنید.
سعی کنید کارهایی که جزو وظایف او بوده مثل خرید میوه یا بردن ماشین به تعمیرگاه را انجام دهید.
محیط خانه را برایش آرام نگه دارید، او بیشتر از گذشته عصبانی میشود و ممکن است بیدلیل خشمش به سمت
هر کس حتی شما کشیده شود.
صبور باشید تا این روزها بگذرد.
او نیاز به یک همراه صبور دارد تا درکش کند و کنارش بماند.
یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش!
از دست دادن فرزند یکی از سهمگینترین داغهایی است که یک انسان
میتواند تجربه کند.
در چنین شرایطی زن و شوهر هر دو داغدار بوده و محیط خانه به غمخانه تیره و تاری تبدیل میشود.
زن و شوهر هر دو نیازمند حمایت و عشق یکدیگر هستند در حالی که توانایی ارائه آن را ندارند.
ممکن است یکی از طرفین روحیه قویتری داشته باشد و بتواند کمی اوضاع را سر و سامان دهد اما عموما
روزهای سختی را میگذرانند .
هر چند برای بسیاری از مصیبتها و غم و اندوهها، زمان، بهترین التیامدهنده است اما این مساله درباره همه
فقدانها صدق نمیکند بلکه باید یادگرفت که چگونه با این شرایط سازگاری پیدا کرد و آن را پذیرفت.
زمانی که خانوادهای فرزند خود را ازدست میدهد، والدین روزهای اول به دنبال مقصر میگردند اگر حادثه بر اثر تصادف
باشد، والدی که رانندگی میکرده، مقصر شناخته می شود و اگر بر اثر بیماری باشد ممکن است آن را به
جنبههای ژنتیکی از یکدیگر مربوط سازند.
خلاصه هر کدام از والدین آن را به یکدیگر یا حتی خودشان نسبت میدهند و احساس گناه زندگیشان را مختل
میکند.
اگر خدای نکرده این اتفاق برایتان افتاد، باید سعی کنید محیط خانه را آرام نگه دارید.
درست است وقتی دو نفر در مراحلی چون انکار، خشم، افسردگی و…
هستند نمیتوانند شریک خوبی برای غم یکدیگر باشند، اما فراموش نکنید که تنها شما دو نفر میدانید که در دل
آن دیگری چه میگذرد.
در خانه ماندن و مرور خاطرات گذشته و روزی چند بار وسایل برجا مانده را نگاه کردن، مشکلی را حل
نخواهد کرد.
گاهی حتی تغییر خانه نیز کمک میکند اما بهترین راه در مصیبتی که خیلی بزرگ است، شرکت در فعالیتهای انسان
دوستانه و غرق شدن در زندگی دیگران است.
گاهی دیدن مشکلات دیگران کمک میکند تا فرد شرایط بهوجود آمده را تحمل کند.
این وضعیت بی قراری دو هفته اول پس از مرگ شدیدتر بوده، ولی به زودی با اوقاتی از غم،
افسردگی، خلوت گزینی و سکوت جایگزین میشود. این تغییرات ناگهانی در احساسات
میتواند باعث سردرگمی دوستان و اقوام شود، ولی به هرحال بخشی از روند طبیعی سوگواری است.
اگرچه بی قراری کاهش مییابد، دوران افسردگی (از نظر دفعات) بیشتر و طی چهار تا
شش هفته بعد به حداکثر خود میرسند. تشدید سوگ و اندوه هر زمانی ممکن است
رخ دهد و معمولاً با دیدن افراد، مکانها یا چیزهایی که خاطرات عزیز از دست رفته را
زنده میکنند شعله ور میشوند.
وقتی فرد سوگوار به طور ناگهانی و بدون هیچ دلیلی به گریه میافتد برخی در درک آن
دچار مشکل بوده یا احساس شرم میکنند. شاید در این مرحله بهتر باشد از افرادی که
در درک سوگ مشکل داشته یا سوگوار نیستند اجتناب نمود. هرچند اجتناب از دیگران
به نوبه خود میتواند در آینده مشکل ساز شود و معمولاٌ بهتر است بعد از یکی دو هفته
یا کمی بیشتر به فعالیتهای معمول بازگشت.
در این مرحله دیگران ممکن است فکر کنند که فرد سوگوار مدتهای مدیدی بدون انجام
دادن کاری نشسته است. در واقع فرد سوگوار در حال فکر کردن به عزیز از دست رفته
است و بارها و بارها اوقات خوب و بدی را که با هم داشته اند مرور میکند. این یک
مرحله آرام، ولی اساسی در قبول مرگ عزیز از دست رفته است.
با گذشت زمان درد و اندوه عمیق اولیه به تدریج کمرنگتر میشود. از افسردگی کاسته
شده و میتوان به سایر چیزها فکر کرد و حتی به آینده نظر داشت. هر چند، احساس
از دست دادن قسمتی از وجود فرد هرگز کاملاً از بین نمیرود. زوجهای بیوه شده با
دیدن زوجهای دیگر با هم و تصاویر خانوادههای شاد در رسانهها، دائماً تنها شدن خود را یادآور میشوند.
بعد از مدتی میتوان دوباره وجود خود را به تمامی حس نمود حتی اگرچه قسمتی از آن
از دست رفته است. علی رغم آن حتی سالها بعد شما ممکن است خود را در
حال صحبت کردن گویی که عزیز از دست رفته هنوز با شماست بیابید.
این مراحل سوگواری غالباً با هم تداخل داشته و به صور گوناگون در افراد مختلف تظاهر
میکنند. اکثر افراد طی یک یا دو سال سوگ را پشت سر میگذارند. مرحله نهایی سوگ
(Letting–go) عزیز از دست رفته و شروع زندگی دیگر است. افسردگی کاملاً از بین رفته،
خواب بهتر شده و انرژی به حد طبیعی بر میگردد. احساسات جنسی ممکن است برای
مدتی از بین رفته باشند، ولی در این مرحله بازگشته و این کاملاً طبیعی بوده و دلیلی برای شرمساری نیست.
علی رغم تمام این ها، هیچ رویه ’استانداردی’ برای سوگ وجود ندارد. ما همه افراد مستقلی
هستیم و رویههای خاص خود را برای سوگواری داریم. به علاوه مردم فرهنگهای مختلف با
مرگ با روشهای خاص خود کنار میآیند. طی قرن ها، مردم نقاط مختلف جهان مراسم
خاص خود را برای سوگ در پیش گرفته اند.
در برخی جوامع مرگ به عنوان یکی از مراحل سیکل دائم مرگ و زندگی در نظر گرفته میشود
نه آنکه یک نقطه پایان باشد. آداب و مراسم سوگواری و عزاداری میتواند خیلی عمومی و
نمایشی و یا خصوصی و آرام باشد. در بعضی فرهنگها مدت سوگواری ثابت است. احساسات
مردم سوگوار در فرهنگهای مختلف ممکن است مشابه بوده، ولی طرز بیان آنها خیلی متفاوت است.
مرگ عزیزان کودکان و نوجوانان
بچهها ممکن است معنی مرگ را تا زمانی که سه یا چهار ساله نشده اند متوجه نشوند،
ولی فقدان نزدیکان را به همان شیوه بزرگسالان احساس میکنند. آشکار است که بچهها حتی از شیرخوارگی سوگواری کرده و دچار آشفتگی و استرس زیاد میشوند.
مجله چهار دیواری / yjc