امروز ۲۴ رجب به روایتی سالروز فتح دژهای خیبر است که در سال هفتم هجری به دست امیرمومنان (ع) صورت گرفت. جلگه وسیع حاصلخیزی را که در شمال مدینه، به فاصله ۳۲ فرسنگی آن قرار دارد، وادی خیبر می نامند که پیش از بعثت پیامبر، ملت یهود برای سکونت و حفاظت خویش در آن نقطه، دژهای هفتگانه محکمی ساخته بودند. از آنجا که آب و خاک این منطقه برای کشاورزی بسیار مناسب بود، ساکنان آنجا در امور زراعت و جمع آوری ثروت و تهیه سلاح و طرز دفاع، مهارت کاملی پیدا کرده بودند و آمار جمعیت آنها بالغ بر ۲۰ هزار نفر بود و در میان آنها مردان جنگاور و دلیر فراوان به چشم می خورد.
یهودیان خیبر، تمام قبائل عرب را برای کوبیدن حکومت اسلام تشویق کردند و سپاه شرک با کمک مالی این یهودیان، در یک روز از نقاط مختلف عربستان حرکت کرده خود را به پشت مدینه رسانیدند و در نتیجه، جنگ احزاب رخ داد و سپاه مهاجم با تدابیر پیامبر و جانفشانی یاران او، پس از یک ماه توقف در پشت خندق، متفرق شدند و به وطن خود بازگشتند و مرکز اسلام آرامش خود را باز یافت.
ناجوانمردی یهود خیبر، پیامبر را بر آن داشت که این کانون خطر را برچیند و همه آنها را خلع سلاح کند؛ زیرا بیم آن می رفت که این ملت لجوج و ماجراجو، بار دیگر با صرف هزینه های سنگین، بت پرستان عرب را بر ضد مسلمانان برانگیزند و صحنه نبرد احزاب بار دیگر تکرار شود؛ به ویژه این که تعصب یهود نسبت به آئین خود، بیش از علاقه مردم قریش به بت پرستی بود و برای همین تعصب کور بود که هزار، مشرک اسلام می آورد ولی یک یهودی حاضر نبود دست از کیش خود بردارد.
عامل دیگری که پیامبر را مصمم ساخت قدرت خیبریان را در هم شکند و همه آنها را خلع نماید و حرکات آنان را زیر نظر افسران خویش قرار دهد، این بود که او با ملوک و سلاطین جهان مکاتبه کرده و همه آنها را با لحن قاطع به اسلام دعوت کرده بود. در این صورت هیچ بعید نبود که ملت یهود، آلت دست کسری و قیصر شوند و با کمک این دو امپراتور برای گرفتن انتقام، کمر ببندند و نهضت اسلامی را در نطفه خفه سازند و یا خود امپراتوران را بر ضد اسلام بشورانند، چنانکه مشرکان را بر ضد اسلام جوان شورانیدند.
پیامبر اکرم (ص) فرمان داد تا مسلمانان برای تسخیر آخرین مراکز یهود در سرزمین عربستان آماده شوند و فرمود: فقط کسانی می توانند افتخار شرکت در این نبرد را به دست آورند که در صلح حدیبیه حضور داشتند و غیر آنان می توانند به عنوان داوطلب شرکت کنند ولی از غنائم سهمی نخواهند داشت. پیامبر شخصی به نام غیله لیثی را جانشین خود در مدینه قرار داد، پرچم های سفیدی به دست حضرت علی (ع) داد و فرمان حرکت را صادر نمود.
رسول خدا (ص) با یکهزار و ششصد سرباز به سوی خیبر پیشروی کرد و پس از فتح دژها و خلع سلاح یهودیان، اراضی و مزارع آنها را به خود آنها واگذار و فقط به اخذ جزیه در برابر حفظ جان و مال آنها اکتفاء کرد.
هر یک از دژهای هفتگانه خیبر به ناعم، قموص، کتیبه، نساه، شق، وطیح و سلالم نامگذاری شده بود و برخی از این دژها به یکی از سران آن دژ منسوب می شد؛ مثلا می گفتند دژ مرحب. همچنین، برای حفاظت و کنترل اخبار خارج دژ، در کنار هر دژی یک برج مراقبت ساخته شده بود تا نگهبانان برج ها، جریان خارج قلعه را به داخل گزارش دهند.
طرز ساختمان برج و دژ طوری بود که ساکنان آنها بر بیرون قلعه کاملا مسلط بودند و با منجنیق و غیره می توانستند دشمن را سنگباران کنند. در میان این جمعیت ۲۰ هزار نفری، ۲ هزار مرد جنگی و دلاور بود که فکر آنها از نظر آب و ذخائر غذایی کاملاً آسوده بود و در انبارها ذخایر زیادی داشتند. این دژها آنچنان محکم و آهنین بودند که سوراخ کردن آنها امکان نداشت و کسانی که می خواستند خود را به نزدیکی دژ برسانند، با پرتاب سنگ، مجروح و یا کشته می شدند. این دژها، سنگرهای محکمی برای جنگاوران یهود به شمار می رفت.
مسلمانان که در برابر چنین دشمن مجهز و نیرومندی قرار گرفته بودند، باید در تسخیر این دژها از هنرنمایی نظامی و تاکتیک های جنگی حداکثر استفاده را می کردند. نخستین کاری که انجام گرفت، این بود که شبانه تمام نقاط حساس و راه ها، به وسیله سربازان اسلام تصرف شد. این کار به قدری مخفیانه و در عین حال سریع انجام گرفت که نگهبانان برج ها نیز از این کار آگاهی نیافتند. صبحگاهان که کشاورزان خیبر با لوازم کشاورزی از قلعه ها بیرون آمدند، چشمانشان به سربازان اسلام افتاد که در پرتو قدرت ایمان و بازوان نیرومند و سلاح های برنده، تمام راه ها را به روی آنها بسته بودند و اگر قدمی فراتر می گذاشتند، فورا دستگیر می شدند.
مرحوم شهیدی در این زمینه نوشت: کمی به اذان صبح مانده بود و هنوز هوا تاریک و مردم در خواب بودند، که ارتش اسلام در اطراف قلعه ها و زمین های زراعتی خیبر موضع گرفتند. پیغمبر اکرم در تمام جنگ ها عادت داشت که اگر شب بالای سر دشمن می رسید، به حمله نمی پرداخت و دستور می داد تا صبح نشود به لشکر دشمن تعرض ننمایند. این عادت هم یکی از مجموع عادات و صفات برجسته ای بود که پیغمبر اسلام با خود داشت.
وی افزود: مسلما اگر دشمن به جای آنها بود، کوچکترین مجالی به آنان نمی داد ولی پیغمبر نمی خواست آسایش مردمی را که با خیال فارغ و بدون آمادگی برای دفاع خوابیده اند، به هم بزند. اینگونه اخلاق را باید از مظاهر تمدن نامید و همین رفتار مسلمان ها کافیست که ثابت کند اسلام به تمام معنی حقیقت تمدن و بشریت را داراست ولی اشتباه نکنید مقصودم از تمدن، معنایی که امروزه مردم برای آن می کنند، نیست. این تمدّن با تمدنی که از دروازه های غرب در دو قرن اخیر رو به شرق سرازیر شده و می شود تفاوت دارد.
شهیدی در ادامه نوشت: افسران و فرماندهان برای آغاز حمله، اراضی را بازدید کردند و بالاخره ارتش آماده شد. قوای اعزامی به قانون لشکرکشیِ آن روز، به پنج دسته تقسیم شده بود. ستون پیشرو یا نظامیان خط اوّل، ستون راست، ستون چپ، ستون عقب دار یا قسمت احتیاط و پست فرماندهی در مرکز قوا قرار گرفت.
مقصود از این تقسیم بندی این بود که هرگاه ستون چپ یا راست دشمن به ستون مخالف لشکر حمله کرد و لشکر مجبور به عقب نشینی گردید؛ قسمت احتیاط فورا با یک حرکت مورّب جلو بروند تا از مجموع نیروها، تشکیل یک مثلثی داده شود و دشمن بدوا به قلب حمله کرد، ستون راست و چپ از عقب آنها به هم متصل شوند، در نتیجه، دشمن در حلقه محاصره قرار گیرد.
این اندیشمند تاریخ اسلام اضافه کرد: ارتش اسلام از حیث عدد در مقابل یهود بسیار اندک بود. عده آنها بنا به گفته ابن اثیر به هزار و ۲۰۰ تن پیاده و ۲۰۰ تن سواره می رسید و نسبت این عدد با لشکر یهود، که بنا به گفته یعقوبی ۲۰ هزار تن بوده اند، نسبت به یک سیزدهم است؛ ولی با این حال، همین عده کم بر ۲۰ هزار نفر یهودی غلبه کردند. سبب چیست؟ چه عواملی باعث شد که یهود مغلوب شوند؟ مسلّم است که سپاه اسلام، اگر در تعلیمات جنگی از یهود عقب نبودند، بهتر هم نبودند. منتهی تفاوتشان در یک چیز بود و همان یک چیز سبب پیروزی آنان شد و آن داشتن روحیه و ایمان بود.
در منابع تاریخی درباره رویارویی یهودیان خیبر با رزمندگان اسلام آمده است: این منظره آنچنان آنها را خائف و مرعوب ساخت که بی اختیار پا به فرار گذاردند و همگی گفتند محمد(ص) با سربازانش اینجاست و فورا درهای دژها را سخت بسته و در داخل دژها شورای جنگی تشکیل شد. نتیجه شورا این بود که زنان و کودکان را در یکی از دژها، و ذخائر غذائی را در دژ دیگر جای دهند و دلیران و جنگاوران هر قلعه با سنگ و تیر از بالا دفاع کنند و قهرمانان هر دژ در مواقع خاصی از دژ بیرون آیند و بیرون دژ با دلیران اسلام بجنگند. جنگاوران از این نقشه تا آخر نبرد دست بر نداشتند و توانستند یک ماه در برابر ارتش نیرومند اسلام مقاومت کنند، به طوری که گاهی برای تسخیر یک دژ، ۱۰ روز تلاش انجام می گرفت و نتیجه ای به دست نمی آمد.
از مجموع کتاب های تاریخ و سیره چنین استفاده می شود که سربازان اسلام، دژها را یک یک محاصره می کردند و کوشش می کردند که ارتباط دژ محاصره شده را از دژهای دیگر قطع نمایند و پس از گشودن آن دژ، به محاصره دژ دیگر می پرداختند. گشودن دژهایی که با یکدیگر ارتباط زیرزمینی داشتند و یا رزمندگان آنها به دفاع سرسختانه بر می خاستند، به کندی صورت می گرفت ولی دژهایی که رعب و ترس بر فرماندهان آنها مستولی گشته و یا روابط آنها با خارج به کلی بریده شده بود، به آسانی تحت تسلط در می آمدند و قتل و خونریزی کمتر اتفاق می افتاد و کار به سرعت زیاد پیش می رفت.
رسول خدا (ص) برای تصرف دژهای خیبر، فرماندهی لشکر را به عهده دو نفر قرار داد اما آنها نتوانستند پیروز شوند و با ترس از دشمن از میدان باز گشتند. بنا به نقل طبری، پس از بازگشت آخرین فرد از صحنه نبرد، پیامبر و سرداران اسلام سخت ناراحت شدند. در این لحظات، پیامبر خدا (ص) افسران و دلاوران ارتش را گرد آورد و فرمود: این پرچم را فردا به دست کسی می دهم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر او را دوست می دارند و خداوند این دژ را به دست او می گشاید. او مردی است که هرگز پشت به دشمن نکرده و از صحنه نبرد فرار نمی کند.
این جمله که حاکی از فضلیت و برتری معنوی و شهامت آن سرداری است که مقدر بود فتح و پیروزی به دست او صورت بگیرد، غریوی از شادی توام با اضطراب ودلهره در میان ارتش و سرداران سپاه برانگیخت. هر فردی آرزو می کرد که این مدال بزرگ نظامی، نصیب وی گردد و این قرعه به او افتد. سرداران، گرد پیامبر(ص) آمده و دو سردار شکست خورده، با گردن های کشیده متوجه دستور پیامبر شده و می خواستند هر چه زودتر بدانند که این پرچم پر افتخار به دست چه کسی داده خواهد شد. سکوت پر انتظار مردم، با جمله پیامبر که فرمود علی کجاست، در هم شکست. در پاسخ گفتند که او دچار درد چشم است و در گوشه ای استراحت می کند و پیامبر (ص) فرمود او را بیاورید.
علی (ع) را سوار بر شتر کرده و در برابر خیمه پیامبر فرود آوردند. پیامبر اکرم (ص) دستی بر دیدگان او کشید و درحق او دعا کرد. این عمل و آن دعا، مانند دم مسیحائی آنچنان در دیدگان علی (ع) اثر گذاشت که سردار نامی اسلام تا پایان عمر به درد چشم مبتلا نشد.
رسول خدا (ص) به علی (ع) دستور پیشروی داد و فرمود که قبل از جنگ، نمایندگانی را به سوی سران دژ اعزام بدارد و آنها را به آئین اسلام دعوت کند. اگر آن را نپذیرفتند، آنها را به وظایف خویش تحت لوای حکومت اسلام آشنا سازد که باید خلع سلاح شوند و با پرداخت جزیه در سایه حکومت اسلامی آزادانه زندگی کنند و اگر به هیچ کدام گردن ننهادند، با آنان بجنگد.
هنگامی که امیرمومنان (ع) از ناحیه پیامبر مامور شد که دژهای وطیح و سلالم را بگشاید؛ زره محکمی بر تن کرد و شمشیر مخصوص خود، ذوالفقار را حمایل نموده، هروله کنان و با شهامت خاصی که شایسته قهرمانان ویژه میدان های جنگی است، به سوی دژ حرکت کرد و پرچم اسلام را که پیامبر به دست او داده بود، در نزدیکی خیبر بر زمین نصب نمود. در این لحظه، در خیبر باز شد و جنگاوران از آن بیرون ریختند و دو تن از جنگاوران معروف یهود به نام مرحب و حارث به دست امام کشته شدند.
پس از مرگ حارث، برادرش مرحب برای انتقام وارد میدان شد. امام و مرحب شروع به رجز خوانی کردند. رجزهای دو قهرمان پایان یافت، صدای ضربات شمشیر و نیزه های دو قهرمان اسلام و یهود، وحشت عجیبی در دل ناظران پدید آورد. ناگهان شمشیر برنده و کوبنده قهرمان اسلام، بر فرق مرحب فرود آمد و او را هلاک کرد. این ضربه آنچنان سهمگین بود که برخی از دلاوران یهود که پشت سر مرحب ایستاده بودند، پا به فرار گذارده و به دژ پناهنده شدند و عده ای که فرار نکرده، با علی (ع) تن به تن جنگیده و کشته شدند.
حضرت علی (ع) یهودیان فراری را تا در حصار تعقیب کرد. دراین کشمکش، یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر علی (ع) زد و سپر از دست وی افتاد. علی (ع) فورا متوجه در دژ شد و آن را از جای خود کند و تا پایان کارزار به جای سپر به کار برد. پس از آنکه امیرمومنان در دژ را بر روی زمین افکند، هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام از آن جمله ابورافع، سعی کردند که آن را از این رو به آن رو کنند ولی نتوانستند. در نتیجه قلعه ای که مسلمانان ۱۰ روز پشت آن معطل شده بودند، در مدت کوتاهی گشوده شد.
تلاش یهودیان برای حفظ اموال یا زنان و فرزندان؟
شهیدی در این زمینه نوشت: اگر از واقعه خیبر هزار و ۳۶۰ سال می گذرد و شما نمی توانید صحنه جنگ را از نزدیک تماشا کنید؛ تاریخ همه چیز را برای شما ضبط کرده است. وقتی می بینید مورّخان می نویسند از فلان قلعه اینقدر زن اسیر شد یا این مقدار بچه و مرد گرفتار گردید و صحبتی از مال نیست، باید فهمید که یهودی ها برای حفظ مال بیشتر از حفظ زن و بچه کوشش می کردند و روی همین اصل بود که یهود در نگاهداری قلعه وطیح و سلالم یعنی آخرین قلعه ها پافشاری زیادی کردند؛ زیرا اموال باقی مانده، در این دو قلعه جمع شده بود. وطیح و سلالم در محاصره ماند، یک روز، دو روز و یک هفته. خیر، از تسلیم خبری نیست. ۱۴ روز گذشت و این دو قلعه در محاصره ماندند. پیغمبر برای اینکه کار محاصره را پایان دهد و دشمن را مجبور به تسلیم کند؛ دستور داد منجنیق ها را به طرف قلعه نصب کنند.
وی افزود: منجنیق آلتی بود که در جنگ های آن عصر برای گرفتن قلعه به کار می بردند. از بالای منجنیق سنگ و نی آتش زده و شیشه های پر از نفت به داخل قلعه می انداختند و قلعه آتش می گرفت. پس از نصب منجنیق ها، یهودیان فهمیدند که مقاومت بی فایده است و اگر تسلیم نشوند مسلمان ها قلعه را با هر چه در آن است آتش خواهند زد و سرانجام آنها را خواهند کشت. لذا بهتر دیدند که راه مسالمت آمیزی را برای فرار از خطر پیش بگیرند که هم از مرگ نجات یابند و هم تا آنجا که ممکن است بهره ای از مال ها ببرند. این بود که پیشنهاد متارکه جنگ به وسیله امیّة بن ابی الحقیق به اردوی پیغمبر فرستاده شد و ضمنا شرایط متارکه را خواستند و بالأخره عهدنامه متارکه جنگ بر اساس شش ماده که تماما به نفع مسلمانان بود، امضا شد ولی در حقیقت می توان این مصالحه را تسلیم بدون شرط تعبیر کرد.
در متن این پیمان آمده بود:
۱ ـ آنچه از وسایل نقلیه، امتعه، وجوه نقدی و جواهرات در داخل قلعه ها موجود است به پیغمبر اسلام واگذار می شود.
۲ ـ یهودیان با یک پیراهن که به تن پوشیده اند، از قلعه خارج شوند و جای آنها را سپاهیان اسلام بگیرند.
۳ ـ یهودیان موظفند، محلّ دفینه و ذخایر و اماکن و اموال و اسلحه را به مسلمانان نشان دهند.
۴ ـ هر گاه پس از رسیدگی معلوم شد یهودیان در اجرای مقررات ماده سه تخلّف ورزیده اند یا تقلبی کرده اند محکوم به اعدام خواهند شد.
۵ ـ هر زمان پیغمبر اسلام بخواهد می تواند یهود را از خیبر خارج سازد.
۶ ـ در مقابل این تعهدات پیغمبر (ص) این حقوق را برای یهود امضا می کند. یکی این که پس از امضای پیمان، بلافاصله به ارتش فرمان عدم تعرّض داده می شود، دیگر این که اجرای مقرّرات ماده سه، تا موقعی است که ارتش اسلام در قلعه ها مشغول تفتیش است و پس از انجام کار یهود حق دارند به داخل قلعه بروند و دیگر یهود حق دارند اطفال خود را همراه خود ببرند و کسی از سپاهیان متعرض آنها نخواهد شد.
پس از امضای پیمان، بلافاصله نبرد پایان یافت و زمین های وطیح و سلالم چون به دست سپاهیان فتح نشده بود، مخصوص پیامبر اسلام گردید ولی باقی زمین ها به نسبت، بین مسلمانان تقسیم شد.