نه امکانات بود، نه توپچی

دنیای اقتصاد یکشنبه 19 دی 1400 - 00:03
«سراپا غرق جواهر بود و چنان‌که نشسته بود پیدا بود مرد زورمندی است که تقریبا چهل سال دارد و میلیون‌ها جواهر به خود بسته بود. تاجش و بازوبند چپش بسیار گرانبها بود. ریش سیاهش که زیباترین ریش‌های ایران بود تا به زانو می‌رسید. در پای تختش پسرانش صف کشیده بودند. دیگر هیچ‌کس در تالار نبود. دیگران همه در ده قدم فاصله در باغ صف کشیده و دست‌هایشان در آستین‌ها پنهان شده بود.{...} شاه به ما گفت که ما را مانند فرزندان خود دوست می‌دارد و آینده این را ثابت خواهد کرد. پس از آنکه محاسن هر یک از ما را به او گفتند، گفت که ما جوانان زیبا و رعنایی هستیم و او قدر خدماتی را که به ناپلئون کرده‌ایم می‌داند؛ زیرا این دو کشور امروز یکی است و نیز گفت: به همین جهت هر یک از شما که مورد قدردانی خاص برادر من واقع شده‌اید بیش از دیگران مورد قدردانی من خواهید بود. ما پاسخ دادیم که بازوهای ما و هنر ما و همه خون ما در خدمت اعلیحضرت خواهد بود. سپس به من تکلیف کرد به اصفهان بروم و من گفتم گزارش به او خواهم داد و هرچه تصمیم بگیرد خواهم کرد.»

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.