خبرگزاری مهر - گروه استانها؛ غلامرضا بنی اسدی*: قاسم سلیمانی، یک تن نبود که شخصیتی واحد و تک ساحتی داشته باشد. او یک مکتب بود با ساحتهای گوناگون. او را باید خواند و فراوان هم خواند. از زوایای گوناگون باید بازپرسید مرام سلیمانی را. او حقیقتی به تجسم در آمده را نمایندگی میکرد و همین بود که او را در نگاه اهل حق و حقیقت شانی چنین عظیم داد. او همان بود که خود گفت؛ ملت شهادت و ملت امام حسین و چه شکوهمند است این ملت. باری، سلیمانی را باید در جلوههای متفاوت دید و خواند پس میتوان و بلکه "باید" قالبهای معمول را شکست برای گفتن از سردار. پس نه به رسم معمول که به شیوه نو باید نوشت از قاسمُ سرباز؛
حسین، اسم رمز عشق بازانی بود که در جبهه عاشورا را زندگی میکردند و قاسم سلیمانی از پرچمداران زیستن به قرار عاشورا بود. قاسم سلیمانی به نام حسین (ع) که میرسید، فقط به گریه نمینشست که به همت برمی خاست تا به رسم سیدالشهدا با باطل پنجه در پنجه شود و بشکند دستهایی که میخواهند برج و باروی امنیت ایران را فرو بریزند.
قاسم سلیمانی در مکتب عاشورا فقط تیغ زدن را نیاموخته بود. اهل سخن هم بود، اهل بیان منطق هم بود. چنان که از باران تیر هراسی نداشت از گفتگو هم نمیهراسید. سردار دیپلمات، عنوانی است برازنده حاج قاسم که در هر دو میدان، حجت، قوی داشت و زبان گویا.
هرکس میخواهد قاسم سلیمانی را دقیق بشناسد، عاشورا را بخواند. هرکس میخواهد جلوهای امروزین از یاران سیدالشهدا را بشناسد، به مکتب سلیمانی برود. او سردار «ملتِ امام حسین» بود، «ملتِ شهادت… و خدا میداند چه رازی بود بین حاج قاسم و عمه جان همه شهدا، حضرت زینب (سلام الله علیها). چه معرفتی میتراوید از نگاه سردار وقتی چون سرباز به گنبد بی بی چشم میشد. انگار به گوش میایستاد تا فرمان را بی بی صادر فرماید و رخصت میدان دهد. الله اکبر که قاسم چگونه به میدان میزد وقتی به نام بی بی میرسید.
ما از معرکه دور بودیم و ندیدیم. شاید همراهان حاج قاسم همه ابعاد غیرت سردار به نام بی بی زینب را نتوانند شرح دهند اما داعش و تروریستهای تکفیری با همه وجود درک میکردند غیرت قاسم را وقتی استخوانهای کمرشان در هم میشکست.
قاسم پرچمدار ملت امام حسین بود. فرمانده ملت شهادت. او مرگ را به بازی میگرفت وقتی روی خاکریز، قامت کشیده و قدم زنان میرفت. خاکریزی که داعش، تیر تراش میزد. میزد اما خورد. نه از گلولههای متقابل بلکه از هیمنه ای که در قامت سردار موج میزد....
قاسم سلیمانی را ابوالشهید هم باید خواند چه او نسبت به بسیاری از یاران شهیدش مهری پدری داشت. پدر فرزندان شهدا هم بود و چنان به آنان توجه داشت که در نگاهش گاه جایی برای فرزندان خودش هم نبود.
حاج قاسم جوانی را در جنگ و جهاد به میان سالی رسانده بود. خوب میدانست جهاد رسم جوانان است. خود جوانی کرده بود در سنگر و باور داشت عقل کربلایی در جوانان بیشتر از سالخوردگان است. او به جوان میدان میداد و میان داری جوانان را در میدان رزم، مشق عرصههای دیگر میکرد.
*فعال رسانه