هرگز فکر نکردهام و باور نداشتم روزهای مرگ و تولد کسی دلیل نوشتن چیزی دربارهی او باشد. همیشه و بارها میتوان درباره هر انسانی که اهل فرهنگ و ادبیات بوده نوشت و سخن گفت.
من در این نوشتار قصد تحلیل و نقد جهان شعری زندهیاد شهرام شیدایی را ندارم، بلکه صرفا میخواهم یادی از او کرده باشم که شاعری دارای زبان منحصربهخود، ادراک وسیع و نگرههای فلسفی به زندگی و به عظمت هستی، ایجاد واحدهای تصویری پیاپی و نو در شعرش و حرکت روایی بر مرز شعر و داستان بود.
اینها خصوصیات مهمی بود که شعر او را در اوایل دهه هفتاد شمسی از شعر خیلی شاعران دیگر جدا و برجسته میکرد. او شاعری بود که در اوج شکفتن شاعرانهگی و کشفهای نوشتاریاش بود و برای مردن بسیار جوان بود (در ۴۲ سالگی فوت کرد). با هم یکی از شعرهای مهم و شاهکارش را بخوانیم و به جهان پیچیده شعرش سفر کنیم:
اول از دیوارهی غارها آغاز شد
بعد به کتابها راه پیدا کرد.
کتابها
دورترین زندانهای روی زمین.
با پارس کردنِ سگها
دورهی من آغاز میشد
بیآنکه بدانم زمان یعنی چه
چند روز
یا چند شب...
حافظهی من سوراخ شده است
ــ شاید روحِ من ! اینطور گریه میکند ــ
میتوانی با چراغقوهای
روی دیوار غارها بگردی
اگر خطوطی عکسِ تو را نشان داد
حتمن زمانی عاشقت بودهام...
به جای گذشته و خاطره
تنها خوابهایم ماندهاند
کسی آنها را لمس نخواهد کرد
مثلِ حسی
که از پارس کردنِ سگها به آدم دست میدهد
شاید مخاطبِ من
ترس/ بیگانهگی/ و غربتِ آن حس است.
شاید همهچیز
در خوابِ یک نفر میگذرد
و تنهاییِ واقعی
زمانیست
که او بیدار شود.
وقتی حافظهات سوراخ باشد
اشیا به تو پناه میآورند
آنها نیز بیحافظهاند
آنوقت
از پارس کردنِ سگها
در امان خواهیم بود.
🖋 زندهیاد شـهـرام شـیـدائـی
به گزارش ایرنا، شهرام شیدایی شاعر و مترجم در سن ۴۲ سالگی و بعد از تحمل بیماری طولانی مدت به دلیل ابتلا به سرطان مری، درگذشت. شیدایی در دوران بیماریاش تحت عمل جراحی و شیمیدرمانی قرار گرفته بود. پیکر این شاعر و مترجم روز چهارشنبه ۱۳ آبان ماه در بهشت سکینه کرج به خاک سپرده شد.
از آثار شیدایی میتوان به آتشی برای آتشی دیگر، پناهندهها را بیرون میکنند، خندیدن در خانهای که میسوخت اشاره کرد.