به گزارش خبرگزاری برنا از قزوین؛ روز یکشنبه همزمان با میلاد خجسته پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) پهلوان احسان لشکری دارای مدال برنز وزن 84 در المپیک لندن و مدال برنز مسابقات قهرمانی کشتی 20÷13 جهان برای دیدار با خانواده شهید مدافع حرم « زکریا شیری» عزم دیداری معنوی را کرد و به همراه جمعی از دوستان خود در منزل شهید حضور یافت.
احسال لشکری به همراه مصطفی آقایی فرزند شهید، حسین یکتایی مدیر پایگاه ورزش قهرمانی استان روز یکشنبه عازم خانه شهید شیری در شهر اقبالیه شدند و توفیقی شد که برای انعکاس این خبر همراه این جوانان بی ادعا و عاشق شهدا باشم و من هم دیداری با مادر شهید داشته باشم و درس بگیرم.
به درب منزل شهید که رسیدیم مظفری معاون بنیاد شهید استان قزوین نیز همراه ما شد و با اشتیاق برای دلجویی از خانواده شهید وارد خانه شدیم.
رقیه آقایی و پدر شهید شیری و یحیی برادر شهید به استقبال آمدند و با همان سادگی اما صمیمیت پذیرای میهمانان شدند، گویی با ما از گذشته آشنایی دارند به طوری که هیچیک از ما احساس غربت، دلتنگی و بیگانگی نکردیم.
سلام و احوالپرسی که شد نثار روح همه شهدا بویژه مدافعان حرم فاتحه و صلوات فرستادیم و احسان لشکری با همان روحیه پهلوانی با مادر شهید هم صحبت شد و یاد شهیدش را گرامی داشت و پس از آنکه برادر شهید احسان را به مادر معرفی کرد و ایشان متوجه شد یک قهرمان و مدال آور المپیک به خانه اش آمده با نشاط بیشتری صحبت کرد و گفت فرزندش به کشتی بویژه به احسان لشکری علاقه شدیدی داشت و از قهرمان لشکری به نیکی یاد کرد.
احسان لشکری در پاسخ به مادر شهید با تواضع گفت: قهرمان و پهلوانان واقعی فرزندان شهید شما هستند که بی ادعا از همه چیز خود گذشتند و وابستگی به همسر و فرزند که همه وجود و دارایی آنها بود را با خدا معامله کردند تا ایران اسلامی بماند، تا حرم زینبیه و کربلا به دست داعش و جانیان تروریست نابود نشود.
احسان لشکری پهلوان کشورمان با همان سادگی و تواضع در مقابل خانواده شهید شیری احساس شرمندگی کرد که دیر خدمت رسیده اند و گفت آنقدر مشغول روزمرگی دنیا شده ایم که حتی سرکشی به خانواده شهدا را گاهی فراموش می کنیم در حالی که باید با دیدن خانواده های شهید درس بگیریم و از مسیر درست خارج نشویم.
احسان لشکری با عشق و علاقه پیراهن خود در مسابقات کشتی جهانی ۲۰۱۳ مجارستان را تقدیم فرزند شهید کرد تا یادگاری به این فرزند خردسال داده باشد.
شهادت زکریا شیری به روایت مادر:
وقتی دختر 10 ساله شهید به نام فاطمه و پسر 6 ساله محمد صدرا وارد اتاق شد حال و هوای خانه تغییر کرد و دیدن فرزندان خردسال و معصوم شهید همه را متاثر کرد، در این میان مادر شهید با کلامی دلنشین و تاثیرگذار از شهید گفت و از مفقود شدن شهید و سپس آمدن پیکر مطهرش، از خوابی که دیده بود تا سرنوشت عروس و فرزندانش را پس از شهادت زکریا، به دست برادرش بسپارد و در این میان همه گونه حرف و حدیث نیشدار را بشنود اما قهرمانانه به جنگ با فرهنگ غلط و باورهای نادرست برود تا آرامش خانه و خانواده شهید و فرزندانش برقرار شود.
رقیه آقایی که می گوید سواد ندارد وقتی شعری که برای فرزند شهیدش سروده بود را خواند من احساس کردم با یک شاعر احساسی و باسواد مواجهم که از شهید الهام می گیرد و حتما باسوادتر از دانشگاهیان است و خطاب به ایشان گفتم: مادرم شما اگر مدرک ندارید اما از درک، فهم و ایمان و مهارت زندگی بالایی برخوردارید که مانند دانشگاهیان، دانشگاه نرفته اید اما سواد بالایی دارید و با درک عمیق خود از زندگی و تربیت فرزندانی مومن الگوی عملی برای دختران و مادران هستید.
از مادر شهید خواستم از شهید زکریا چند جمله ای برایمان تعریف کند و داستانی گفت که برای میهمانان جالب و تاثیرگذار بود.
مادر شهید شیری اظهارداشت: زکریا آنقدر عاشق شهادت و رفتن به سوریه برای کمک به مردم مظلوم این کشور بود که وقتی حرف شهادت را می زد کسی جرات نمی کرد جلویش را بگیرد ضمن این که با شهید مدافع حرم «روح الله طالبی اقدم» دوست صمیمی بود و قرار بود با هم به سوریه بروند.
وی اضافه کرد: زکریا خیلی حرف گوش کن بود و وابستگی زیادی به ما داشت و یک روز که قرار بود به جشن عروسی برویم همزمان می خواست با شهید طالبی اقدم به سوریه بروند که با اصرار ما این بار نرفت و در این سفر، روح الله شهید شد که این موضوع تاثیر عجیبی روی زکریا گذاشت که چرا با هم نبودند.
مادر شهید شیری افزود: بعد از شهادت ایشان، زکریا تاب و قرار نداشت تا این که قرار بود ما را به کربلا ببرد که آمد و گفت من نمی توانم بیایم و کار واجب تر پیش آمده و قرار است داعش به حرم حضرت زینب حمله کند و من حتما باید برای دفاع از حرم به سوریه بروم و ما پس از کش و قوس های فراوان قبول کردیم که با ما نیاید و عازم سوریه شود
رقیه آقایی مادرشهید ادامه داد:وقتی بدون زکریا به کربلا رفتیم من حال عجیبی داشتم، هم ذوق زیارت و هم دل شوره بی خبری از زکریا همه وجود را گرفته بود و در مسیر کربلا چون نجف شلوغ بود به سمت کوفه راه افتادیم و در شب چهارم آذر ماه نماز و اعمال مسجد کوفه را انجام دادم و چون جایی برای خواب نداشتیم مجبور شدیم در پارکی نزدیک مسجد کوفه استراحت کنیم که من چشم هایم تازه گرم خواب شده بود که خواب عجیبی دیدم
وی بیان کرد: در خواب دیدم یک هلی کوپتر که همه سرنشینانش رزمنده بودند نزدیک زمین شده و همه افرادش که اسلحه داشتند به زمین می پریدند که من جلو رفتم و دیدم رزمنده ها حلقه زده و زکریا وسط آنها ایستاده و تا خواستم نزدیک پسرم بروم و او را در آغوش بگیرم دیدم آتشی از زیر پای زکریا بلند شد و دیگر چیزی ندیدم.
وی اضافه کرد: آتش که فرونشست همه طرف شهید افتاده بود و فقط زکریا را ندیدم تا یک درجه دار سپاهی آمد و به من گفت که «مادرجان صبور باش، پسر شما مفقود شده» که من آشفته از خواب بیدار شدم و دیدم نیمه شب است، به پسر دیگرم یحیی داستان خواب را تعریف کردم و گفتم نگرانم و می خواهم به خانه برگردم که پسرم گفت ، مادر هنوز به کربلا نرفته ایم و به هر حال با این که قصد داشتم برگردم اما با اصرار کربلایی(همسرم) و فرزندم به حرم رفتیم و آنقدر در تل زینبیه گریه و زاری کردم و داستان حضرت زینب برایم تداعی شد که آرام گرفتم.
مادر شهید زکریا داستان را خلاصه کرد و گفت: آشفتگی و نگرانی همچنان با من بود و به هر حال از کربلا برگشتیم و وقتی به نزدیک خانه رسیدیم جمعیت زیادی در مقابل خانه جمع شده بود که سابقه نداشت و احساس کردم خبری شده ولی کسی چیزی نگفت و دو روز اینگونه گذشت تا این که یک روز گفتند شایع شده زکریا به شهادت رسیده و من احساس کردم خوابم تعبیر شده است.
وی ادامه داد: یک روز گفتند از سپاه تعدادی از همکاران زکریا می خواهند بیایند منزل که موافقت کردیم و من همان درجه داری که در خواب دیده بودم را مشاهده کردم که وارد منزل ما شد و تا خواست چیزی بگوید بهش گفتم می دانم برای چه چیزی آمده اید من در خواب دیدم که شما گفتید زکریا مفقود شده و راستش را به ما بگویید، که آن درجه دار به گریه افتاد و ماجرای شهادت و مفقود شدن زکریا را تعریف کرد.
داستان شهید زکریا از زبان شیرین مادرش واقعا شنیدنی است و من آن را کوتاه کرده و مخاطبان را به خواندن کتاب « کاش برگردی» به روایت مادر شهید زکریا شیری شهید مدافع حرم دعوت می کنم که بسیار خواندنی و جذاب است و می تواند درس هایی برای ادامه مسیر همه ما باشد.
روایت زندگی شهید زکریا شیری، داستان که نه، واقعیت های قشنگی برای آموختن دارد و امروز مادر شهید با زبان شیوای خود می تواند آن را برای همه نسل ها، دختران و پسران جوان بویژه مدیران تعریف کند تا بدانند امنیت امروز کشور، صندلی و میز ریاست آنها در مجلس، قوه قضاییه، قوه مجریه و جای جای این کشور با نثار خون چه جوانان برومند و داغدار شدن خانواده های صبوری بدست آمده که سوء استفاده از این مسئولیت ها و خدمت نکردن و خیانت به این خون ها بخشودنی نیست
امروز همه ما به مطالعه و خواندن داستان زندگی شهدا، وصیت نامه هایشان، الگو گرفتن از رفتار و گفتارشان بشدت نیازمندیم تا در این دنیای پر مشغله فقط درگیر روزمرگی دنیا نشویم، خدا را، شهدا را، نیازمندان را، مظلومان و ستمدیدگان را، همسایگان را، اقوام و خویشان را فراموش نکنیم.
توصیه می کنیم پهلوانان، قهرمانان، ورزشکاران، خبرنگاران، کارمندان، کارگران، مدیران، نمایندگان حتما به یاد شهدا و خانواده معزز آنها باشند و نه فقط برای عکس یادگاری گرفتن بلکه برای تلنگر و عبرت گرفتن با حضور در خانه شهدا و صحبت با مادران، پدران، همسران، فرزندان شهدا بیاموزند تا چگونه زندگی، خدمت و مدیریت کنند، چگونه کار کنند، چه مسیری را انتخاب کنند و از مسیر انصاف، عدالت، وجدان و مسیر درست حق و حقیقت و راه شهدا خارج نشوند.
شهدا رفتند تا درس عبرتی برای ما باشند تا اشتباه نکنیم، خیانت نکنیم، رانت خواری نکنیم و بدانیم دنیا فانی است و آنچه را بدست آوریم باید بگذاریم و برویم و جواب آنها را پس دهیم، بهتر است همواره به یاد خدا باشیم و پروردگار را ناظر بر اعمال خود بدانیم تا کمتر خطا کنیم.
در پایان این دیدار عبرت آموز از مادر شهید زکریا شیری پرسیدم آیا خواسته ای، مشکلی و یا صحبتی دارد تا با مسئولان مطرح کند و این بانوی بزرگوار با کمال تواضع و فروتنی یک جمله گفت که می تواند مورد توجه همه ما باشد:
«هیچ خواسته دنیایی ندارم، دشمن همیشه در کمین است، خواهش می کنم خون شهید را پایمال نکنند و نگذارند پرچم شهدا بر زمین بماند، فقط به مردم خدمت کنند.»
(شهید زکریا شیری، متولد آذر ماه سال 1365 ، شهادت چهارم آذر ماه 1394، پیکر مطهرش پس از 5 سال مفقودی در مهرماه سال 99 به میهن بازگشت)