خبرگزاری فارس اصفهان-فاطمه نجفی؛ روزهای پایانی جنگ سال 1367 حملات متوالی عراق در «فاو»، «شلمچه»، «جزایر مجنون»، «مهران»، شمال غرب و سپس «دهلران» تمام تحلیلها را عوض کرده بود و هرکسی بهنوعی از آن یاد میکرد؛ جز یک حرکت که جدای تمام آن تحلیلها در میدان جنگ پیاده میشد.
قصهای از جنس مهربانی
شهید مهراب صالحی سیزدهم بهمن 1343 در سمیرم به دنیا آمد کارگر کارخانه پارچهبافی و از بچگی علاقه زیادی به مطالعه داشت و بیشتر وقتها رساله امام را میخواند؛ اهمیت زیادی به صلهرحم میداد و همیشه جویای احوال خانواده و فامیل بود.
احترام زیادی برای پدر قائل بود و اهمیت زیادی به کمک کردن به پدر و دیگران میداد از راه که میرسید بدون استراحت راهی مزرعه میشد تا به پدر کمک کند نهتنها پدر بلکه مواقع بیکاری به سراغ مردان فامیل میرفت تا در کار زراعت و بنایی کمک کند.
زمزمههای دعای کمیل گاهوبیگاه او را بهسوی خود فرامیخواند و شبهای جمعه در صحن امامزاده به عشق لحظههای جاری شدن عطر کمیل آرام میگرفت و سرانجام آنقدر این جمله را تکرار کرد" یا رَبِّ یا رَبِّ یا رَبِّ، قَوِّ عَلیٰ خِدْمَتِک جَوارِحِی، وَاشْدُدْ عَلَی الْعَزِیمَةِ جَوانِحِی، وَهَبْ لِی الْجِدَّ فِی خَشْیتِک، وَالدَّوامَ فِی الاتِّصالِ بِخِدْمَتِک، حَتّیٰ أَسْرَحَ إِلَیک فِی مَیادِینِ السَّابِقِینَ؛ وَأُسْرِعَ إِلَیک فِی البَارِزِینَ، وَأَشْتاقَ إِلیٰ قُرْبِک فِی الْمُشْتاقِینَ، وَأَدْنُوَ مِنْک دُنُوَّ الْمُخْلِصِینَ، وَأَخافَک مَخافَةَ الْمُوقِنِینَ، وَأَجْتَمِعَ فِی جِوارِک مَعَ الْمُؤْمِنِینَ" تا اینکه دعایش مقبول درگاه الهی قرار گرفت و عاشقانه به سویش شتافت.
خدمت سربازی را در ارتش گذراند و دورههای متفاوت را طی کرده بود. حالا وقت سروسامان دادن به زندگی بود بعد از شروع کار در کارخانه بافندگی پارچه، عقد کرد و در نوروز 1367 که موشک بیهوا خانه عمو را نشانه گرفت و بهار سرسبز خانه را به خزان پرپر شدن فرزندانش در سوگ نشست او داوطلبانه از طریق بسیج راهی جبهه شد.
تولد ققنوس
مهراب راهی جبهه شد تا ایستادگی را معنا کند و شهادت عزیزانش را در تولد دوباره ققنوس به پرواز درآید
مقاومت و ایستادگی رزمندگان حتی در بدترین شرایط، تنها عاملی بود که به خود اجازه نمیدادند جز حراست ازآنچه شهدا در طول 8 سال جنگ از خود بهجای گذاشته بودند، به چیزی دیگر بیندیشند.
آرپیجی به دست به دل دشمن زد تا ایستادگی روزهای پایانی جنگ و شهادت را در آخرین قطره خون معنا کند اما قصه پروازش در گمنامی مادر سادات گره خورد و جسمی که چون حسین سر بر بدن نداشت و بعد از 9 سال انتظار با پای بدون بدن به خاک وطن برگشت و پدری که بعد از تفحص فرزند آرام و با خیالی آسوده سر بر بالین خاک نهاد.
سری که رفت و قولی که ماند
مهراب که انگار از جسم بی تنش خبر داشت و قبل از شهادتش به وی الهام شده بود نامش را بر روی فانسقه نوشته بود تا گاه تفحص بتوانند وی را شناسایی کنند. جسمی بدون سر و جسمی بدون تن تنها قدمهایی استوار که بهرسم ایستادگی در برابر باطل بهجامانده بود تا راهی دیار ایثار و شهادت شود و بعد از ۹ سال در کنار عزیزانش در صحن امامزاده ابراهیم آرام گیرد.
هنوز اربعین پرپر شدن غنچههای بوستان عمو فرنرسیده بود که مهراب نیز در بیست و نهم فروردین 1367، در فاو عراق براثر اصابت نارنجک (یا خمپاره) نیمی از بدنش رفت و آسمانی شد و بعد از 9 سال انتظار جسم تفحص شده وی در کنار دیگر عزیزانش به خاک آرمیده شد و صلهرحم را با ایثار و شهادت معنا کرد.
نبرد دوم فاو که به نام عملیات رمضان مبارک به مناسبت ماه رمضان نزد عراقیها و سقوط فاو نزد ایرانیان نیز خوانده میشود، نام نبرد سنگینی در جنگ ایران و عراق است که در ۲۸ فروردین ۱۳۶۷ (۱۷ آوریل ۱۹۸۸) اتفاق افتاد.
این عملیات بخشی از عملیات گسترده ارتش عراق بانام عملیات توکلنا علیالله به شمار میآید. دو سال پس از شکست نیروهای عراقی درنبرد اول فاو، ارتش عراق که بهتازگی بازسازیشده بود اقدام به یک عملیات وسیع برای بیرون راندن نیروهای ایرانی از شبهجزیره فاو نمود.
پیام شهید
ازآنجاکه همهجا صحنه پیکار حق و باطل است باید باطل را درهم کوبید پس باید همه برخیزیم و در تداوم راه حسین (ع) و حرکت زینب (ص) در کنار بسیجیان سلحشور و حماسهسازان عاشورا و راهیان کربلا رو به جبههها کنیم زیرا پرچمدار ما امروز در جبههها حسین (ع) است و پیشوای ما در پشت جبههها زینب (س) و این برادر و خواهر دو الگوی هر امت مقاومی است که آزادی و سعادت را اراده کرده و به تحقیق آرمانهای الهی و تحکیم ارزشهای والای انسانی اندیشند.
انتهای پیام/۶۳۱۱۱/آ