خاطره اربعین| پسرم شفا یافته حسین(ع) است/ اربعین موکب آزادگان است

خبرگزاری فارس شنبه 20 شهریور 1400 - 15:15
خاطره اربعین| پسرم شفا یافته حسین(ع) است/ اربعین موکب آزادگان است

امین عزتی یکی از زائران شرکت کننده در حماسه پیاده روی اربعین حسینی در گفت‌وگو با خبرنگار فارس از یزد، می‌گوید، پیاده روی اربعین، از نجف تا کربلا فرصت مناسبی برای فکر کردن در مورد خود و آنچه می‌خواهیم به آن برسیم است.

وی قرار گرفتن در مسیری که مبداء آن فاتح خیبر و مقصد آن مظلوم دشت کربلاست را جز لطف الهی و مهر ارباب نداسته و گفت: ما باید به بهترین شکل از این فرصت استفاده کنیم.

این جوان ۳۰ ساله یزدی که تاکنون بالغ بر چهار مرتبه به پیاده روی اربعین مشرف شده، ادامه می‌دهد: من هر سال با دلتنگی بیشتری به سمت عراق و مسیر بهشتی نجف تا کربلا می‌روم و این دو سال اخیر که به دلیل شیوع ویروس کرونا نتوانستم به حاجتم برسم خیلی برمن سخت گذشته و امیدوارم هرچه زودتر به حرمت خونهای پاک دشت نینوا مسیر کربلا مثل گذشته باز شود.

عزتی در مورد پیاده‌روی اربعین اضافه می کند، بعد از پیاده‌روی مسیر نجف به کربلا در حالی که حوالی ظهر به کربلا رسیده و گرسنه، خسته و تشنه بودم در کنار خیابان منتهی به حرم سیدالشهدا کنار جدول نشستم و سعی داشتم با مشت و مال ساق و کف پاهایم خستگی خود را کم کنم و برای رفتن به موکب الغدیر که از برو بچه‌های یزدی بودن ادامه مسیر دهم.

در حال استراحت و مرتبط کردن وسایلم بودم که یک جوان عراقی که قد رشید و بدن ورزیده‌ای هم داشت با ایستادن در مقابل من مانع تابش گرمای خورشید عراق به سر و صورت خسته‌ام شد و به زبان عربی از من خواست تا برای استراحت به منزل آنها بروم.

این زائر جوان یزدی در ادامه خاطره خود می‌گوید، از ابتدای مسیر پیاده روی افراد زیادی سعی داشتند با تعارف و پذیرایی زائران ارادت خود را به شهدای دشت کربلا نشان دهند و با خوراکی‌ها و شیوه‌های مختلف از زائران پذیرایی می‌کردند.

عزتی در مورد جوان عراقی به نام حسن، که در کربلا به سراغش رفته بود، ادامه داد: از او پرسیدم اهل کجایی و جوان عراقی گفت، اهل کوفه هستم و نوکر زائران حسین(ع)، بعد از معرفی خود من را در آغوش گرفت و وسایلم رو بلند و من رو به سمت خانه‌اش همراهی کرد.

به خانه حسن رسیدیم، خانه کوچک و بسیار ساده‌ای داشت، به محض که این دم در رسیدیم و حسن زنگ زد، مادرش با پای لنگان دم در حاضر شد و شروع کرد به دعای خیر کردن برای زائران حسینی و من را با عزت و احترام به داخل هدایت کردند.

این زائر یزدی می گوید، شرمنده این همه لطف و محبت این مادر و فرزند عراقی شده بودم از این که زائر آقایی هستم به این بزرگی و عزیزی به خود می بالیدم.

از وضع خانه مشخص بود که خانواده ثروتمندی نیستند و وضع مالی خوبی هم ندارند، بعد از استحمام، غذا خوردن و استراحت کردن، پای صحبت مادر و پسر عراقی نشستم که انصافاً میزبانان با صفا و خوبی بودند.

این جوان عراقی خدمت و پذیرایی از زائران حسینی را افتخاری بزرگ و برکتی فوق العاده برای زندگی خود و مادرش دانست و بیان کرد: از وقتی که زائران حسینی با پای پیاده به کربلا می آیند از هر روز و شب میروم با خواهش و تمنا یک زائر برای پذیرایی به منزل می‌آورم و تا به امروز این مهم را ترک نکرده و انشاالله تا زنده ام ترک نخواهم کرد.

اربعین موکبی است به بزرگی قلب مردم آزاده جهان

 بعد از نماز صبح از منزل حسن بیرون آمدم تا به سمت موکل الغدیر به راه افتادم، در مسیر ایرانی های زیادی را می‌دیدم که یا تازه رسیده بودند و یا مشغول خدمت به زائران حسینی بودند،

نکته قابل توجه در زیارت اربعین این است که ملاک پذیرایی و خدمت فقط زائر حسینی است و تمام افراد فارغ از قومیت، ملیت و مذهب به یکدیگر احترام می گذارند و سعی دارند باری از روی دوش زائران بردارند.

به موکب الغدیر رسیدم و بعد از احوال پرسی با چند همشهری آشنا به سمت چادرامانت رفتم و با تحویل دادم وسایلم خود را برای زیارت آقایم حسین آماده کردم.

روز دوم حضورم در عراق قصد رفتن به کوفه کردم و در مسیر میهمان موکب‌های عراقی و ایرانی مختلفی شدم و همه قصد سعی داشتند با احترام و خشوع نظر مساعد زائران را جلب کنند و این یکی از مهمترین درس های اربعین حسینی برای من بود.

این زائر جوان یزدی در خصوص ادامه سفر خود به کربلا، گفت: در ادامه مسیر با سیدمحمد صلواتی یکی از موکب داران ایرانی که از شهرستان بافق برای خدمت به زائران حسینی به شهر کربلا آمده بود در گفت و گو کردم و حسابی از صحبت با این پیرغلام حسین لذت بردم.

حاج آقای صلواتی تمام زندگی خود را نذر حسین کرده و دلیل این کارش را شفای تنها فرزندش عنوان کرد و افزود: من یک پسر دارم به نام پیمان که بعد از شفای بیماریش به خواست خودش اسمش رو عوض کرد و به حسین تغییر داد.

وی افزود: حسین من جوانی ۲۴ ساله بود که به دلیل ابتلا به بیماری قلبی بیش از 5 سال درگیر بیمارستان شده بود و در نهایت تمام پزشکان از او قطع امید کردند و به من گفتند به لحاظ پزشکی هیچ کاری نمی توانند برای سلامتی فرزندم انجام دهند و در کمتر از ۱۰ روز به فوت خواهد کرد.

بعد از شنیدن این خبر دردناک که همزمان با اربعین حسینی به من رسیده بود گیج و بی هدف در خیابان قدم میزدم و از شدت ناراحتی در گوشه ای از پارک نزدیک حسینیه سیدالشهدا یزد نشسته و خوابم برد.

در عالم خواب پسرم را دیدم که سرحال و خوشحال با پرچمی که به دستش بود جلو آمد و برای رفتن به پیاده روی اربعین حسینی از من اجازه گرفت، من هم با چشمانی گریان به او گفتم که به دلیل بیماری شرایطش را ندارد و او با اشاره به قد و بالایش من را در جریان سلامت جسمی  و روحی خود گذاشت.

از خواب پریدم و به بیمارستان رفتم پرستاران و پزشکان زیادی بالای سر تخت پسرم بودند که همین امر استرس من را چندین برابر کرد و با عجله بر سر تخت پسرم حاضر شدم و دیدم پسرم که حدود چهار ماه بیهوش بود به هوش آمده و سراغ من را گرفته و از من اجازه رفتن به پیاده روی اربعین را می گیرد.

همان جان بود که از آقای حسین خواستم تا پیمان من را شفا بدهد تا هر سال خودم و پسرم به پیاده روی اربعین بیاییم و با راه اندازی دو موکب در نجف و کربلا به زائران حسینی خدمت کنیم.

انتهای پیام/الف

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.