خبرگزاری فارس یاسوج، نسیم راوند__ ساعت حدود ۴ بعدازظهر است و هوا کمی گرم و شهر اندکی خلوت است اما در میان این خلوتی چیزی نظرم را به خود جلب میکند دو پسر بچه که در میان این روزهای مرگبار کرونا بدون هیچ ماسکی وسط یکی از جدولهای شهر یاسوج در حال جمعآوری ضایعات هستند.
جلوتر میروم خودم را معرفی میکنم و از آنها میخواهم اجازه دهند با آنها مصاحبه بگیرم برایم شرط میگذارند و از من میخواهند برایشان آب معدنی بخرم تا حاضر به مصاحبه شوند. گویا نه تنها تشنه بلکه در آن ساعت از روز گرسنه هم هستند.
من هم میپذیرم. یکی از آنها شروع به صحبت میکند، ساکن یکی از روستاهای چسبیده به یاسوج هستند و ۱۲ سال سن دارند میگوید پدرش کارگر است و برای خرجی خانه ضایعات جمعآوری میکند و میفروشد.
میگوید روزی ۴۰ هزار تومان درآمد دارند، میپرسم پولش را چکار میکند و پاسخ میدهد وسیله میخرم و با خودم به خانه میبرم.
از شغل پدرش پرسیدم و او ادامه دارد کارگر است. اجاره نشین هستیم ۲۴ میلیون رهن خانه و ۷۰۰ تومن اجاره پرداخت میکنیم پدرم برای کرایه خانه کار میکند و من برای وسیله و خورد و خوراک خانه.
میپرسم بچههای هم سن و سال آنها الان در خانه هستند تازه از کرونا نمیترسید که بدون ماسک و دستکش در جدول ضایعات جمعآوری میکنند که در جواب میگویند چه کنیم مجبوریم.
تنها آرزوی که دارند اینکه یک گوشی داشته باشند، کلاس هفتم را درس خواندهاند و آرزو میکنند مدرسهها باز شوند تا بتوانند سرکلاس بروند چون اگر این شرایط تدوام داشته باشد وقتی گوشی هم ندارند مجبور به ترک تحصیل میشوند.
از یکی از آنها میپرسم که تحت پوشش نهاد حمایتی نیستند؟ میگوید تحت پوشش بهزیستی بودیم و ماهانه ۷۰۰ هزار تومان به حسابمان پرداخت میشد یک روز آمدند و دیدند که دارم کار میکنم گفتند یارانه خودم و خانوادهام را قطع میکنند حتی به ما گفتند پولی که برایتان پرداخت کردیم را به ما برگردانید.
یارانهمان را قطع نکردند اما دیگر بهزیستی از ما حمایت نمیکند.از او میپرسم چند خواهر و برادر دارد و میگوید به غیر از خودش سه برادر دیگر هم دارد، برادر بزرگش به دلیل درگیری در زندان به سر میبرد و دو برادر دیگرش کوچک و در خانه هستند.
توصیه میکنم که در این شرایط بیماری کرونا و وضعیت جامعه بیشتر مراقب خودشان باشند و از آنها خداحافظی میکنم اما آنچه نگران کننده میشود اینکه کم نیستند کودکانی که در گوشه به گوشه یاسوج در این بحران کرونا مشغول به کار هستند.
از دختر بچههایی که در گرما و سرما و شب و روز گوشه از خیابان نشستهاند و با آن زبان کودکانه مردم را با نام خاله و دایی صدا میزنند و ار آنها میخواهند با قیمتی که دلشان خواست خودشان را وزن کنند تا پسر بچههای گل فروش و آنهایی که قوطی به دست مغازه به مغازه اسپند دود میکنند و بعضا با بدترین الفاظ هم از سوی مغازهداران به بیرون رانده میشوند.
یاسوج پایتخت طبیعیت ایران است و برای شهر کوچکی مثل یاسوج زیبنده نیست هر روز شاهد رشد قارچگونه کودکان کار باشد، بچههایی که مدتهاست به فراموشی سپرده شدهاند. کودکانی که انواع آسیبها از یک طرف و مرگباری کرونا از سمت دیگر تهدیدشان میکند.
حال سوالی که پیش میآید اینکه متولی اصلی کودکان کار در استان کیست و این روزها کجاست؟ چرا دستگاههایی که متولی هستند جمعآوری کودکان کار را به هم پاسکاری میکنند و از حال و روز این بچهها غافل شدهاند.
روی دیگر صحبتم خانوادهها هستند چرا آن دسته از بچههایی که خانواده دارند بیتفاوت از همه معضلات و مشکلات و آسیبها و بیماری کرونا آنها را برای کار به خیابان میفرستند و چرا دغدغه و نگرانی برای فرزندانشان ندارند؟!
و یاد این جمله از حسین پناهی میافتم که میگوید"شرم می کنم با ترازوی کودک گرسنه کنار خیابان، سیری ام را وزن کنم!"
انتهای پیام/۸۲۰۲۴