خبرگزاری فارس- خراسانجنوبی؛ روز ۲۶ مرداد ۱۳۶۹، میهن اسلامی شاهد حضور کبوتران سبکبالی بود که پس از سالها حضور در اسارتگاهها قدم به خاک پاک میهن اسلامی میگذاشتند.
۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹، آغاز بازگشت ۴۰ هزار اسیر در بند رژیم بعث به ایران بود، هر چند که در طول هشت سال جنگ تحمیلی ۴۵ هزار مبارز به اسارت ارتش متجاوز عراق درآمده بودند ولی شماری از آنان هنوز مفقودالاثر بودند و شماری نیز زیر شکنجههای طاقتفرسای رژیم بعث به شهادت رسیده بودند.
قاصدک آزادی در چنین روزی پیامآور رهایی بود. این کبوتران از بند رسته به آغوش گرم ملت خود برگشتن و میهن اسلامی چراغانی بود و شعف و سروری وصفناپذیر از حضور این رسولان انقلاب و جنگ سراسر ایران را فرا گرفته بود.
آزادگان به محض ورود بر خاک وطن بوسه زدن سرزمینی که قدم به قدم آن با خون بهترین فرزندان این ملت تطهیر شده بود. آنها توانستن در سالهای زجر و شکنجه و درد و بیماری جسمی، روح و روان خود رو حفظ کنن تا در بازگشت به میهن در صحنههای مختلف اجتماعی، سرمشق و نمونهای برای همگان باشند.
در این روز شکیبایی مادران، پدران، همسران و فرزندان این آزادمردان به بار نشست و سالهای نگرانی و شوق و دیدار به پایان رسید و وعده الهی تحقق یافت. نسل امروز زیستن در کنار کسانی را تجربه میکند که زندگی آنها ترجمان آزادگی، صبر، ایثار و مجاهدت است.
انگار همین دیروز بود با تنی خسته و رنجور اما گامهایی محکم و استوار پا به خاک میهن که نه پا به قلب ملت گذاشتند و امروز ۳۱ سال از بازگشت نخستین گروه آزادگان به کشور میگذرد، آزادگانی که اغلب در سن جوانی و نوجوانی داوطلبانه عازم نبرد با دشمن شدند و امروز هر کدام میتوانند همانند الماسی درخشان الگویی از ایستادگی و مقاومت برای نسل جوان باشند.
به همین مناسبت خبرگزاری فارس در خراسانجنوبی گفتوگویی با «غلامرضا رضایی» از آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس داشته که میتوانید این گفتوگوی شنیدنی را در ادامه بخوانید.
«غلامرضا رضایی» یکی از آزادگان دوران هشت سال دفاع مقدس است. وی در سال ۱۳۴۰ در یکی از روستاهای بیرجند در خانوادهای متوسط به دنیا آمد و دوران تحصیلی ابتدایی را در معدن قلعهزری به پایان رساند. وی در حال گذراندن دوران تحصیلی دبیرستان بود که جنگ تحمیلی عراق شروع شد و ادای تکلیف کرده و به فرمان امام خمینی(ره) لبیک گفت.
نحوه اسارت
وی در خصوص نحوه اسارتش بیان میکند: سال ۱۳۶۱ در مرحله سوم عملیات رمضان (در منطقهای بین کوشک و شلمچه) در میانه عملیات رمضان و در صبح عید فطر در اثر اصابت یک تیر به پای راست زخمی میشود و سپس به اسارات نیروهای بعثی درمیآید.
با تنی رنجور و بیحال در حالی که خون زیادی از پایش خارج میشود به اسارات نیروهای بعثی درآمده و تنها کاری که برای کاهش درد پا به ذهنش رسیده پاره کردن شلوار و گره زدن یک پاچه آن به دور پایش بود
این آزاده دوران دفاع مقدس با تنی رنجور و بیحال در حالی که خون زیادی از پایش خارج میشود به اسارات نیروهای بعثی درآمده و تنها کاری که برای مداوا یا کاهش درد پا به ذهنش رسیده پاره کردن شلوار و گره زدن یک پاچه آن به دور پایش برای بند آمدن خون بود.
رضایی از روزها و شبهای اسارت سخن به زبان میآورد و مطرح میکند: ابتدا ما را به بصره بردند و بعد از یک هفته تا ۱۰ روز، به بغداد منتقل کردند و بعد نیز به ترتیب به اردوگاههای موصل۱ که بعدها تبدیل شد به موصل۲ و سپس به اردوگاه موصل۳ رفتیم که بعدها به موصل۴ تبدیل شد که همه اینها در شهر موصل واقع بودند.
آرمانگرایی آزادگان زیر سختترین شکنجهها
وی گریزی به شکنجههای دوران اسارت میزند و میگوید: در مدت حضور در بصره وضعیت وحشتناک بود و طی دو مرحله مورد بازجویی و شکنجه قرار میگرفتم آن همه شکنجه و توهین به مقدسات تنها برای کسب اطلاعات از درون جبهههای ایران بود، اما تنها چیزی که نصیبشان میشد یا نیشخند بود و یا در نهایت فریادهای ناشی از تحمل درد شکنجه.
اعمال بیش از ۷۰ نوع شکنجه
این آزاده دوران دفاع مقدس اضافه میکند: عراقیها بیش از ۷۰ نوع شکنجه را روی اسرای ایرانی پیاده میکردند، تونلهای وحشت، کابلهای توپر برق، چوب باتنهای پلاستیکی فنریمانند و غیره به صورتی که همیشه دنبال بهانههای مختلف برای آزار و اذیت کردن اسرای ایرانی بودند.
رضایی با بیان اینکه در بصره نه خبری از غذا بود و نه بهداشتی و هر چه دیدیم و خوردیم یا کابل برق بود و یا شیلنگ آب آن هم روزی دو سه وعده و به مدت حدود ۱۰ روز، مطرح میکند: بعد از این مدت به بغداد و به اداره استخبارات این شهر منتقل شدیم، شکنجهها در اینجا بیشتر شد.
وی ادامه میدهد: سومین مکان اقامت ما ما اردوگاه موصل۱ بود و غذای ما در اینجا دو وعده صبحانه و ناهار بود که صبحانه شامل نصف استکان چایخوری آش و ناهار شامل حدود ۱۰ قاشق برنج و کمتر از این مقدار خورشت و البته از شام هم خبری نبود.
سالهایی با طعم اسارت و شکنجه
این آزاده دوران دفاع مقدس با یادآوری اینکه طی هفت ماه نخست اقامت در اردوگاه موصل۱، آشپزخانه توسط عراقیها اداره میشد و بعدها به دست خودمان افتاد، تبیین میکند: غذایمان بیشتر خورشت برگ چغندر یا خورشت بامیه بود آن هم با گوشتهای یخزده که یکی دو سال از تاریخ مصرفشان گذشته بود.
سهمیه آب یک آسایشگاه با جمعیتی بین ۹۰ تا ۱۳۰ نفر به مدت ۲۴ ساعت تنها یک کوزه سفالی بدون درپوش بود که ۲۵ تا ۳۰ لیتر آب میگرفت
رضایی از جیرهبندی آب مصرفی میگوید و از اینکه در گوشهای از اردوگاه یک کوزه سفالی بدون درپوش معروف به حبانه که بین ۲۵ تا ۳۰ لیتر آب میگرفت و روزی یکبار پر میشد و این سهمیه آب یک آسایشگاه با جمعیتی بین ۹۰ تا ۱۳۰ نفر به مدت ۲۴ ساعت بود.
محرم متفاوت اسرا/ پتوهایی که پرچم عزا شد
وی گریزی به محرومیتها و ممنوعیتهای دوران اسارت میزند و میافزاید: این محدودیتها به گونهای بود که متأسفانه حق دعا خواندن، نماز خواندن، روضهخوانی مداحی و هیچکدام را نداشتیم اما همیشه مخفیافه همه را به جا میآوردیم.
این آزاده دوران دفاع مقدس که چندین سال از عمرش را در اسارت گذرانده اشارهای به عزاداری در ایام محرم میزند و بیان میکند: یادم میآید ماه محرم پتوهای مشکی خود را به دیوار زده و با صابونهای رختشویی «انالحسین مصباحالهدی و سفینه النجاة»، «اباعبداللهالحسین» و «یا ثارالله» و یکسری شعارهای این چنینی روی آن مینوشتیم و بر دیوار آسایشگاه آویزان میکردیم و هر وقت که نیروهای عراقی وارد آسایشگاه میشدند پتو را برمیداشتیم و بعد مجدد نصب میکردیم و گاهی این اتفاق چندین بار در روز اتفاق میافتاد اما هیچ وقت از این کار خسته نمیشدیم.
نه از استحمام خبری بود و نه آبی برای تجدید وضو و طهارت، اگر میخواستی پاکیزه باشی باید تشنگی را هم تحمل میکردی؛ بشقاب غذاخوری و قاشق و لیوان آبخوری هم نداشتیم
اشک در چشمانش حلقه زده و اندکی مکث میکند و ادامه میدهد: نه از استحمام خبری بود و نه آبی برای تجدید وضو و طهارت، اگر میخواستی پاکیزه باشی باید تشنگی را هم تحمل میکردی؛ بشقاب غذاخوری و قاشق و لیوان آبخوری هم نداشتیم.
رضایی اتحاد و همدلی بین اسرا را مثالزدنی میداند و تبیین میکند: برخی از اسرا را به بهانههای مختلف به اتاق شکنجه برده و در زیر کتک و شکنجه از او میخواستند نام افرادی را که داخل آسایشگاه نماز جماعت یا دعا میخوانند را ببرد و یا در بین اسرا اسامی کسانی که پاسدار یا روحانی هستند را به آنها بگویند اما فضای داخل آسایشگاه به شکلی بود که کرد، لر، عرب، سنی و در فضایی برادرانه با هم زندگی میکردیم.
سختترین روزهای اسارت
وی از سختترین روزهای اسارت را خبر تلخ رحلت امام خمینی(ره) ذکر میکند و میگوید: صبح روز ۱۴ خرداد سال ۶۸ تازه داشتیم از آسایشگاه بیرون میآمدیم که بلندگوهای اردوگاه صدای رادیوی گوینده ایران را به صورت مستقیم پخش کردند و در آن لحظه از فوت امام خمینی(ره) با خبر شدیم و همگی مات و مبهوت مانده بودیم و فضای آسایشگاه بسیار اندوهناک و تیره و تار شد، دست در گردن یکدیگر انداخته بودیم و تنها با گریه و شیون بود که در آن لحظه مییتوانستیم ارادت خود را به حضرت امام خمینی(ره) نشان بدهیم.
روایت زیارت کربلا در اسارت
این آزاده دوران دفاع مقدس در ادامه به خاطرهای خواندنی و جالب از زیارت اسرا از نجف و کربلا را بازگو میکند و میافزاید: به کرات تلاش میکردند ما را به زیارت نجف و کربلا ببرند اما انبوهی از سؤال و ابهام جلوی رویمان قرار گرفته بود و اذهان اسرا را به خود مشغول کرده بود و هیچ کدام از اسرا تمایل به رفتن به زیارت را نداشتند.
قصدشان از بردن اسرا به زیارت امام حسین(ع) ظاهرسازی بود و میخواتسند اعلام کنند نیروهای اسیر از همهگونه امکانات برخوردار و در امنیت به سر میبرند که ما هم از این زیارت سر باز میزدیم
رضایی اضافه میکند: برای عراقیها خیلی غیر منتظره و عجیب بود چراکه چندین سال ابراز عشق اسرا را نسبت به ائمه اطهار (علیهمالسلام) و به ویژه اباعبدالله الحسین (ع) شاهد بودند اما از آنجایی که قصدشان از این امر ظاهرسازی بود و میخواتسند اعلام کنند نیروهای اسیر از همهگونه امکانات برخوردار و در امنیت به سر میبرند از این زیارت سر باز میزدیم.
وی با بیان اینکه پس از تلاشهای متعدد در آخر قرار شد برای زیارت کربلا عازم شویم، ادامه میدهد: گفته بودیم نباید در حینی که ما را به زیارت میبرید دوربین فیلمبرداری و یا عکاسی به میان بیاید و یا قاب عکسی از رئیسجمهورتان را در مقابل صفوف اسرا قرار دهید و آنها هم پذیرفتند ولی آنها هم شرط و شروطی داشتند که اسرا حق ندارند شعار سیاسی بدهند، سینهزنی و عزاداری به شدت ممنوع است بنابراین روزی که به زیارت حرم امام حسین(ع) و نجف رفیتم به ما اجازه گریه کردن و دعا خواندن داده نشد.
دوران تلخ اسارت همراه با شیرینی زیارت
دست از پا نمیشناختیم و هنگام رسیدن به حرم بندهای کفش خود را گره داده کفشها را به گردنمان آویزان کردیم و به صورت خیلی اتفاقی سینهخیز روانه حرم شدیم
این آزاده دوران دفاع مقدس به لحظه شیرین زیارت اشاره و بیان میکند: هنگامی که اتوبوس در خیابانها در حال گذر بود همه اسرا دنبال پرچم قرمز گنبد امام حسین(ع) میگشتند تا اینکه چشممان به پرچم افتاد و دست از پا نمیشناختیم و هنگام رسیدن به حرم بندهای کفش خود را گره داده کفشها را به گردنمان آویزان کردیم و به صورت خیلی اتفاقی سینهخیز روانه حرم شدیم در آن لحظه ابتدا روپوش خود را درآورده صحن حرم را که پر از گرد و غبار بود را غبارروبی میکردیم و سپس به سمت حرم آقا رفتیم خیلی عجیب و غیرقابل توصیف بود.
پایانی برای همه سختیها/ ۸ سال و یک ماه و ۴ روز در اسارت
رضایی در ادامه به زمان آزادی خود اشاره و عنوان میکند: زمانی که شنیدیم قرار است به کشور بازگردیم (خرداد و تیر سال۶۹) تا زمانی که وارد قصرشیرین شدیدم یک ماه طول کشید و سرانجام در ۳۰ مردادماه که مصادف با ایام ماه محرم بود بهعنوان سومین گروه آزاده از عراق عازم ایران شدیم و بعد از ۱۰ سال اسارت خاک ایران را روی سر خود میپاشیدیم و اشک میریختیم و در همانجا دو رکعت نماز شکر را بجا آوردیم و راهی بیرجند شدیم.
وی که ۸ سال و یک ماه و ۴ روز از عمرش را در اسارت نیروهای دشمن گذرانده خطاب به مسئولان، متذکر میشود: مسئولان حواس خود را جمع کنند تا از مسیر اصلی خود فاصله نگیرند و برای موفقیت در امور خود باید به وصیتنامه الهی وسیاسی امام خمینی(ره) و نهجالبلاغه عمل کنند.
معنویت و توسل در اسارت
این آزاده دوران دفاع مقدس بهترین دوران اسارت خود را دورانی دانست که با حجتالاسلام«ابوترابی» گذرانده بود و عنوان میکند: یادم میآید یک روز که بعد از چند مدت برای هواخوری به بیرون آسایشگاه رفتیم از شدت تشنگی اسرا مقدار آب کمی که با لجن جمع شده بود را به شدت میخوردند اما این اسرا با وجود سختی زیاد در برابر دشمن محکم بودند.
رضایی ادامه میدهد: در اردوگاه موصل۴ با حجتالاسلام «ابوترابی» بودیم در آن آسایشگاه همه چیز از روی نظم و برنامه بود، ایشان برای اسرا نقش یک رهبر را داشت و انواع کلاسهای قرآن، تفسیر، زبانهای خارجه، ایتالیایی، فرانسوی، از طریق خود اسرا برای همدیگر به صورت مخفیانه برگزار میشد.
وی عنوان میکند: پتانسیلها و ظرفیتهای بسیاری در داخل کشور وجود دارد که باعث بینیازی کشور از وجود بیگانگان در برخی زمینهها میشود اما این به معنا عدم برقراری ارتباط با کشورهای دیگر نیست بلکه باید برقراری ارتباط با کشورهای دیگر در چارچوب قوانین و مقرارت خود و در صورت نیاز باشد.
سال ۱۳۶۹ سالی پر تلاطم برای ملت ایران بود، روز ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹ بالاخره جمهوری اسلامی ایران با سربلندی توانست رزمندگانی را که مجاهدانه از دین و شرف و خاک کشور دفاع کرده و در دست دشمن اسیر شده بودند به وطن بازگرداند. به راستی که؛ گر نمیرفت به میدان خطر جان شهید، نبض این خطه به دست دگران میافتاد…
انتهای پیام/۳۴۰۳/ح