خبرگزاری مهر- گرده استانها- آمنه سپهر*: مچاله شدهایم میان انبوه خبر و گزارشات روزمره مان. انگار دیگر نایی برای نوشتن نداریم. اعصابمان بر سر نگارش گزارشهای جنجالی جریان ساز، اخبار حوادث و توقعات ریز و درشت نهادهایی که خبرنگاران را بلندگوی خودقلمداد میکنند، خط خطی شده است.
مصائب خبرنگاران بیشتر شبیه غده چرکینی است که هر ساله با ابتدای مرداد شروع به تورم میکند و دقیقاً با هفدهمین روز از این ماه گرم تابستانی سر وا میکند و یک به یک چالشهای آنان نظیر بیمه، امنیت شغلی نداشته، حقوق ناچیز و هزینههای جاری زندگی و قبضهای مختلفی که روی هم تلنبار شده، بیرون میریزد.
در این روز من به عنوان یک خبرنگار دیگر نای فریاد زدن از محرومیت مزایای شغلی ام ندارم. گلایههایم را هم به پستوی دلم میگذارم زیرا می دانم که در این روز نیز که متعلق به ماست، مسئولین محترم باز هم سودای تریبون را از دست نمیدهند و در این روز نیز گوش خبرنگاران بخت برگشته را که تمام سال به اجاره آنان بوده است را به حرف میگیرند و دوباره با سخنان نصایح گونه شأن وظایف خبرنگاران را تشریح میکنند در حالی که خبرنگاران به خوبی به شرح وظایف خود آگاهند و همیشه و در همه حال به دنبال یادآوری وظایف مسئولان نیز هستند.
ما خبرنگاران همیشه ایام در حال نوشتنیم. بدون اغراق هشت تا ده ساعت نوشتن مداوم و تماسهای تلفنی و آفیش های خبری دمار از روزگارمان در آورده است اما جنون این شغل باعث شده است تا از خجالت فشارهای حاکم بر شغلمان درآییم.
متأسفانه در این بلبشوی مشکلات ریز و درشت خبرنگاران با شیوع کرونا و تعطیلی برخی از رسانهها در پی مشکلات عدیده مالی، بسیاری از خبرنگاران تعدیل نیرو شدهاند و خیلیها نیز به دلیل حقوق ناچیز حق التحریر مجبور شدهاند در فضایی خارج از عشق و علاقه کار کنند و برخی نیز خانه نشین شوند.
گرچه با همه این مصائب هنوز که هنوز است نوشتن از دردهای مردم دغدغه همیشگیمان است. به قول استادی که میگفت دلشوره ها و هیجانات خبرنگار از نوع اضطرابهای شیرین است. و همین شیرینی اش توانمان را برای ماندنمان و نوشتنمان دوچندان میکند.
بی پرده بگویم، سخت است خبرنگار زیستن. سخت است با این حقوق اندک بخواهی چندرغاز هم برای فرزندت پس انداز کنی و نتوانی و همیشه شرمنده باشی. ما خبرنگاران از آن دسته آدمهایی هستیم که خودمان هم نمیدانیم در این دنیای پر از رنگ و تزویر که همه به دنبال منافع خود هستند ما به کدامین گناه چنین عاشق و سرگردان شدهایم.
عشق به نوشتن مانع از اشتغال در جاهای دیگرمان شده است. زیرا خبرنگاران مثل رودی هستند که هیچوقت آرام نمی گیریند. نوشتن از مسائل جاری زندگی و قلم زدن در مسیر رنج آدمها به جز لاینفک زندگیمان تبدیل شده است تا آنجا که از جان شیرینمان میگذریم.
خوب است در این روز مردم بدانند که حقوق خبرنگاران در برابر مصائب شغلیشان آنقدر ناچیز است که حتی قلم نیز در بیان آن عاجز است. در این سالها همه چیز با تورم بازار تغییر کرد، حقوق تمامی کارکنان و حتی کارگران لب خیابان هم با افزایش روبرو بود اما حق التحریر خبرنگاران هیچ افزایشی نداشت.
حقوق ناچیز خبرنگار دردی است که همیشه ایام با اوست حال با همه این تفاسیر که خبرنگاران حتی بیمه هم ندارد، در مواقع بحران به دل حادثه میزنند و هر لحظه امکان هر گونه حادثهای ممکن است در کمین او باشد.
خبرنگار نام دارد اما نان ندارد. او فارغ از نام و نان، جان را هم فدا میکند همچون شهید محمود صارمی. نمونه دیگرش همین مدت اخیر که دو خبرنگار پرتلاش حوزه محیط زیست جانشان را و همه آرزوها و آمالشان را در این مسیر دو دستی تقدیم کردند.
خبرنگار برای دلش قلم میزند و در جامعه ما برای کسانی که با روح و جان و جوانیشان برای کاهش مشکلات جامعه قلم میزنند تره هم خورد نمیکنند اما امید است در دولت جدید با رویکردی تازه برای حل مسائل و مشکلات خبرنگاران چاره اندیشی شود. مسائل و مشکلاتی که همیشه و در آستانه روز خبرنگار مورد بحث و بررسی اصحاب رسانه با مسئولان و با وعدههای سر خرمن به دست فراموشی سپرده میشود.
ما تبریک نمیخواهیم، توجه میخواهیم.
*خبرنگار