آرزو قنبری: در میان گلایههای دیرین منهای فوتبالیها، دلخوری فوتبالیستهای زن از گفتار برخی اهالی مرد این رشته، مربیانی که رفتهاند و غرامتهای سنگین گرفتهاند، هوادارانی که رقیب خارجی به خوبی نقاط قوت و ضعف فرهنگشان را تحلیل میکند و در فضای مجازی به آنها «عصر بخیر» میگوید! برترینهای لیگی که هر روز و هر شب از هم ایراد میگیرند و برای هم کُری میخوانند و... هستند ورزشکارانی که حتی در گروه منهای فوتبال هم منهای خیلی مطالبات شدهاند. یکی از این نمونهها، سمانه محسنپور است که هر روز بیسروصدا به باشگاهی در شهر گرگان میرود، پشت میز پینگپنگ مینشیند و توپ میزند تا قهرمان ایران شود. وقتی هم آن سؤال تکراری سقف آرزوها را از او بپرسید آنقدر برای خودش چیزی نمیخواهد که غافلگیر میشوید. دختری که دست به آچار شده و کار دوستانش را در این زمانه کرونازده راه میاندازد. گفتوگوی امروز ما با اولین تعمیرکار ویلچر زن ایرانی انجام شد که سالهاست با وجود کاستیها تنیس روی میز معلولین را دنبال میکند.
آشنایی با ورزش افراد دارای معلولیت و پلهها
سمانه محسنپور به جامجم میگوید: «من سال ١٣۶٣ در روستای نودیجه از توابع استان گلستان به دنیا آمدم و در یک سالگی به دلیل تزریق آمپول در شرایط تب چهل درجه، دچار فلج اندام تحتانی شدم. هیچوقت مدرسه را دوست نداشتم. احساس میکردم مدرسه برای افرادی مثل من ساخته نشده. انگار غریبهای بودم در آن فضا. از وقتی خودم را شناختم تبعیضهای زیادی را در زندگی تجربه کردم. با وجود محدودیت جسمی، پرتحرک بودم و توسط یکی از دوستان به پاراتیراندازی دعوت شدم. حدودا بیست ساله بودم که برای آشنایی با ورزش افراد دارای معلولیت با مادرم از روستا به شهر رفتیم اما در باشگاه با ١۵ پله روبهرو شدیم. مادرم مرا کول کرد و از پلهها پایین برد. همان یک جلسه تمرین کافی بود تا عاشق تیراندازی شوم و البته به دلیل پلهها جلسه آخر هم شد. بعدها با تنیسرویمیز آشنا شدم. سالن تنیس روی میز کاملا مناسبسازی بود و همین باعث شد که ورزش را رها نکنم.»
از ورزش آموختم دلسرد نباید شد
ورزشکار گرگانی تنیس روی میز، با اشاره به عدم وجود امکانات کافی برای افراد دارای معلولیت در روستا میگوید: « به شهر گرگان نقل مکان کردم. ورزش روحیهام را ساخت و قویتر شدم. اوایل بدون حضور مادرم حتی باشگاه هم نمیرفتم اما ورزش به تدریج به من یاد داد که زندگی با معلولیت را هم میتوان مستقلتر اداره کرد. همین باعث شد بیشتر روی تواناییهایم حساب کنم. از چهار سال پیش تا به حال ورزش را جدیتر دنبال میکنم. در مسابقات لیگ و قهرمانی کشور بارها روی سکو رفتهام اما تنیس روی میز معلولین، به ویژه در بخش بانوان اعزامهای زیادی ندارد. البته من از خود ورزش آموختهام که نباید دلسرد شد و ادامه میدهم و اصلیترین حامی ورزشم پدرم بوده است.
ابتکار بانوی ورزشکار و تقاضایی که بهزیستی رد کرد
سمانه محسنپور را این روزها به عنوان اولین بانوی تعمیرکار ویلچر در کشور هم میشناسند: «به نظرم نه ورزش و نه کار، هیچکدام، زنانه مردانه ندارد. من از کودکی به کارهای فنی علاقهمند شدم. از تعمیر کلید و پریز تا ویلچر خودم. اول حکم سرگرمی داشت اما بعد جدی شد. طوری که اگر وسایل برقی خراب میشد، بابا تعمیر آن را از بین برادرها و خواهرها به من میسپرد. از چند سال پیش تاکنون هر وقت ویلچر دوستانم خراب میشد، تماس میگرفتند و من برای تعمیر به خانههایشان میرفتم. کمکم همه مرا به یکدیگر معرفی میکردند. تماسها و درخواستها زیاد شد. به فکر اجاره یک مغازه کوچک افتادم. به دنبال وام کارآفرینی بهزیستی هم رفتم اما تقاضای من رد شد. یکی از دوستانم که مدیر انجمن معلولین جسمی، حرکتی بود مبلغی را به عنوان قرض در اختیارم گذاشت و من با اجاره یک انباری کارم را شروع کردم. البته تحریمها و کرونا روی کارم تأثیر گذاشته است و قیمت قطعات ویلچر در بازه زمانی کوتاه هم، با قبل قابل مقایسه نیست.»
یک آرزو
قهرمان پارا تنیس روی میز کشورمان درباره تنها آرزویش مکث میکند و میگوید: «هر چه فکر میکنم در زندگی و ورزش چه آرزویی دارم که مهمترینش را بگویم، حس میکنم این روزها آرزوها و دعاهای من فقط یک خواسته بوده، اصلا چیزی برای خودم آرزو نیست به جز سلامتی دوستی که از خواهر به من نزدیکتر شد. مرا به ورزش کشاند و زندگیام را متحول کرد. او بیمار است و با سرطان دست و پنجه نرم میکند فقط میخواهم که سلامتیاش را به دست آورد. لطفا شما هم برای دوستم دعا کنید.»
253 251