عصر ایران/ سواد زندگی؛ مریم طرزی- خیلی از ما در برهه ای از زندگی، کودکی یا نوجوانی یا بزرگسالی، در معرض رویدادهایی بالقوه آسیبزا قرار گرفته ایم. رویدادی که سبب ایجاد تروما شده است و ما آن تروما را نادیده گرفتیم. اما آن ترومای حل نشده در تمام طول زندگی، افسار و مدیریت همه چیز را پنهانی در دست گرفت و بر همه ی عواطف و نیز بر زندگی مان حکم راند؛ به عنوان مثال، ترومای از دست دادن یکی از عزیزان.
این نوع تجربیات تأثیرات عاطفی شدیدی دارند. غلبه بر آنها، پذیرش و درمان آنها آسان نیست.
با این حال، قاعده این است که به محض آگاهی از وجود ترومای حل نشده، هر وقت اراده کنیم می توانیم برای همیشه از پس آن برآییم و خود زیر سایه خداوند حاکم بر لحظات زندگی مان شویم.

بسیاری از مردم ترومای حل نشده را با خود حمل میکنند. این حالتی است که ذهن تجربیات آسیبزا را در عمیقترین لایههای خود دفن میکند و می کوشد با وجود این گره ها به جلو حرکت کند.
اما متأسفانه، سخت است و موفقیت دشوار حاصل می شود و گاه حتی به رغم تلاش بسیار، ترومای حل نشده امکان پیشروی را نمی دهد.
خیلی از افرادی که در کودکی گرفتار تروما شده اند، گاهی ناخودآگاه به خود می گویند در دوران کودکی دوران بدی داشتهام و موفق به ادامه دادن در مسیر و هدفی که داشته ام نشده ام. یا اینکه برخی افراد می گویند ما دوران بسیار بدی را پشت سر گذاشته ایم و هنوز که هنوز است در تلاشیم تا از شر آن خلاص شویم. اما سخت است!
با این حال، کماهمیت جلوه دادن وقایع آسیبزا، به جای کمک کردن، فقط رنج ناخودآگاه را مزمن میکند. به طوری که با گذشت زمان، علائم مرتبط زیادی از جمله استرس ظاهر میشوند. و اوضاع بدتر می شود.
تروماهای حل نشده میتوانند در طول زندگی ما را به شکلی پنهانی آزار دهند، به طوری که ارتباط برقرار کردن با آن وقایع نامطلوب گذشته برایمان دشوار میشود. مشکلات اسکلتی-عضلانی و گوارشی و طغیانهای خشم، سه نمونه از این موارد هستند.
مرد غمگینی که روی تخت نشسته و ویژگیهای یک ترومای حل نشده را نشان میدهد.
اختلالات خواب شبانه از اثرات رایج ترومای حل نشده هستند.
تعدادی از دانشگاههای سراسر جهان مطالعه ای را در سال 2017 انجام دادند. هدف، بررسی میزان مواجهه با وقایع آسیبزا در جمعیت عمومی بود. دادهها جالب توجه بودند: بیش از ۷۰ درصد از افراد مصاحبهشده گزارش دادند که یک رویداد آسیبزا را تجربه کردهاند.
این موضوع مجدداً این ایده را تأیید میکند که اکثریت قریب به اتفاق ما در برابر رنج بردن از این نوع تجربیات آسیبپذیر هستیم.
با این حال، همه افراد به یک شکل با تروما برخورد نمیکنند. برخی بسیار مقاوم هستند در حالی که برخی دیگر آسیبپذیرترند.
در واقع، بسیار رایج است که به بزرگسالی برسیم و ردپای وقایع دردناکی را که در دوران کودکی ما رخ داده است، در جهان روانی خود داشته باشیم.
برای درک اینکه به چه معناست که با این وقایع روبرو نشویم یا آنها را درمان نکنیم، ابتدا باید تعریف کنیم که چه چیزی تروما را تشکیل میدهد.
ترومای روانی پاسخی است که تواناییهای انطباقی، عاطفی، شناختی، جسمی و اجتماعی ما را تضعیف میکند.در واقع، هر چیزی که ما را به انسانهایی با شکستگی و آسیب پذیری تبدیل میکند.
یکی از اثرات ترومای حل نشده این است که احساس میکنیم سیستم عصبی مرکزی ما همیشه در حالت آمادهباش است. این منجر به هوشیاری بیش از حد، مشکلات خواب، تنظیم ضعیف عاطفی و غیره میشود.
حملات پانیک اغلب در افرادی که با اختلال استرس پس از سانحه دست و پنجه نرم میکنند، رخ میدهد. در واقع، مبتلایان تقریباً دائماً احساس خطر و/یا تهدید را تجربه میکنند.
این حالت سبب می شود آنها دائماً تحت استرس و ترس باشند.
حس غرق شدن.
سرگیجه.
عرق سرد.
لرزش.
تپش قلب.
احساس از دست دادن کنترل.
فکر کردن به اینکه در شرف مرگ هستیم.
از جمله رایجترین ویژگیهای آسیبهای حل نشده، احساس شرم است.
در نتیجه، بسیاری از قربانیان سوءاستفاده یا موقعیتهای خشونتآمیز، احساسات خود تخریبی را به خود نسبت میدهند.
به عنوان مثال، ممکن است به دلیل عدم اقدام، احساس گناه یا درماندگی کنند.
بدتر از آن، ممکن است احساس کنند که مسئول آنچه اتفاق افتاده هستند.
علاوه بر این، آنها اغلب احساس خشم میکنند. این نشانه درد، خشم و ناتوانی است.
حس خشم و شرم حالتی است که میتواند در هر زمانی منفجر شود و ایجاد روابط اجتماعی و عاطفی رضایتبخش را برای فرد مبتلا دشوار میکند.
رنج بردن از یک آسیب دوران کودکی، خطر ابتلا به اختلال افسردگی در بزرگسالی را افزایش میدهد.
اینها حالتهایی از خستگی عاطفی شدید هستند که میآیند و میروند و اختلال کج خُلقی ، نوسان خُلق (دیستیمیا) را مشخص میکنند.
آنها شرایط روانی هستند که میتوانند برای چند ماه ظاهر شوند، فروکش کنند و بعداً دوباره ظاهر شوند.

کابوسها مکانیسمهایی هستند که مغز برای پردازش تروما از آنها استفاده میکند. با این حال، در یک کابوس، فرد مبتلا دوباره آن رویداد دردناک را تجربه میکند که باعث خستگی جسمی و روحی بیشتری میشود.
جای تعجب نیست که افراد مبتلا به تروما اغلب دچار اختلال خواب یا اختلالات مرتبط با کمیت و کیفیت خواب شبانه میشوند.
از جمله ویژگیهای ترومای حل نشده، افزایش هوشیاری یا هوشیاری بیش از حد است.
این واقعیت، نتیجه تأثیر رویداد نامطلوب بر سیستم عصبی مرکزی است.
به این ترتیب، فرد مبتلا در حالت هوشیاری دائمی قرار گرفته و این احساس را در خود پرورش میدهد که خطر همیشه در کمین است.
بیماریهای روانتنی مستقیماً علائم جسمی هستند.
به یک منشأ روانشناختی خاص مرتبط هستند. در واقع، بسیاری از مردم سالها تلاش میکنند تا منشأ بسیاری از اختلالات جسمی و ارگانیک را پیدا کنند که هیچ تشخیص روشنی برای آنها وجود ندارد.
آلرژیها
میگرن
بیخوابی
درد قفسه سینه
خستگی مداوم
تغییرات گوارشی
درد اسکلتی-عضلانی
فشار خون بالا و کورتیزول بالا
ترومای روانی را میتوان در رواندرمانی مورد توجه قرار داد و بهبود بخشید. درمان EMDR (حساسیتزدایی و پردازش مجدد حرکات چشم) یک مدل درمانی پرکاربرد در این موارد است.
"من ارزشی ندارم". " لیاقت ندارم کسی مرا دوست داشته باشد." " هرگز به آنچه میخواهم نمیرسم." " یک شکستخورده هستم".
این ایدههای طاقتفرسا، صدای ترومای حلنشده هستند. این امر عزت نفس، تصویر از خود و حس شایستگی فرد مبتلا را تضعیف میکند.
در واقع، احساس بیفایده بودن، فرد آسیبدیده را به سمت وضعیتهای واقعاً مشکلساز سوق میدهد. همه اینها نتیجه وقایع دردناکی است که التیام نیافتهاند.
اجتناب، مکانیسمی است که توسط ترس و اضطراب تقویت میشود. این امر مانع از داشتن کیفیت خوب زندگی در فرد آسیبدیده میشود.
آنها در نهایت از هر شرایطی که احساس استرس یا ناامنی را تحریک کند، اجتناب میکنند و با آن روبرو نمیشوند.
در نتیجه، ممکن است فرصتهای شغلی را از دست بدهند و مشکلات زیادی را در روابط شخصی خود تجربه کنند.
زن غمگینی که به بشقاب نگاه میکند، ویژگیهای یک آسیب حل نشده را نشان میدهد.
اختلالات خوردن اغلب در پشت آسیبهای دوران کودکی نهفته است.

دانشگاه آلبورگ (دانمارک) رابطه معناداری بین تجربیات آسیبزا و اختلالات خوردن (ED) کشف کرد. این همبستگی مدتی است که متخصصان به آن مشکوک بودهاند.
با این حال، آنها اکنون ثابت کردهاند که بیمارانی که در دوران کودکی مورد سوءاستفاده جنسی قرار گرفتهاند، در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به پرخوری عصبی، بیاشتهایی عصبی و غیره هستند.
یکی از ویژگیهای آسیبهای حل نشده، رفتار خودآزاری است. به عنوان مثال، فرد مبتلا ممکن است خود را ببرد، موهای خود را بکشد یا پوست خود را بکند یا خراش دهد.
با انجام این نوع رفتار، آنها به دنبال رهایی موقت از بار غم و اندوه نهفته خود هستند. اما در درازمدت، منجر به موقعیتهای بسیار ناتوانکنندهای میشود.
وقتی آسیبهای درونی حل نشوند، زندگی واقعاً پیچیده و حتی تهدیدآمیز میشود.
احساسات فرد مبتلا در سطح باقی میماند و مغز آنها تغییرات خاصی را در عملکردهای شناختی خود نشان میدهد.
علاوه بر این، آنها در بازتاب دادن مشکل دارند. بنابراین، به جای اینکه با آرامش مشکلات خود را تجزیه و تحلیل کنند، به طور آنی نسبت به آنها واکنش نشان میدهند یا از آنها اجتناب میکنند.
اگر هر یک از علائم فوق را تجربه میکنید، باید به دنبال کمک تخصصی باشید. زمانی که آسیب روحی شما، صرف نظر از منشأ آن، درمان شود، میتوانید کیفیت زندگی خود را بازیابی کنید.
رویکردهای علمی خاصی وجود دارند که بسیار مؤثر هستند. بنابراین، نباید در تکیه بر حمایت اطرافیان و برداشتن اولین قدم به سمت درمان روانشناختی تردید کنید.
کانال تلگرامی سواد زندگی: savadzendegi@