مهدی محمدی کلاسر_ به احتمال بسیار زیاد روایت شما از تفأل به حافظ – آن هم پیش از ارائه گزارش به رئیسجمهور – و آمدن غزلی که دقیقاً باب میل همه رؤسای جمهور در لحظات مواجهه با دشواریهاست، کاملاً راست است و جایی برای تردید نمیگذارد. اما اجازه بدهید _ و مصلحت آن است_این روایت را باور نکنم، آقای معاون اجرایی.
میفرمایید شعر آمد: «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم / سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور». چه زیبا و چه بهجا.اما با این همه، شما نباید اینقدر جدی اش میگرفتید.در واقع اصلا برایتان خوب نیست این حرف ها را ما باور کنیم.
از شما انتظاری نیست
از شما انتظاری نیست که به زوایای پنهان کلماتتان یا به ایدههای هیجانی مشاورانتان دقت کنید؛ بسیاری پیش از شما بودهاند که سالها طول کشید تا اندازه جایگاه خود را دریابند و البته برخی هرگز نفهمیدند.یادتان باشد، در تاریخِ این مملکت، خیلیها تا آخر نفهمیدند کجایِ کارِ مردم ایستادهاند. خیلیها گمان بردند جایگاه، سکّویِ بلندی است برای یک دورهمی، غافل از آن که مردم، پایینِ همان سکو، تماشاگرِ نکتهبینِ این نمایشها هستند.و پیش از همه، معنای حرفها و خنده ها و گفته ها و حتی نگفته ها را می فهمند.
در صادقانهترین شکل، این تفأل صرفاً یک فال است؛ نه مبنای علمی دارد، نه عملی. شعر حافظ همواره جای والایی دارد، اما جای آن در چنین صحنهای نبود. مشاورانتان ظاهراً سطح درک مخاطب را پایینتر از خود پنداشتهاند که چنین پیشنهادی کردهاند. اگر قرار به تفال و ریسک بود، بهتر آن بود که جلوی دوربینها تفألی زنده میزدید؛ لااقل مهندسیشده به نظر نمیرسید. هرچند در این انبوه مصائب، حتی تفأل علنی هم بازخورد مثبتی نمیداشت. اگر تاکیدی بر انجامش داشتید، لااقل اسم رئیسجمهور را هم نمیآوردید. میشد به رسم ایرانی، فالی برای مردم زد و تمام. نه لبخندی ... و نه شادمانی از تایید شدن توسط شاعری که قرن هاست دیگر نیست. برای او، گرانی لجام گسیخته و تورم مفهومی ندارد که چیزی از آن بگوید. لطف کنید به همه شوراها، مشاوران و دوستان برسانید: در اوج هیجان، ایده ندهند و احساسات را مهار کنند.

مردم بیشتر از ما متوجهاند
نتیجه چنین ابتکاراتی در این روزگار، فقط پایین آوردن رئیسجمهور از جایگاه اصلیاش در نزد مردم است و نقطه ضعفی در کارنامه اظهار نظرهایتان.در اوجِ گرفتاریهای انباشته، شما فالِ تفننی میگیرید؟ مشاورانتان گمان بردهاند ملت، کودکانی سادهاند که با یک بیت که انگار مهندسیشده، شادمان شده و فریاد امیدواری سر خواهند داد. حرمت معیشت ما که شکسته شده، لااقل حرمت شعر را نگه دارید.
حالا که شعر را خوانده اید و کار از کار گذشته است، پس لطفا بگویید کعبه ما کجاست؟ سرزنش ها چیست؟ مسیر کدام است و چرا با وجود مبهم بودن پاسخ این سئوالات، نباید غم بخوریم؟
امیدوارم زودتر دریابید کجا ایستادهاید، چه میکنید و چه میگویید. مثلا همین ایده و حرفتان درباه سرزنشهای مغیلان، می تواند جان تازهای به احتمال استیضاح وزرایتان بدهد؛ خارهای مغیلان احتمالی در بهارستان را بارورتر می کند و آن وقت بر غمتان افزوده می شود. نگاه مثبتی را هم _ اگر در شهروندان است_، از بین میبرد.
پیشنهاد می کنم اگر قرار برسخنرانی های بیشتر است، حتما از مشاوران متخصصتری بهره بگیرید.
دبیر سرویس اجتماعی تابناک