عصر ایران- پایان آذرماه یادآور شانردهمین سالگرد درگذشت آیتالله حسینعلی منتظری از چهرههای رده اول انقلاب اسلامی است که در دوران پهلوی سالیان متمادی در زندان و به تبعید به سر برد و آخرین زندان او به آزادی از زندان در 9 آبان 1357 و همراه با دو روحانی مشهور مبارز دیگر- آیتالله سید محمود طالقانی و حسن لاهوتی- با دستور و موافقت شخص شاه انجامید.
آیتالله منتظری بعد از پیروزی انقلاب و در سال 1358 رییس مجلس خبرگان قانون اساسی (با نام رسمی بررسی نهایی پیشنویس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ) و بعد از آیتالله طالقانی و قبل از آیتالله خامنهای امام جمعۀ تهران بود.
مهم ترین نقطۀ سیاسی در زندگی او 40 سال قبل ثبت شد وقتی اولین دورۀ مجلس خبرگان رهبری او را در آذر 1364 به عنوان "رهبر آیندۀ جمهوری اسلامی ایران" برگزید. به همین خاطر از آن پس از او با عنوان رسمی "قائم مقام رهبری" یاد میشد هر چند چنین عنوانی نه در قانون اساسی 1358 و نه 1368منظور نشده است.

با این حال بروز اختلاف میان او و امام خمینی بر سر پرونده سید مهدی هاشمی در سال 1365 و اعدامهای سال 1367 و نیز سخنرانی 22 بهمن 1367 در نکوهش استمرار جنگ بعد از صدور قطعنامه 598 در سال 1366 اختلاف او و رهبر فقید انقلاب را علنی کرد و بعد از 30 ماه چالش وزارت اطلاعات در دوران حجتالاسلام محمد محمدی ریشهری خبر استعفای او در 8 فروردین 1368 منتشر شد. استعفایی که در واقع عزل بود ولی چون عزل را خبرگان انتخاب کننده باید انجام میدادند در قالب استعفا انتشار یافت.
از آن پس در رسانههای رسمی به جای عنوان "آیتالله العظمی" از عنوان "آیتالله" برای او استفاده شد به این معنی که نه تنها دیگر قائم مقام رهبری نیست که او را مرجع تقلید هم نمیدانند در حالی که جامعه مدرسین به شیوه آیتالله شریعتمداری در 7 سال قبل در قبال مرجعیت او موضعی نگرفته بود و تنها بر وجوه سیاسی خرده داشتند. رسانههایی و محافلی پا را از این فراتر گذاشتند و به رغم منع صریح قانون اساسی در اهانت به مراجع از انواع اتهام به او که در کلام امام فقیه عالیقدر توصیف شده و رهبری بعدی هم بعد از درگذشت او تعبیر "فقیه بزرگوار" را به کار بردند فروگذار نکردند.
آیتالله منتظری انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری را تبریک گفت ولی 6 سال بعد نطق انتقادی او در 23 آبان 1376 (13 رجب) به حصر 5 سالۀ او انجامید.
آیتالله در دوران حصر بیش از پیش به مطالعه و نوشتن پرداخت و هر چند دیدارهای او محدود بود اما برخی شاگردان ارتباط خود را حفظ کردند. منتقدان سیاسی هم منکر شخصیت ممتاز فقهی او نیستند و در دایرۀ درسآموختگان او هم نام سید احمد خاتمی - اصولگرا و امام جمعه موقت تهران- دیده میشود هم عمادالدین باقی فعال سیاسی اصلاح طلب.
یکی از شاگردان ممتاز آیتالله از خیل مجتهدینی که پرورش داده حجتالاسلام محمد اشرفی اصفهانی است که بیشتر به عنوان فرزند شهید محراب آیتالله سید عطاء الله اشرفی اصفهانی و تولیت مجتمع بزرگ امیرالمؤمنین در منطقۀ مرزداران (غرب تهران) شناخته میشود و در سالهای اخیر درگیر حضور میهمان ناخوانده در مجموعه خود در بخش حوزۀ علمیه (علیرضا پناهیان - واعظ) با ادعای حمایت مدیریت کنونی اوقاف بوده است.
در این گفتوگو حجتالاسلام اشرفی اصفهانی از آیتالله منتظری گفته هم به عنوان استاد خود و هم دوست پدر: شهید محراب و امام جمعۀ کرمانشاه:آیتالله عطاء الله اشرفی اصفهانی. پیرمردی که مورد علاقۀ شدید رهبر فقید و رهبر کنونی جمهوری اسلامی بود:
* با توجه به سوابق طولانی آشنایی درباره وجوه انقلابی و تلاشهای آیتالله منتظری و شکنجههایی که در این مسیر متحمل شدند نکاتی را بفرمایید...
- حقیقتاً باید عرض کنم مصداق فرمایش امام معصوم است که «هرگاه عالمی از دنیا برود، شکافی در عالم اسلام ایجاد خواهد شد که هرگز قابلجبران نیست». مرگ یک عالم برای جامعه اسلامی بسیار سنگین است. تا آنجا که عمر من کفایت میکند، رحلت بزرگان و مراجعی را به یاد دارم؛ از جمله مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی که استاد پدر بزرگوار ما و شخصیتی بینظیر در عالم تشیع بودند. افتخار من این است که عمامهگذاری من به دست مبارک ایشان انجام شد. همچنین مراجع بزرگی مثل آیات عظام سید محمدتقی خوانساری، ه صدر، حجت کوهکمری، اراکی، گلپایگانی، نجفی، شریعتمداری و مرتضی حائری را کاملاً به یاد دارم. از جمله شخصیتهای بزرگ و پیشکسوت، مرحوم آیتالله منتظری بودند.
* روابط ایشان با شهید محراب چگونه بود؟
- در کتاب «گنجینه محراب» تصویر نامه ایشان به پدرم آمده است. وقتی ما و آقای محمد یزدی نامه آیتالله منتظری را از قم به کرمانشاه بردیم، نامه ایشان باعث شد پدرم بفرمایند: «حجت خدا بر من تمام شد.» ایشان با استناد به نظر آیتالله منتظری، مرجعیت امام را با تمام وجود پیگیری کردند. علمای کرمانشاه را فراخواندند و تکلیف کردند موظفاید مرجعیت آیتاللهالعظمی خمینی را بهعنوان مرجع اعلم معرفی کنید. افتخار کرمانشاه این بود که قبل از انقلاب، تماماً مقلد امام بودند.
*نقش ایشان در مبارزات چگونه بود؟
-در مبارزات، دو نفر بیشترین سهم را بهعنوان پیشکسوت داشتند: یکی ایشان در قم و دیگری مرحوم آیتالله طالقانی در تهران. سپس بزرگان دیگر و شهدای محراب تبعیت کردند و نظر همه بر مرجعیت حضرت امام بود.
*درباره شکنجههایی که ایشان دیدند بفرمایید. گفته میشود ایشان در بین مبارزین بیشترین شکنجهها را تحمل کردند.
-بله، من کاملاً در متن مسائل بودم. زمانی که ایشان زندان بودند، پدرم از کرمانشاه به قم آمدند. بزرگان و مدرسین حوزه (آقایان خزعلی، نوری همدانی، جنتی، مومن و...) به دیدن پدرم آمدند و گفتند زمزمههایی شنیده میشود که رژیم ستمشاهی درصدد اعدام آیتالله منتظری است یا میخواهند ایشان را با عنوان «شیخ حسینعلی نجفآبادی» تصفیه فیزیکی کنند. آقایان به پدرم گفتند: «شما جایگاه بالایی دارید، بروید و با مراجع بزرگ (آیات عظام گلپایگانی، نجفی، شریعتمداری و خوانساری در تهران) ملاقات کنید تا اقدامی کنند و خداینکرده اتفاقی نیفتد.» پدرم این مأموریت را پذیرفتند و پیگیر ماجرا شدند. رژیم حساسیت عجیبی روی ایشان داشت و میگفتند ریشه همه سروصداها و مبارزات زیر سر آیتالله منتظری است. در همان زمان جامعه مدرسین (آقایان مشکینی، جنتی، خزعلی و خود آیتالله منتظری و دیگران) مرجعیت امام را رسماً اعلام کردند. یادم هست در منزل مرحوم آیتالله ربانی شیرازی بودند کهبنده از کرمانشاه برگشته بودند به من و سایر حضار فرمودند برای ترویج مرجعیت امام نامهنگاری به بزرگان بلاد و علما کردم و تا الآن یکصد نامه نوشتهام. چون پیشنهاد دهنده بهایشان برای نوشتن این نامه من بودم: اولین نامه را به پدرم نوشتند و صدمین نامه را به علمای شاخص شهرهای مختلف ایران (اصفهان، یزد، شیراز و...) فرستادند تا مرجعیت مطلق امام جا بیفتد.
* در واقع ایشان سندی بر بطلان ادعای فقدان شکنجه در رژیم گذشته اند. در حالی که در سالهای اخیر بازماندگانشان کوشیدهاند به نسل جوان اینگونه القا کنند که شکنجهای در کار نبوده است.
-قطعاً شکنجهگر بودند و منحصر به آقای منتظری هم نبود و مصادیق فراوانی داشت. آیتالله منتظری همیشه به ما و طلاب جوان نصیحت میکردند که «داغ نباشید، تلاش کنید؛ اما به دام نیفتید، چون اگر گرفتار ساواک شوید به هیچکس رحم نمیکنند.» مصداق بارز دیگر شهید غفاری بود که جمجمه او را با مته سوراخ کردند. یا مرحوم آیتالله سعیدی خراسانی که با وضع ناهنجاری زیر شکنجه به شهادت رسید. من خودم در جریان دفن مخفیانه ایشان در وادیالسلام قم بودم. ساواک ممانعت میکرد و با زجر و شکنجه پیکر ایشان را تحویل دادند. ایشان یک شب قبل از سفر به نجف و دیدار با امام، میهمان منزل ما در کرمانشاه بودند. ساواک به هیچکس رحم نمیکرد.
*در خصوص شخص آقای منتظری چطور؟ آیا شکنجههای خاصی روی ایشان اعمال میشد؟
-آقای ابراهیم امینی نقل میکردند «من با واسطههای زیاد توانستم ملاقاتی با آقای منتظری در زندان داشته باشم. وقتی ایشان را دیدم، بهقدری شکنجه شده بودند که اگر نمیدانستم به ملاقات چه کسی آمدهام، چهرهشان را نمیشناختم.» خود ایشان تعریف کرده بودند در سلول انفرادی شرایط بهقدری سخت بود که وقتی لباسهایشان نجس میشد، جایی برای آویزانکردن و خشککردن نداشتند و مجبور بودند لباس خیس را ساعتها با دست نگاه دارند تا خشک شود و بپوشند. اینها تنها گوشهای از فشارهای ساواک بود. سایر بزرگان مثل آقای مروارید و آقای یزدی هم شکنجهها و تبعیدهای سختی را در شهرهایی مثل اسدآباد و بندرلنگه تحمل کردند.
* خاطرات دیگری خصوصا در بحث مرجعیت امام دارید؟
- بله. بعد از رحلت آیت الله سید محسن حکیم به محمد آقای منتظری گفتم الان وقت آن است که آیتالله منتظری کاری بکنند. پرسید: چه کاری؟ گفتم امشب به منزل شما میآیم و نظرم را به پدرتان میگویم.
شب به منزل آقای منتظری رفتیم محمد آقا به ایشان گفت: آقای اشرفی میگوید در این شرایط شما باید برای تبلیغ و ترویج مرجعیت حاج آقا روح الله خمینی کاری بکنید. از من پرسید چه کار کنم؟ عرض کردم برای همه علمای بلاد و بزرگان نامه بنویسید. گفتند: چه پیشنهاد خوبی، همین حالا اولین نامه را برای والد خود شما مینویسم. فردای آن روز از آیت الله یزدی هم خواستم به کرمانشاه بیایند و نامه را در ختم آقای حکیم برای مردم بخوانند.
برخلاف یکی از آقایان که گفت جرأت این کار را ندارم، ایشان پذیرفت و با هم راهی کرمانشاه شدیم. پدرم با دیدن نامه دستها را بالا برد و گفت: الحمدلله که حجت برمن تمام شد.
سه روز بعد از این ماجرا و برگشت به قم رفتم خدمت آقای منتظری. ایشان در جمع بزرگان گفتند: به پیشنهاد آقازادۀ حاجآقا عطاءالله دیشب "صدمین نامه" را در اعلام مرجعیت و اعلمیت حاج آقا روحالله خمینی به بزرگان کشور نوشتم.
* نکته دیگری اگر باقی مانده....
-من تمام صحنههای مبارزات، از اولین سخنرانی امام در انجمنهای ایالتی و ولایتی تا سخنرانی بعد از آزادی و تبعیدشان را به یاد دارم و اگر بخواهم بگویم مثنوی هفتاد من کاغذ شود.
درست است که عزیزانی را از دست دادیم، اما باید قدر این انقلاب و خون شهدا را بدانیم. باید از مقام معظم رهبری که سکاندار این نظام هستند حمایت کنیم. خدایناکرده فشارهای روحی و اقتصادی، مخصوصاً گرانی یی که دامنگیر مردم شده نباید باعث دلسردی نشود. من از آقای رییسجمهور و دولت تقاضا دارم فکری به حال مردم مظلوم بکنند. برخی خانوادهها حتی برای تهیه نان خالی هم در فشار هستند. نباید بگذاریم با این فشارها، زحمات امام و شهدا زیر سؤال برود.