عصر ایران؛ مهدی مالمیر- رسم رایجی در بسیاری از نقاط جهان وجود دارد که در برابر مصیبت دقیقهای را به سکوت میگذرانند.
در سالگرد درگذشت فلان ورزشکار در میدان ورزش و بهمان سیاستمدار و قهرمان ملی در محوطه مجلس یا در کوچه و خیابان، مردم دقیقهای بر سَبیل احترام میایستند و سر فرود میآورند و به سکوت مجال میدهند.
این رسم نه فقط ریشه گرفته از احترام به درگذشته که به این دلیل هم هست که در برابر مصیبت سزاوارترین کار تنها از عهدۀ سکوت برمی آید. به عبارت دقیقتر، تنها سکوت است که می تواند به وجه «وصف ناپذیریِ» مصیبت اشارهای درخور داشته باشد.
در عالمِ موسیقی نیز نُتهای سکوت بسیار نقش پر رنگ و چشم ناپوشیدنییی در تولیدات موسیقایی ایفا میکنند.
کافی است نُت سکوت در یک قطعه سمفونی از شهیرترین و چرب دستترین آهنگسازهای جهان، از سوی نوازندگان و اجرا کنندگان و رهبر ارکستر نادیده گرفته شود تا تمام سمفونی از ارزش بایسته تهی گردد و فریاد نیوشندگان حرفهای موسیقی و منتقدان را به آسمان برساند.
یاد «بابک بیات» موسیقیدان فقید روشن که در یکی از آخرین گفتوگوهایش این نکته را پیش کشیده بود که: مرگ هم موسیقی خودش را دارد. او با گوش های تربیت شدهاش موسیقی مرگاش را پیش از سفر شنیده بود!
از این نکته استاد فقید می شود بهره برد و افزود: در سطحی بالاتر، زندگی هم موسیقی ویژۀ خودش را دارد و چونان هر موسیقییی نت های سکوت اش از نت های دیگرش به هیچ رو اهمیت کمتری ندارند و بایسته است که به تمامی رعایت شوند.
سوگمندانه آنچه این روزها از صدا و سیما می شنویم، تنها ما را به این نتيجه گیری هدایت می کند که برخی دست به کاران صدا و سیما و کارشناسان و مشاوران برنامه های جورواجورش از اهمیت سکوت در آهنگ زندگی آگاه نیستند و در بی خبری مطلق به سر می برند!
از رکاکت زبانی مجری- کارشناسی در برنامه زنده بگیرید تا حرف های جنجالی گزارشگر ورزشی قدیمی وبا تجربه در باب اخلاق فوتبالیست ها و این آخری که الحق و الانصاف در نوع خود شاهکاری به شمار می رود: گفته های کارشناس طب سنتی درباب این که حالا که برنج گران شده، می شود به جایش پاتیل و دیگِ جو بر سر سفره گذارد و....(نقل به مضمون )
کارشناس محترم طب سنتی به ابن نکته اشاره ای نداشتند که چگونه در کشوری که پایه غدا بر نان گندم و برنج استوار شده است چگونه می توان یک شبه عادت غذایی مردم را دگرگون کرد؟ بشقاب غذا فقط ابزاری برای سیر شدن و دریافت کالری روزانه نیست بلکه مسئله ای است در پیوند با روابط اجتماعی، سنت های فرهنگی و نظایر این که با گران شدن اقلام غذایی کم رنگ می شوند. شب یلدا با سفره آرایی خاص خود و مثلا ماهی پلوی شب نوروز تنها مشتی از خروار نمونه هایی است که به یادمان می اورند، نمی شود فرهنگ غذایی سرزمینی را به یک باره دگرگون کرد!
برنج غدایی است که چه در عزا و چه در عروسی سفره آرای مجالس است. بسیاری از «خورش»های سنتی ایرانی اساساً بدون برنج قابل تصور نیستند و نمی شود جُو را به راحتی جایگزین ذائقه ی چندین ساله مردم کرد و به بده بستان مردم و طبیعت در ایران که فرهنگ غذایی خاص خود را پرورش داده، بی اعتنایی روا داشت.
گران شدن خوراک غالب مردم مصیبتی است که ای کاش بشود در صدا و سیما به جای این مشاوره های نادقیق وابراز فضل های روانفرسا، به رسم مردمان برخی از کشورها که در برابر مصیبت وارده سکوت میکنند، برخی مجریان و کارشناسان نیز به سکوتی با وقار تن بسپرند و به زخمِ معیشت مردم نیشتر نزنند.
مصیبت هم همچون مرگ به گفته زنده یاد بابک بیات موسیقی دارد، جای گله اینجاست که چرا در هنگامۀ مشکل و مصیبت ( مثل گران شدن مواد اساسی تغذیه مردم) برخی از کارشناسان رسانه از نُت سکوت آسان گذر می کنند و به شهوت بر زبان راندن کلام های پوک چیره نمیشوند؟