ظریف در «دوحه» یکتنه بار لشگری را به دوش کشید. در مقابل بسیاری از حکام مرتجع عرب ایستاد و از ایران چنان دفاع کرد که در شأن و منزلت یک دیپلمات آبرومند بود. در اینسو اما فقط یکیدو رسانه که متأسفانه صدایشان چندان رسا نیست، حق مروت و انصاف را بهجا آوردند و علیرغم انتقاداتی که پیش از اینها به او داشتند، شجاعت و صراحت او را ستودند. غیر از این یکیدو رسانه، دیگران اما تا توانستند او را به دشنه و دشنام نواختند. البته از هیچکدامشان توقعی نبوده و نیست؛ نه از آن رسانهای که در شعار خود را ملی و انقلابی میداند اما ضدملیترین رسانه موجود در تاریخ این سرزمین است و ضدانقلابیترین تریبون در وضعیت کنونی، و نه از برنامه «جدال» که گویی با ظریف پدرکشتگی دارد و وظیفهای جز تخریب ظریف برای خودش قائل نیست. از خودارزشیپنداران هم که معتقدند هدف وسیله را توجیه میکند توقعی نمیرود؛ اما فکر میکردم برخی از دوستان واقعاً حزباللهی که از اعتقاداتشان دکانی برای نام و نان نیندوختهاند و گاهی از کلامشان بوی انصاف به مشام میرسد، اینبار هم اختلافات جناحی و سیاسی را کنار بگذارند و از سر غیرت و دردمندی با سخنان ظریف مواجه شوند. خود دوستان حزباللهی هم خوب میدانند که هیچکدامشان نمیتوانستند یکصدم نقشی را که ظریف در «دوحه» ایفا کرد به نمایش بگذارند. اعتمادبهنفس، صراحت، شجاعت و تسلط کمنظیری که ظریف بر جمع داشت بهشدت قابل تحسین بود و بهگمانم حتی بشود گفت از معدود تصاویری است که در حافظه تاریخ سیاست خارجی کشورمان به یادگار خواهد ماند. آنچه به این تصویر شکوه و جلالی مضاعف میبخشید، تنهایی جواد ظریف در مقابل انبوه سیاستمدارانی بود که آمده بودند تا او را بهراحتی از پای درآورند. سیاستمداران عرب از این خامطمعیها کم نداشتند. صدام هم میخواست کمتر از یک هفته ایران را به تصرف خود درآورد، اما به سد پولادین زنان و مردان غیوری خورد که رویای شیرین او را به کابوسی هولناک بدل نمودند. آنها هم تنها بودند و دستخالی. آنها هم کم زخمزبان و طعنه از اهل عافیت نشنیدند، اما دستکم دعای مردم مایه دلگرمیشان بود و رسانههای رسمی مملکت پشتیبانشان. ظریف اما تنها و با کولهباری از نفرت و نفرین جمعی از همزبانانش به دیدار انیران رفت تا ثابت کند دلسوزی برای ایران و ایرانی فقط به دعوی و لاف و گزاف نیست. ظریف تنهاست و بهنظرم بعد از این تنهاتر هم خواهد شد. او باید این را خوب بداند که خیلی وقتها تاوان دوستداشتن، تنهایی است. او با همه جانش ایران را دوست دارد و باید برای این دوستداشتن تاوان سنگینی بپردازد.
میدانم که تلخ است. زخم دشمن را میتوان تحمل کرد و اصلاً گلایهای در کار نیست؛ چه جای شکوه که دشمن ادب نگاه ندارد. اما در گرماگرم نبرد با دشمن، زخم کاریِ آنکه در لباس دوست خنجرش را در گردهات فرو میکند، جانشکار است و طاقتسوز. تعارف را کنار بگذاریم؛ مشکل همینجاست. هم ما و هم ظریف باید قبول کنیم رسانهای که درست وسط جنگ ظریف در «دوحه» برنامهای در ستایش رفیق لاوروف میسازد و برای خوشامد تنگچشمان خاور دور، سیاستمدار نامدار کشورش را به انواع تهمتها مینوازد، هرچه باشد دوست نام نمیتواند گرفت. آخر با چه متر و معیاری آدم ورشکستهای مثل هوشنگ امیراحمدی را میتوان هموطن نامید که حالا از او دلخور بشویم یا نشویم؟ این جماعتی را که وسط غوغای دلار صدوبیست، سیهزار تومانی و بحران آب و برق و هزار مصیبت دیگر، گیر دادهاند به لایحه حجاب و عفاف تا بار دیگر بحرانی مثل ۱۴۰۱ را رقم بزنند و پای آمریکا و اسرائیل را به این مملکت باز کنند، با چه خطکشی میتوان برادر خواند که حالا تلخی درشتگوییها و افتراهایشان را به خنجر برادر تشبیه کنیم؟ بیتعارف، این جماعت برادران و خواهران تنی همانهاییاند که ظریف در دوحه به جنگشان رفت؛ به همان بیرحمی و با همان میزان کینتوزی و نفرت. ظریف اگر میخواهد ادامه دهد، باید در مواجهه با همین جماعتی که آنها را هموطن میداند، زرهی از زخم و ملامت بر تن داشته باشد؛ بیهیچ توقعی، و در واقع توقع بلاهای بدتری را داشته باشد. او آزمون بزرگی را پیشِ روی دارد و برای سربلند بیرونآمدن از میدان چنین آزمونی که ایمان بسیاری از مدعیان در آن رفته به باد، باید بیش از اینها پوستکلفت باشد و از بن دندان ایمان پیدا کند که به قول نیما:
«آنکه غربال به دست دارد از عقب کاروان میآید.»
غبار هیاهوی حرملهبازیهای سیاستبازان دیر یا زود فرو خواهد نشست و آنوقت زمین و زمانه بهطرز بیرحمانهای ترازوی قضاوت را در دست خواهند گرفت و خائن و خادم را در جای خود خواهند نشاند. ظریف یا باید آنقدر اهل کرامت باشد که بیاعتنا به چنین موجوداتی کار خود را کند و بار خود را ببرد و در دل زمزمه کند:
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند
و یا از سر بزرگی و قلندری خطاب به آنها بگوید: «من عدوی شما نیستم، انکار شمایم.» جز این، هر راه دیگری برای گریز از ناسپاسان به فرسایش روح و روان منجر خواهد شد و اهل صلاح و تدبیر را به چاهِ ویلِ ابتذال درخواهد غلتاند. از صمیم جان برای ظریف صبر و طاقتی صدچندان از خداوند طلب میکنم. ایدون باد!
2121












