به گزارش همشهری آنلاین، پسرک هنوز ۱۸ سالش تمام نشده بود، اما مشکلات زندگی به اندازه ۵۰ سال بر سرش آوار شده بود. یک روز وقتی هراسان و پریشاناحوال دست خواهر کوچکش را گرفت و به خانه خالهاش در شهرستان رفت، انگار میخواست دخترک را در غیاب پدر و مادر در جای امنی بسپارد و به سوی سرنوشت نامعلومی راهی شود.
اما یک روز صبح وقتی همه خواب بودند زنگ خانه خالهاش به صدا درآمد و ناگهان سایه چند مأمور پلیس را بالای سرش دید. فهمید که به آخر خط رسیده است. نیمنگاهی به خواهرش انداخت. بالاخره روزی که منتظرش بود رسید. نوید میدانست دیر یا زود بالاخره سردی دستبند آهنین قانون را روی دستانش حس میکند.
- ۳ سال خدمت در خانه سالمندان شرط بخشش قاتل
- جنایت سارق فرار بر سر متلکپرانی | متهم مدعی است بیش از دو ماه در یک اتاق مخفی شده بود
مأموران او را به تهران منتقل کردند. در همان بازجوییهای اولیه لب به اعتراف باز کرد و گفت: من کشتم! هم مادربزرگم و هم عمویم را.
در حالی که دستانش میلرزید و صدایش به سختی بیرون میآمد، گفت: آن شب با خواهر کوچکم خانه مادربزرگم بودیم. عید بود و برای عیددیدنی به آنجا رفته بودیم، اما عمویم دوباره شروع به بد و بیراه گفتن و سرکوفت زدن کرد. بعد هم میخواست از اتاق بیرون برود که از شدت عصبانیت چاقویم را بیرون آوردم و از پشت سر دو ضربه به او زدم.
وی ادامه داد: با فریادهای او مادربزرگم خودش را به اتاق رساند و شروع به جیغ و داد کرد که با کپسول پیک نیکی او را هم زدم. وقتی هردو روی زمین افتادند، به سراغ خواهرم رفتم و به سرعت فرار کردیم و بعد راهی خانه خالهام در شهرستان شدیم. به خاله سمیه هم نگفتیم که چه شده. از بس در این سالها آواره این خانه و آن خانه بودیم آمدنمان برایش سؤال برانگیز نبود.
پرونده پسرک که در زمان قتلها هنوز ۱۸ سالش نشده بود، پس از تکمیل به شعبه ۴ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. غیر از دو عموی او که رضایت داده بودند، دخترعمو و دو عموی دیگرش خواستار قصاص نوید شدند.
نوید حالا دیگر ۱۸ سال را رد کرده. وقتی به جایگاه رفت، با صدایی که خیلی خسته بود گفت: پدر و مادرم دو سال قبل از هم جدا شدند و پدرم به خاطر سرقت به زندان افتاد. مادرم هم به شیشه اعتیاد پیدا کرد. من و خواهرم آواره شده بودیم. حتی نانی برای خوردن نداشتیم. برای اینکه از گرسنگی نمیریم، سربار خانه دایی و خاله بودیم. آنها هم از سر دلسوزی ما را به خانهشان راه میدادند، اما نگاهشان فقط از سر ترحم بود. دوست نداشتم کسی تحقیرمان کند. هرگز فکر نمیکردم یک روز به عنوان قاتل عمو و مادربزرگم اینجا بایستم. اما نبود پدر و آوارگی مادر معتاد ما را بدبخت کرد.
در این جلسه نوید مدعی شد خواهر ۱۲ سالهاش وقتی به او گفته که عمویشان او را اذیت کرده است، کینه و نفرت از عمو او را به خانه مادربزرگ کشانده و سرانجام کار به جنایتی عجیب کشید. در این لحظه اولیای دم حرفهای نوید را به نشانه اعتراض قطع کردند و گفتند: او این ادعا را مطرح کرده تا خودش را تبرئه کند.
قاضی از نوید پرسید: مادربزرگت را چرا کشتی؟
نوید جواب داد: از او کینه داشتم، چون او را مسبب همه بدبختیهایمان میدانستم. باورم این بود که او باعث طلاق پدر و مادرم شده بود و ما را به خاک سیاه نشانده بود. یک روزی ما هم خانه داشتیم و خانوادهای دور و برمان بود، اما مادربزرگم با حرفهایش آنقدر پدرم را تحریک کرد که چشم باز کردیم و دیدیم زندگیمان از هم پاشیده است. مادرم معتاد شد و ما را رها کرد.
بعد از اظهارات نوید، قضات مقرر کردند از خواهر وی که در بهزیستی نگهداری میشود تحقیقات لازم به عمل آید و پس از آن رأی لازم را صادر کنند.












