خبرگزاری مهر - گروه استانها: خواهر دو شهید بزرگوار، مجید و مرتضی بشارتی در گفت و گو با خبرنگار مهر از روزهای رشادت مبارزه بردارانش صحبت کرد.
*از فعالیتهای پیش از انقلاب و زمان جنگ دو برادر شهید بگویید؟
دوران کودکی و نوجوانی مجید و مرتضی بین شهرهای مختلف گذشت؛ چون پدرم ارتشی بود و همیشه مأموریت داشت؛ در نهایت چند سال آخر را در زاهدان و بعد در زابل گذراند.
سنگر اصلی هر دو برادر، مسجد حکیم بود؛ همان جایی که کنار شهید سید محمدتقی طباطبایی فعالیت میکردند. آن روزها مسجد پایگاه جوانهایی بود که علیه رژیم شاه مبارزه میکردند. بچهها از پشتبام مسجد بهصورت نمادین مقابله میکردند؛ فضای مسجد حکیم واقعاً مرکز حرکتهای انقلابی بود.
با شروع جنگ تحمیلی در سال ۵۹، مجید و مرتضی تقریباً همیشه در جبهه بودند. مدتی میرفتند، چند روزی برمیگشتند و دوباره اعزام میشدند. در فاصله حضورشان در شهر هم فعالیتهای فرهنگی میکردند و به خانوادههای شهدا سر میزدند. در ساخت مسجد امام جواد هم همراه شهید عالی همکاری جدی داشتند. ما در خانه اصلاً نمیدانستیم در جبهه چه مسئولیتهایی دارند؛ بعدها از همرزمانشان فهمیدیم.
*خاطرهای از شهید مرتضی بگویید؟
یکی از خاطراتی که همیشه در ذهنم مانده، شبی بود که مرتضی به خانه آمد. مادرم پرسید: «دیشب کجا بودی؟» گفت رفته بودم مزار شهدا و کنار قبر شهید عالی خوابیدم. چون با هم عهد کرده بودند هر کدام زودتر شهید شد، برای دیگری در آن دنیا جایگاهی در کنار خود فراهم کند.
گفت همانجا خوابم برد و در عالم رؤیا دیدم قبر شکافته شد و شهید عالی بیرون آمد، مرا در آغوش گرفت و گفت: مرتضی ناراحت نباش، جای خوبی برائت نگه داشتهام. وقتی این را برای مادرم تعریف کرد، مادر گفت: «اگر اینطور است، دیگر نمیگذارم بروی جبهه!» که مرتضی خندید و گفت: نه مادر، شوخی کردم، حسین با من شوخی کرده بود.
* درباره وضعیت جسمانی و زمان شهادت دو برادر شهید بفرمائید؟
شهید مجید شیمیایی شده بود و مرتضی هم ترکشهای زیادی در بدن داشت؛ یکی از آنها کنار نخاع بود که قابل جراحی نبود. وقتی بازی یا ورزش میکردند، گاهی از همان زخمها خون بیرون میزد.
چون شیمیایی شده بودند، خانه باید تاریک میبود تا نور چشمشان را اذیت نکند. با اخلاص عجیبی نماز میخواندند؛ آنقدر غرق عبادت میشدند که انگار از دنیا جدا بودند. یک شب در خانه خودم شنیدم مرتضی در اتاق با کسی حرف میزند؛ وقتی یواشکی نگاه کردم دیدم دارد با حالتی معنوی با کسی که انگار در مقابلش ایستاده صحبت میکند.
هر دو در عملیات کربلای پنج، منطقه شلمچه، در تاریخ ۱۵/۱۲/۶۵ به شهادت رسیدند. همرزمانشان میگفتند ابتدا مرتضی شهید شد، و مجید پیکرش را عقب آورد و دوباره به خط برگشت و خودش هم با فاصله چند ساعت شهید شد. البته تاریخ روی یکی از سنگهای قبر اشتباه ثبت شده که درخواست اصلاح آن را دادهایم.
* در وصیتنامههایشان چه توصیههایی داشت؟
هر دو از همه حلالیت طلبیده بودند. به خواهرها توصیه مؤکد بر حفظ حجاب داشتند و به برادران سفارش میکردند پشتیبان امام و ولایت باشند.
بزرگترین وظیفه ما این است که نگذاریم خون شهدا پایمال شود. باید راه آنها را که راه صداقت و اخلاص بود ادامه بدهیم و به دیگران هم منتقل کنیم.
امروز در جامعه که بیحجابی گسترش یافته، باید با امر به معروف و نهی از منکر، در حد توان حتی یک نفر اصلاح ایجاد کنیم.
مهم این است که راه شهدا و فرمایشات رهبر را فراموش نکنیم و بر همان مسیر بمانیم.












