کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل (COP30) با ارائه تعهدات داوطلبانه ضعیف که عملا زمینه سوءاستفاده را فراهم میکند، به پایان رسید. بزرگترین بازندگان این نشست، ایالات متحده غایب یا اتحادیه اروپای مردد نبودند.
به گزارش تجارت نیوز، بلکه کشورهای آفریقایی بودند که آینده اقلیمیشان به طور فزایندهای توسط تصمیماتی که فراتر از مرزهایشان گرفته میشود، خواه در واشنگتن و یا پکن، شکل میگیرد.
در حال حاضر، تسلط چین بر آینده آفریقا اهمیت بسیاری دارد. در حالی که جهان بر تعهد داوطلبانه متمرکز است و حتی نامی از سوختهای فسیلی نمیآورد، پکن از خلاء دیپلماتیک بهرهمند شد و رهبریاش را تثبیت و به این طریق نفوذش بر مواد معدنی، جنگلها و سیستمهای انرژی که مسیر آفریقا را برای نسلهای آینده شکل میدهند، تثبیت کرد.
بسته سیاسی Belém کنفرانس COP30، که به عنوان متغیری برای مصالحه جهت زنده نگه داشتن این روند مورد ستایش قرار گرفت، وضع موجود را برای شرکتهای بزرگ نفتی، کشورهای نفتی و بزرگترین تولیدکنندگان گازهای گلخانهای جهان حفظ کرد.
در چنین شرایطی هیچ کشوری بیش از چین، بازیگری که یک سوم از انتشار گازهای گلخانهای جهان را تولید میکند – بیش از مجموع ایالات متحده، اتحادیه اروپا و هند – سود نبرد.
پکن نه به عنوان شرکتکننده بیمیل، بلکه به عنوان قهرمان بالفعل مسائل اقلیمی از این اجلاس کنارهگیری کرد. در این فرآیند، اجلاس اقلیمی اخیر برای چین در حوزه مسئولیتپذیری اقلیمی شهرتی دست و پا کرد؛ شهرتی که پکن با توسل بدان میتواند رویکردش را تبیین کند. این در حالی است که میزان انتشار گازهای گلخانهای چین ممکن است در ۱۸ ماه گذشته ثابت مانده – و حتی احتمالا کاهش یافته باشد – اما همزمان درصدد تخریبهای زیستمحیطی در جنوب جهانی است.
پکن از اعتبار اقلیمی که COP30 به دست آورده، به همان روشی استفاده خواهد کرد که سالها پیش از اعتبار پس از توافق پاریس و برند کمربند و جاده خود استفاده کرد: به بیانی دیگر این بازیگر این وضعیت کنونی به عنوان زره سیاسی برای گسترش کثیفترین عناصر صنعتی خود بهرهمند خواهد شد. در چنین شرایطی جوامع آفریقایی عواقب این رویکرد را تحمل خواهند کرد. در همین راستا باید گفت، کافوئه، رودخانهای در زامبیا – که شریانی حیاتی برای 12 میلیون نفر است – سال جاری ۵۰ میلیون لیتر زباله سمی را از شرکت چینی سینو-متالز، اپراتور مس، جذب و آب را آنقدر اسیدی کرد که میتواند پوست را در خود حل کند.
در غرب آفریقا، معدنچیهایی که برای شرکتهای چینی کار میکنند در معرض خطرات جیوه، سیانید، آرسنیک و فلوراید قرار دارند. معادن روباز و پراکنده گینه – که توسط کنسرسیومهای چینی تامین مالی و اداره میشوند – علیرغم هشدارهای مکرر در مورد آسیبهای جبرانناپذیر به سیستمهای آبی این کشور، همچنان در حال گسترش هستند.
همزمان در سراسر قارهای که یک پنجم جنگلهای گرمسیری جهان را در خود جای داده، چاههای بزرگ کربن آفریقا در نیجریه، غنا، گامبیا، مالی، ساحل عاج، سیرالئون و لیبریا توسط شرکتهای چوببری چینی در حال تخریب هستند. از همین رو میتوان گفت ردپای انرژی چین برجستهتر شده است. شرکتهای این کشور قصد دارند نیروگاههای زغالسنگی بسازند که میتوانند 2.2 گیگاوات برق در زیمبابوه تامین کنند، ظاهرا برای رفع کمبود انرژی ناشی از خشکسالی.
این مسیر حتی با توجه بیشتر در آفریقا و صحنه جهانی، همچنان ادامه دارد. ریاست آفریقای جنوبی بر گروه 20 (به خصوص آنکه اولین باری است که یک کشور آفریقایی این نقش را بر عهده گرفته) باید تغییر اساسی در تعامل جهانی با اولویتهای آفریقا ایجاد میکرد. با این حال، حتی با وجود یک کرسی آفریقایی در میز مذاکره، قدرتهای بزرگ همچنان با این قاره به عنوان مخزن منابع به جای شریک استراتژیک رفتار کردهاند.
بخشی از مشکل به مسائل مالی مرتبط است. بیش از ۹۰ درصد از بودجه اقلیمی آفریقا از خارج از این قاره به دست میآید. در همین حال، در مکانهایی مانند الجزایر، شرکتهای خارجی تا ۸۰ درصد از فعالیتهای معدنی با انتشار گازهای گلخانهای را کنترل میکنند؛ متغیری که منجر به تخریبهای زیستمحیطی خواهد شد. وابستگی به بازیگران خارجی، فشار فوقالعادهای بر آینده زیستمحیطی آفریقا وارد خواهد کرد.
دقیقا به همین دلیل است که غرب علیرغم شکستها در زمینه تامین مالی اقلیمی، پشتیبانی از سازگاری و مسئولیت تاریخی، همچنان شریک ترجیحی آفریقا است. زیرا با وجود همه تناقضاتاش، تضمینهایی را ارائه میدهد که چین نمیتواند یا نمیخواهد بدان پایبند باشد. به نوشته فارین پالسی تقریبا سه چهارم بودجه اقلیمی آفریقا هنوز توسط اروپا تامین میشود، نه چین. همزمان موسسات غربی، هر چقدر هم ناقص، تحت استانداردهای زیستمحیطی و اجتماعی فعالیت میکنند که حداقل قابل اجرا هستند. در همین حال، سرمایهگذاران آفریقا همچنان در گسترش انرژی پاک، از میدانهای زمینگرمایی کنیا گرفته تا ظرفیت خورشیدی مراکش، نقش محوری دارند.
نکته مهم این است که برخلاف پکن، شرکای غربی از بدهی برای گرفتن امتیازات سیاسی استفاده نمیکنند. چین اکنون در حوزه تولید فناوری سبز، از پنلهای خورشیدی گرفته تا باتریها، بر بازارها تسلط دارد. اما سرمایهگذاریهای این کشور در آفریقا اغلب با قراردادهای مبهم، اهرم سیاسی و تمایل به نادیده گرفتن آسیبهای زیستمحیطی همراه است – که همگی پایداری بلندمدت را تضعیف میکنند.
اما اگر غرب با ابزارهایی که آفریقا به آن نیاز دارد – یعنی سرمایه پاک، شرایط شفاف و حفاظت از زمین و جوامع – دوباره وارد عرصه شود، این قاره در معرض خطر تبدیل شدن به زبالهدان گذار سبز جهانی قرار دارد.
دولتهای غربی گفتهاند که میخواهند دوباره با آفریقا تعامل کنند. به عنوان مثال، بریتانیا وعده رابطهای جدید «مبتنی بر مشارکتهای واقعی» و «ریشه در احترام متقابل» ارائه داده است. اما لفاظیها به تنهایی توازن قدرت را تغییر نخواهد داد. اگر غرب جدی است، باید از افراد و نهادهایی که اهرم واقعی در اختیار آفریقاییها قرار میدهند؛ محققان آب و هوا، جنبشهای جوانان، نوآوران جامعه و شبکههای مبتنی بر ایمان که به خانوارها دسترسی دارند، حمایت کند، شبکههایی که سیاستگذاران خارجی هرگز به آنها دسترسی نخواهند داشت.
این درخواستی برای بازگشت به وابستگی به کمککنندگان نیست. کشورهای آفریقایی به دنبال ناجی نیستند. آنها به دنبال شریک هستند.
تحقق این مشارکتها به چیزی بیش از سرمایه نیاز دارد. این امر مستلزم آن است که دولتهای آفریقایی با شکستهای مدیریتی، خطرات فساد و شکافهای اجرایی که به بازیگران غارتگر اجازه میدهد با مصونیت از مجازات فعالیت کنند، مقابله کنند. با این حال جذب سرمایهگذاری مسئولانه، رهبران آفریقایی را از ایجاد تابآوری داخلی لازم برای محافظت از شهروندان و منابعشان مبرا نمیکند.
این قاره باید از هر مزیتی را که در اختیار دارد – خواه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی – برای شکل دادن به آینده اقلیمی خود بهره ببرد. ایستادگی در برابر نفوذ چین یا جلب نظر سرمایهگذاران غربی آسان نخواهد بود، اما آینده آفریقا باید توسط خود آفریقاییها، مهمتر از همه توسط نهادهای مدنی و شبکههای اجتماعی و میلیونها جوانی که بیشترین سود یا زیان را از تصمیمات امروز میبرند، شکل بگیرد.
تقریبا 60 درصد از آفریقاییها زیر 25 سال قرار دارند و این نسل در حال ظهور در حال تغییر شکل فعالیتهای اقلیمی، حاکمیت جامعه و پاسخگویی زیستمحیطی است که اغلب شکافهای مدیریتی را که به وسیله سرمایهگذاران غارتگر ایجاد شده پر میکند. همزمان جامعه مدنی – از گروههای محیط زیستی گرفته تا جنبشهای مذهبی – که همچنان معتبرترین نهادها در قاره هستند، به آنها میپیوندند. از همین رو FFOP که توسط محمد العیسی کلید خورد، بهویژه در مناطقی که نظارت دولتی ضعیف است و سرمایهگذاران خارجی با بررسی کمی مواجه، تاثیرگذار شده است.
این نهاد از زمان تاسیس خود، اجلاسهایی را در سراسر جهان برگزار کرده، با اتحادیه آفریقا و برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد همکاری داشته و اولویتهای اقلیمی آفریقا را در مجامع جهانی مانند COP28 مطرح کرده است.
در این میان جنبشهای جوانان و جامعه مدنی اهمیت دارند زیرا فشارهای خارجی که مدتهاست آسیبپذیریهای اقلیمی آفریقا را تعریف کردهاند، متعادل میکنند. آنها تابآوری ایجاد میکنند و به اقدامات اقلیمی مشروعیت میدهد؛ تنها شکلی از اقتدار در قارهای که به شدت توسط قدرت خارجی شکل گرفته است.
آفریقا قصد ندارد این منطقه قربانی بعدی جهان باشد. آفریقاییها میخواهند گذار جهانی را با شرایطی که از سرزمین، مردم و آینده آنها محافظت میکند، تقویت کنند. اگر غرب به عقبنشینی خود ادامه دهد، «کاپ 30» صرفا به عنوان یک شکست دیپلماتیک قلمداد نمیشود؛ بلکه به عنوان لحظهای که آفریقا آخرین خط دفاعی خود را از دست داد، به یاد خواهد آمد. بدون یک وزنه تعادل معتبر غربی، چین بدون اهرم فشاری پیش خواهد رفت و جهان در آیندهای خوابآلود به سوی آیندهای گام بر میدارد که در آن منابع آفریقا، نه مردم آن، نقشش را در نظم جهانی تعریف میکنند.