خبرگزاری مهر – گروه استانها – یسری چراغی: ۳۹ پاییز گذشت تا پیکر شهیدی که روزی با امید و نور راهی جبهه شده بود، دوباره به خانه برسد؛ بازگشتی که جای خالی سالهای فراق را پر نکرد، اما آتش امید را در دل یک شهر زنده کرد.
آسمان کرمانشاه در آن زمستان دور، ستارهای نو را در آغوش گرفت. نخستین روز بهمنماه ۱۳۴۷ بود که در دامان باشکوه بیستون، نوزادی چشم به جهان گشود؛ نوزادی که نامش «نورمراد» بود، گویی تقدیری از نور بر دوش داشت و مرادی بزرگ در دل. از همان آغاز، روشنایی در نگاهش جوانه زد و انگار آمده بود تا روزی چراغی برای وطن بیفروزد.
سربازی از جنس ایمان و تکلیف
هجدهم آبان ۱۳۶۴، روزی که نورمراد رضایی پا به میدان خدمت سربازی گذاشت، جوانی بود سرشار از شوق، ایمان و مسئولیت. پس از دوره آموزش، راهش به لشکر ۲۸ پیاده کردستان افتاد؛ یگانی که در روزهای آتش و خاک، همچون دیواری استوار از مرزهای غربی کشور پاسداری میکرد.
نورمراد در میان همرزمانش به آرامش دل، انضباط و اخلاق نیک شناخته میشد. او در سختترین روزهای کردستان، جایی که هر نسیم بوی خطر میداد، سنگر را رها نمیکرد. با قلبی مطمئن و ایمانی بیتزلزل، کنار دیگر دلاوران ارتش ایستاد و عهد جوانیاش را با وطن امضا کرد.
سحرگاه پرواز در مریوان
سرنوشت او را به مریوان کشاند؛ سرزمینی پر از مه، کمین و سایههای بیقرار. در همان روزها بود که حضور شجاعانهاش برای همرزمان قوت قلبی بزرگ بود تا اینکه در سحرگاه بیستویکم فروردین ۱۳۶۵، هنگامی که زمین هنوز در خواب بود و آسمان رنگ آبی اندوه داشت، نورمراد هدف حمله دشمن قرار گرفت و بال در بال فرشتگان گشود.
پیکر مطهرش اما در پیچوخم جغرافیای نبرد جا ماند و نامش در میان شهدای مفقودالاثر ثبت شد؛ زخمی که سالها بر دل خانواده نشست.
۳۹ سال انتظار تا معجزه بازگشت
برای خانواده رضایی، روزها پس از آن خبر، دیگر روز نبود؛ تکرار دلتنگی بود. هر بهار که میآمد، یاد سحرگاه رفتنش تازه میشد و هر زمستان که میرسید، سرمای فراق عمیقتر در جان خانه مینشست.
در آنسو، گروههای تفحص سالها بیوقفه خاک سرزمین را میگشودند؛ در فکه، در شلمچه و در ارتفاعات غرب. گاهی تکهای پلاک، گاهی سجادهای خاکیشده، گاهی انگشتری ساده، چراغی برای دل خانوادهای روشن میکرد.
و سرانجام، تقدیر پرده از رازی دیرین کنار زد. در سال ۱۴۰۴ و همزمان با ایام شهادت امام رضا (ع)، پیکر مطهر شهید نورمراد رضایی شناسایی شد. گویی خورشید هشتم خود دست مهربانی بر دل خانواده گذاشته بود؛ گویی ۳۹ سال انتظار به نوری رضوی گره خورده بود؛ گویی آسمان میخواست بگوید هیچ نوری در این سرزمین گم نمیشود.
آذرماه ۱۴۰۴، کرمانشاه در هوای سرد و برگریز پاییزی میزبان مسافری دیرین شد. نسیمی سرد و غمگین، پیامآور بازگشتی بزرگ بود. دلها گرم، چشمها بارانی و کوچهها لبریز از شوق و اندوهی درهمتنیده.
پیکر این سرباز عاشق، سرانجام به خانه بازگشت؛ به آغوشی که ۳۹ سال در حسرت بستهشدنش میسوخت.
هر شهید، کتابی ناتمام است که بازگشت پیکرش، آخرین صفحه آن را امضا میکند. برای خانواده نورمراد، این شناسایی نه پایان غم، بلکه پایان انتظار بود.
امروز بازگشت نورمراد رضایی، یادآور عهدی استوار میان نسلهاست؛ تا زمانی که حتی یک شهید مفقود باشد، جستوجو ادامه خواهد یافت و نام هیچیک از فرزندان این سرزمین در خاک گم نخواهد شد.
اکنون شهید نورمراد رضایی، پس از نزدیک به چهار دهه، در آغوش گرم زادگاهش آرام گرفته است؛ سربازی ساده که امروز مرزی جاودانه میان خاک و افلاک است.
راهش پررهرو، یادش روشن و نامش بر بلندای تاریخ این سرزمین ماندگار باد.
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ سوره آلعمران، آیه ۱۶۹












