بیانیه اخیر شورای همکاری خلیج فارس که در سوم دسامبر و پس از نشست سران این شورا صادر شد، نقطه عطفی در شدت و گستره ادعاهای بیپایه و مداخلهجویانه علیه ایران به شمار میرود. بخشی از بیانیه که بار دیگر به ادعاهای واهی و غیرقانونی امارات درباره سه جزیره کاملاً ایرانی پرداخته، نه تنها از لحاظ لحنی بیسابقه است، بلکه در سطح محتوا نیز وارد مداخلاتی شده که تجاوز آشکار به اصول همزیستی، احترام متقابل و موازین شناختهشده حقوق بینالملل محسوب میشود. این سطح از گستاخی سیاسی، بهویژه هنگامی که از مجموعهای منتشر میشود که برخی اعضای آن همواره از حسننیت و اعتماد ایران بهرهمند بودهاند، سؤالبرانگیز و تأسفآور است.
این انتظار بهحق وجود دارد که حداقل همان کشورهایی که همیشه از روابط باثبات با تهران سخن گفتهاند، مانع از تبدیل بیانیه به متنی تحریکآمیز و فوقالعاده خصمانه شوند، یا دستکم از بدتر شدن آن نسبت به دورههای پیش جلوگیری کنند.
صدور چنین بیانیهای در مقطع کنونی، نمیتواند از وضعیت عمومی منطقه جدا باشد. در حالی که توسعهطلبی اسرائیل در خاورمیانه بیش از هر زمان دیگری آشکار شده و بسیاری گمان میکردند که کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس بهدلیل نگرانی از رفتارهای پیشبینیناپذیر تلآویو، در سیاستهای ضدایرانی خود تجدیدنظر کرده و به سمت همکاریهای سازنده با تهران حرکت خواهند کرد، روندهای اخیر نشان داد این تصور بیش از حد خوشبینانه بوده است.
سفرهای متعدد دیپلماتهای ایرانی به پایتختهای عربی در یک سال و نیم گذشته نیز عمدتاً بر مبنای همین برداشت خوشبینانه صورت گرفت، اما اکنون روشن شده است که لایههای عمیق حساسیت و بیاعتمادی آنها نسبت به سیاستهای منطقهای ایران عملاً تغییری نکرده و چه بسا تشدید هم شده است.
ابعاد دیگری از ماجرا زمانی روشنتر میشود که سیاستهای توسعهطلبانه و ماجراجویانه امارات را، از یمن تا لیبی و سودان، نیز در محاسبه وارد کنیم. مجموعه رفتارهای ابوظبی طی سالهای اخیر، بهویژه با تکیه بر حمایتهای خارجی و تصور برتری منطقهای، نشان میدهد که چنین کشورهایی ممکن است به صدور بیانیههای خصمانه اکتفا نکنند و در شرایط خاص، گزینههای پرخطر دیگری را نیز دنبال کنند.
برداشت نادرست برخی بازیگران منطقهای مبنی بر اینکه ایران اکنون در ضعیفترین موقعیت خود قرار دارد، میتواند آنها را به محاسباتی اشتباه و پرهزینه سوق دهد؛ محاسباتی که پیامدهای آن تنها برای ایران تهدیدآمیز نیست، بلکه میتواند ثبات شکننده کل خلیج فارس را نیز در معرض بحران قرار دهد.
واقعیت این است که اگر مشکلات داخلی و چالشهای سیاست خارجی ایران استمرار یافته و بدون اصلاحات اساسی عمیقتر شود، احتمال آن وجود دارد که برخی کشورهای منطقه تصور کنند فرصت مناسبی برای فشارهای بیشتر یا ایجاد بحرانهای جدید فراهم شده است. تردیدی نیست که هرگونه تداوم این روند، میتواند زمینهساز بروز تنشهای تازه در خلیج فارس شود؛ تنشهایی که بهواسطه موقعیت ژئوپلیتیک و حساسیتهای امنیتی منطقه، برای همه طرفها زیانبار خواهد بود.
در چنین شرایطی، کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس باید این واقعیت را در نظر بگیرند که اتخاذ مواضع تند، مداخلهجویانه و غیرواقعگرایانه نه امنیت آنان را افزایش میدهد و نه جایگاهشان را در معادلات منطقهای تقویت میکند. مسیر درست، نه در دامن زدن به ادعاهای بیاساس و تحریکات سیاسی، بلکه در انتخاب گفتوگو، احترام به حقوق شناختهشده ایران و پرهیز از بازی در زمین بازیگرانی است که از شکافهای منطقهای سود میبرند.
بیتردید ایران نیز باید با هوشیاری، بازنگری در برخی اولویتهای داخلی و خارجی و تقویت انسجام ملی، مانع از برداشتهای اشتباه و پرهزینه دشمنان و رقبا شود. آینده امنیت و ثبات خلیج فارس، در گرو درک واقعبینانه این حقیقت است که امنیت هیچ کشوری در منطقه نمیتواند بر ناامنی همسایگانش بنا شود.