فرهاد توحیدی: رمان‌نوشتن باشد برای بازنشستگی/از جمهوری تا بهارستان تاریخ معاصر است

تابناک چهارشنبه 12 آذر 1404 - 09:11
به عشق سینماوارد رشته ادبیات درماتیک و نمایشنامه‌نویسی شدم. آن‌زمان هیچ‌کتابی در این‌زمینه نبود؛ جز «فن سناریونویسی». همان‌زمان، هم داستان می‌نوشتم هم شعر می‌نوشتم و رمان نوشتن را هم گذاشتم برای بعد از بازنشستگی.

فرهاد توحیدی: رمان‌نوشتن باشد برای بازنشستگی/از جمهوری تا بهارستان تاریخ معاصر است

به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، فرهاد توحیدی فیلمنامه‌نویس سینما و تلویزیون در برنامه گفتگومحور «اکنون» درباره مسیر هنری و کاری خود گفت: شهر من، رشت گم شده است. البته ما از سال 1349 به تهران آمدیم اما سوداگری چهره اصلی شهرها را گم می‌کند، همین الان ما یک خیابانی به نام لاله‌زار داریم که تاریخ تجدد سینما و تئاتر را می‌توانیم در آن بیابیم اما اکنون می‌بینیم که چه بلایی سرش آمده است. اصلا از خیابان جمهوری تا بهارستان شما می‌توانید تمام تاریخ معاصر را مطالعه کنید. کار شهرداری و دیگر نهادهاست که بافت تاریخی را حفظ کند اما این کار را انجام نمی‌دهد. ما که کارمان سینماست اگر می‌خواهیم دهه ۶۰ تهران را به تصویر بکشیم، به سختی می‌توانیم این کار را انجام دهیم، چون بدنه شهری بسیار تغییر کرده است.

وی درباره فیلمنامه‌نویس شدنش گفت: پدر من فرهنگی بود و بعدها وارد کادر اداری آموزش و پرورش شد و از کودکی من را همراه خودش به گروه‌های مختلف می‌برد، دوستان و اطرافیان نزدیک پدر بسیار اهل تئاتر بودند، نمایشنامه می‌نوشتند و روی صحنه می‌بردند و همیشه من به تماشای تمرین آن‌ها می‌نشتم. مدرسه که رفتم، ناظم مدرسه دوست پدر من بود و و زمانی که ما در کلاس بودیم، ایشان در دفتر مدرسه نمایشنامه می‌نوشت.

این‌فیلمنامه‌نویس در ادامه گفت: دهه 1340 هر روز ظهر در رادیو یک نمایش 45 دقیقه‌ای با نام «سپیدرود راز می‌گوید» اجرا می‌شد. موضوع اصلی هم ظلم و ستم اربابان بر مردم بود، در زنگ تفریح آقای طاه‌باز که ناظم مدرسه بود، این نمایشنامه را به من می‌داد و من باید در این مدت کم می‌دویدم و آن را به رادیو گیلان می‌رساندم، که ‌آن‌زمان در محدوده بازار بود. در همین حدفاصله تلاش می‌کردم نمایشنامه را بخوانم تا پز دهم که من قصه را می‌دانم. بعد که می‌رسیدم، برای ضبط عجله داشتند یک نفر چند پله پایین می‌آمد، نمایشنامه را می‌گرفت و می‌گفت: خداحافظ شما. اما من قهرمان قصه بودم و همیشه هم حسرت داشتم استودیو را ببینم و این‌محل برای من تبدیل به یک جعبه اسرار شده بود.

توحیدی در ادامه گفت: پدرم کتاب‌خانه کوچکی داشت و خودش برای ما کتاب می‌خواند. برنامه قصه شب آن زمان ساعت ۱۰ شب پخش می‌شد و باید حتما آن را گوش می‌کردیم بعد می‌خوابیدیم. آن کتاب خواندن‌ها درست  قبل از شروع قصه شب بود. در کتابخانه پدر یک کتاب را بسیار دوست داشتم؛ کتاب «پیامبر» نوشته زین‌العابدین رهنما، که اگر بگویم ده بار آن را خواندم، اغراق نکرده‌ام. مجله مکتب اسلام می‌آمد و آن را می‌خواندم. بعد از آن هم خودم شروع به خریدن کتاب کردم و تمام کتاب‌های صادق هدایت را به صورت جیبی خریداری کردم. بعد که به تهران آمدیم و نوبت به انتخاب رشته رسید، می‌خواستم ادبیات بخوانم اما پدرم قبول نمی‌کرد و می‌گفت باید ریاضی بخوانی، من را به رشته ریاضی فرستادند و من با بدبختی آن رشته را پاس کردم. بعدها که خودم ریاضیات را مطالعه کردم، گفتم کاش اینگونه به ما آموزش نمی‌دادند، چون هنر، موسیقی طبیعت و همه چیز عالم ریاضی است.

وی افزود: بعد از اینکه دیپلم گرفتم به دانشکده هنرهای دراماتیک رفتم امتحان دادم و قبول شدم. مصاحبه هم با دکتر مهدی فروغ بود و آن را هم پذیرفته شدم و ده نفر وارد رشته ادبیات دراماتیک شدیم. من علاقه بسیاری به سینما داشتم و به عشق سینماوارد رشته ادبیات درماتیک و نمایشنامه‌نویسی شدم. آن‌زمان هیچ‌کتابی در این‌زمینه نبود؛ جز «فن سناریونویسی». همان‌زمان، هم داستان می‌نوشتم هم شعر می‌نوشتم و رمان نوشتن را هم گذاشتم برای بعد از بازنشستگی، اما فیلمنامه‌نویسی اجازه نمی‌دهد دوتا از همان رمان هایی که در نظر دارم بنویسم. این‌فیملنامه‌‌ها سریال‌هایی هستند که به سرانجام نرسیده‌اند. 

منبع خبر "تابناک" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.