عصر ایران - رامبد جوان اینبار هم با «کارناوال» یک اثر فرهنگی مهم خلق کرد؛ برنامهای تأثیرگذار که بازتاب بسیار خوبی در میان اقشار مختلف جامعه داشته است. اجراهای هنرمندانی چون امیرحسین رستمی، روزبه حصاری و رویا میرعلمی نیز با واکنشهای مثبت مردم روبهرو شد.
علاوه بر هنرمندان، عروسک برنامه یعنی «ناخدا اُفتو» هم مخاطبان را شیفته خود کرده و این روزها در فضای مجازی بهشدت محبوب شده است. طراحی این کاراکتر را مهراب قاسمخانی بر عهده داشته و به گفته خودش، ساختن شخصیت اُفتو چند سالی زمان برده است. هنر رامبد جوان در تعامل با عروسکها، پس از «جنابخان»، یکبار دیگر ثابت شد؛ او مکمل خوبی برای اُفتو بود و صحنههای جذابی را برای مخاطبان رقم زد.
اما به نظر مهمترین پدیده برنامه، «سینا ساعی» بود. فارغ از قهرمانی او در کارناوال، سینا بازنمایی متفاوتی از موسیقی رپ را به نمایش گذاشت. او تصویر رپ را نزد مخاطب عام تغییر داد و نشان داد که میتوان این سبک موسیقی را به زیباترین شکل ممکن ایرانیزه کرد.
محور اصلی اجراهای سینا ساعی، شخصیت «امیرکبیر» بود. او موسیقی رپ را که در ذهن بسیاری از افراد جامعه با الفاظ رکیک شناخته میشد- با تاریخ ایران، تفکر تاریخی و مسائل اجتماعی پیوند زد.
ساعی در اجرای افتتاحیه برنامه، به مثلث مهمی اشاره کرد: «اثر، مخاطب اثر و خالق اثر. سه رأس مهم صاحبنظر. هم تابع هم هستند و هم واسطهگرند.» احتمالاً شما هم این بخش را در فضای مجازی یا در خود برنامه دیدهاید.
درک درست سینا ساعی از اصول تولید محتوا را واقعاً در چند درصد از خوانندگان امروز موسیقی پاپ مشاهده میکنیم؟ یا مطالعات تاریخی و ایرانشناسی او را؟ اینها را نمیگویم که تصور شود با موسیقی پاپ مخالفم؛ خیر. اما شاید باید به این فکر کنیم که آیا سینا ساعی برای فرهنگ ایران ضرر دارد یا ترانههایی مثل «مشق امشبم هزار دفعه نوشتن از روی اسم تو هست؟»
نکتهی قابلتأمل و شاید برگ برندهی اجراهای ساعی در قیاس با دیگران، تئاتریکال بودن و ماهیت کاملاً نمایشی رپ اوست. او روی صحنه کارناوال صرفاً خوانندهای نبود که میکروفون به دست بگیرد و کلمات را با ریتمی تند پشتهم ردیف کند؛ او کلمات را «بازی» میکرد.
میمیک صورت، زبان بدن، فراز و فرودهای حسی و حتی سکوتهای بهموقع او، بخشی جداییناپذیر از موسیقیاش بودند. وقتی او از استیصال، خشم یا غم امیرکبیر میگفت، مخاطب سنگینی این احساسات را نه فقط در گوش، که در حرکات و چشمان او میدید.
ساعی با مطالعه دقیق زندگی امیرکبیر، به ابعادی از زندگی او در برنامه کارناوال پرداخت که در معدود آثار هنریِ پس از میرزا تقیخان بررسی شده است؛ چند نفر را قبل از ساعی به یاد دارید که از عشق و همسر امیرکبیر سخن گفته باشند؟
ساعی با این رویکرد هوشمندانه ثابت کرد که رپ فارسی، پتانسیل عجیب و ناشناختهای برای روایت کردن دارد؛ پتانسیلی که شاید حتی فراتر از ظرفیت بسیاری از قطعات پاپ امروزی باشد. موسیقی پاپی که متأسفانه گاهی در دایرهی بستهای از ملودیهای تکراری، تنظیمهای کامپیوتری و عاشقانههای سطحی و دمدستی گرفتار شده، در برابر روایتی جاندار که ساعی ارائه داد، رنگ میبازد.
او نشان داد که رپ میتواند بستری فاخر برای روایتهای کلان، حماسی و تراژیک باشد، نه صرفاً ابزاری برای بیان اعتراضهای خیابانی یا کلکلهای بیهوده.
اما شاید بتوان گفت بزرگترین دستاورد فرهنگی حضور سینا ساعی در این برنامه، چیزی فراتر از موسیقی و تکنیک بود: او موفق به «پلسازی میان نسلها» شد. جامعهی ما امروز با گسست و شکاف عمیقی میان نسل زد (Gen Z) و نسلهای قدیمیتر روبهروست؛ نوجوانانی که زبان، دغدغه و موسیقیشان رپ است و در مقابل، پدربزرگها و مادربزرگهایی که دلبستهی تاریخ، ادبیات کلاسیک و اسطورههای ملی چون امیرکبیر هستند و اغلب با گارد بسته به موسیقیهای جدید نگاه میکنند.
ساعی دقیقاً در نقطهی تلاقی این دو جهانِ ظاهراً متضاد ایستاد. او کاری کرد که شاید تا پیش از این کمتر شاهد آن بودیم: نشاندنِ والدین و فرزندان پای یک قاب مشترک برای شنیدن یک حرف مشترک.
پدرانی که شاید تا دیروز رپ را اصلاً موسیقی نمیدانستند یا آن را نماد ابتذال میپنداشتند، به احترام نام و محتوای فاخر امیرکبیر سکوت کردند و با تحسین گوش دادند؛ و از سوی دیگر، نوجوانانی که شاید حوصلهی ورق زدن کتابهای تاریخی قطور را نداشتند، بخشی از مهمترین وقایع تاریخ معاصر ایران را با ضرباهنگ مورد علاقهشان شنیدند. این همان معجزهی هنرِ درست و اندیشهورز است؛ هنری که میتواند سلیقههای متضاد را در یک نقطه به هم برساند و آشتی دهد.
سینا ساعی در کارناوال نشان داد که برای مدرن بودن لازم نیست گذشته را دور ریخت، و برای وفاداری به تاریخ و هویت مل هم لزومی ندارد که با مدرنیته مبارزه کنیم.