عصر ایران/ سواد زندگی؛ مریم طرزی- رایجترین دلایل جدایی زوجین چیست؟ البته، این یک سوال ذهنی است، زیرا دلایل طلاق افراد به اندازه دلایل عاشق شدنشان متنوع است.
با این حال، برخی مسائل بیشتر مطرح میشوند: درگیری، خیانت، ارتباط ضعیف، ناسازگاری و فقدان صمیمیت عاشقانه.
اگرچه نرخ کلی طلاق در بین بزرگسالان 16 تا 65 ساله در حال کاهش است، تقریباً 45 درصد از ازدواجها در ایالات متحده هنوز به طلاق ختم میشوند.
برای آشنایی با 19 دلیل رایج که افراد تصمیم به جدایی میگیرند، در ادامه با ما بمانید.

طبق مطالعات مختلف، چهار دلیل رایج طلاق عبارتند از عدم تعهد، خیانت یا روابط خارج از ازدواج، درگیری و مشاجره زیاد و فقدان صمیمیت فیزیکی.
دلایل کماهمیتتر، فقدان علایق مشترک و ناسازگاری بین زوجین است.
درگیری مداوم، نبردهای تلخ و هر شب با عصبانیت به رختخواب رفتن، تصور هیچکس از یک ازدواج سالم نیست.
«نحوه مدیریت تعارض، مهمترین پیشبینیکننده دوام ازدواج شماست.»
چه مدت میتوانید دوام بیاورید وقتی خانهتان - که قرار است محل آرامش و رهایی شما از کارهای روزمره باشد - از بدترین روز کاریتان استرسزاتر است؟ در یک ازدواج خوب، همسرتان شریک زندگیتان، پناهگاه شما در برابر طوفان و مشوق شماره یک شما در مواقع ناامیدی است.
در یک ازدواج پر از تعارض، همسرتان به اندازه یک رئیس وحشتناک از نظر احساسی خطرناک است. مگر اینکه با مشاوره یا درمان ازدواج متوقف شود، این مارپیچ منفی به سمت پایین ادامه مییابد تا جایی که تنها راه باقی مانده جدایی است.
یک ازدواج شاد و سالم نیاز به تعهد هر دو همسر دارد. متأسفانه، فقط کافی است یکی از همسران تعهد کافی به رابطه نداشته باشد تا ازدواج را محکوم به فنا کند. اگر یکی از طرفین کاملاً به دیگری متعهد نباشد، در نهایت ازدواج آسیب خواهد دید.
گاهی اوقات، همسری که هنوز به رابطه متعهد است، معتقد است که اگر سختتر تلاش کند، میتواند به تنهایی ازدواج خود را نجات دهد.
گذشته از همه اینها، اگر آنها ۲۰۰٪ و همسرشان ۰٪ تلاش کنند، این معادل ۱۰۰٪ میشود - درست است؟
وقتی ازدواجشان به ناچار پایان مییابد، پس از اینکه شوک و ناباوری فروکش کرد، خشم آنها از اینکه در طول رابطه مورد سوءاستفاده قرار گرفته و بدیهی فرض شدهاند، ممکن است منجر به جدایی بسیار سختی شود.

وقتی کسی که قسم خورده بود برای همیشه به شما وفادار بماند،خیانت می کند،انگار یک داروی تلخ را باید به زور بخورید و اکثر مردم این را یک جرم نابخشودنی میدانند. خیانت همیشه منجر به جدایی نمیشود، اما نحوه نگاه شما به رابطهتان را نابود میکند.
کشف اینکه همسرتان درگیر یک رابطه نامشروع بوده است، باعث میشود سه سوال از خود بپرسید:
آیا ازدواج من میتواند از این خیانت جان سالم به در ببرد؟
میتوانم دوباره به همسر/شریک زندگیام اعتماد کنم؟
حاضرم روی ازدواجم کار کنم، یا خیانت شریک زندگیام آخرین ضربه است؟
پاسخ به این سؤالات بستگی به این دارد که آیا هر دوی شما مایل و قادر به ترمیم رابطه خود هستید.
برای نجات رابطهتان، باید شریک زندگی خود را ببخشید - و شریک زندگیتان باید عذرخواهی واقعی کند و متعهد شود که برای پایان دادن به خیانت خود برای همیشه اقدام کند.
اگر از هم دور شدهاید، به جای اینکه انگشت اتهام را به سمت هم بگیرید و بازی سرزنش را انجام دهید، روی برقراری مجدد ارتباط تمرکز کنید.
صمیمیت عاطفی و جسمی "چرخهای" یک رابطه روان را "روغنکاری" میکنند. با این حال، وقتی آنها از بین میروند، اغلب مسائل جدی رابطه جای آنها را میگیرند.
شکست ارتباطی، خشم، رنجش، غم، تنهایی، خیانت و عزت نفس بسیار کاهش یافته، از جدیترین مسائل هستند - و اگر درمان نشوند، میتوانند به طور جبرانناپذیری به یک رابطه آسیب بزنند و راه را برای جدایی هموار کنند.
برای شعلهور کردن دوباره این جرقه، سعی کنید به یاد بیاورید که چرا عاشق همسرتان شدید و آگاهانه او را از طریق آن لنزها ببینید.
همچنین، به کارهایی که قبلاً دوست داشتید با هم انجام دهید فکر کنید و زمانی را برای انجام دوباره آن کارها با هم اختصاص دهید.
گذراندن وقت با کیفیت برای انجام کاری که هر دو از آن لذت میبرید میتواند به بازسازی صمیمیت عاطفی کمک کند و منجر به صمیمیت جسمی شود.
صمیمیت عاطفی و جسمی مانند چسب فوقالعادهای برای تقویت عشق و پیوندهای زناشویی شماست.

اختلال در خطوط ارتباطی یکی از بزرگترین پیشبینیکنندههای جدایی است. زوجهایی که به خوبی ارتباط برقرار نمیکنند، نمیتوانند مسائل را با هم حل کنند و تمایل دارند سوءتفاهمها و مشکلات بیشتری را متحمل شوند.
ارتباط خوب هم فیزیکی و هم کلامی است و تقریباً برای همه چیز در یک رابطه خوب، از جمله رابطه جنسی، امور مالی زوجین، داشتن یا نداشتن فرزند، زمینههای اختلاف و سایر موضوعات حساس که زوجهای ناراضی بحث در مورد آنها را بسیار خطرناک میدانند، ضروری است.
ناتوانی در برقراری ارتباط، جلسات حل مسئله را به مسابقات داد و فریاد تبدیل میکند که در نهایت عشق، صمیمیت و احترام را در رابطه شما از بین میبرد.
«توانایی برقراری ارتباط خوب مستلزم مهارتهای انتقال خوب (بیان) و مهارتهای پذیرش خوب (گوش دادن) است. بدون هر دو، ارتباط در بهترین حالت دشوار خواهد بود.»
خشونت خانگی میتواند شامل هرگونه عمل سوءاستفاده ملموس یا تهدیدآمیز باشد - از جمله سوءاستفاده کلامی، جسمی، جنسی، عاطفی و/یا اقتصادی.
در چنین رابطهای، یک نفر از طریق الگویی از رفتار خشونتآمیز، قدرت خود را بر شریک زندگیاش به دست میآورد یا آن را حفظ میکند.
این سوءاستفاده میتواند صرفاً متوجه همسر باشد، یا میتواند شامل یک یا چند فرزند حاصل از ازدواج نیز باشد.
جنگهای لفظی بر سر تفاوتهای نژادی، مذهبی، ملیتی و فرهنگی - و آزار و اذیت بر اساس همه اینها، به علاوه جنسیت، تمایلات جنسی و حتی اینکه فرد از کدام حزب سیاسی حمایت میکند - وجود داشته است.
وقتی دو همسر ارزشها و/یا اخلاقهای متضادی دارند یا در خود پرورش میدهند، و هیچکدام نمیتوانند یا نمیخواهند مسائل را از دیدگاه همسرشان ببینند، احتمالاً ازدواج به جدایی ختم میشود.
انواع و درجات مختلفی از اعتیاد وجود دارد و بسیاری از متخصصان برتر - سیاستمداران، بازرگانان، پزشکان، وکلا، مدیران سبد سهام، بازیگران و ورزشکاران، که چند مورد را نام بردیم - توانستهاند اعتیاد خود را با موفقیت پنهان کنند، زیرا به اوج رسیدهاند.
اینکه آیا ازدواج میتواند دوام بیاورد یا نه، به عوامل مختلفی بستگی دارد - از جمله تمایل و توانایی معتاد برای پذیرش مسئولیت اعتیاد خود، تمایل واقعی برای درمان و تعهد مادامالعمر به بهبودی.

این مورد با توجه به اینکه زندگی ما چقدر شلوغ و پراسترس است، بسیار رایج است - به خصوص وقتی که بردن بچهها به تمرین فوتبال/کلاس زبان/بیسبال/کلاس موسیقی قبل و بعد از مدرسه را به این موارد اضافه کنید.
بسیاری از زوجها همه چیز را به جز روابطشان در اولویت قرار میدهند، و سپس یکی از طرفین وقتی دیگری میگوید: "من طلاق میخواهم" غافلگیر میشود.
برخلاف تصور رایج، عشق رمانتیک خودکفا نیست: بدون اختصاص دادن زمان باکیفیت برای صمیمیت و تفریح به عنوان یک زوج - نه فقط به عنوان یک خانواده - عشق مانند گیاهی بدون آب یا آفتاب پژمرده میشود.
همه ما ازدواجهایی مانند این را میشناسیم: هر دو همسر تمام وقت کار میکنند، اما فقط یکی از آنها مسئولیت خرید و آشپزی مواد غذایی، کارهای خانه و تربیت فرزند را بر عهده میگیرد.
با گذشت زمان، همسری که کارش با رسیدن به خانه تمام نمیشود، میتواند کینهای قوی نسبت به دیگری ایجاد کند و اگر به این وضعیت رسیدگی و اصلاح نشود، ازدواج میتواند به طلاق منجر شود.
بنشینید و هر کاری را که باید برای روان نگه داشتن امور خانه انجام شود، فهرست کنید. سپس، کنار هر وظیفه یک نام قرار دهید، و مطمئن شوید که بخشها را تقسیمبندی میکنید.
در چند سال گذشته، بسیاری از زوجها با کمبود پول مواجه بودهاند. بحث در مورد پول میتواند زننده و کینهتوزانه شود - و اگر زوجی فاقد مهارتهای ارتباطی برای بحث آرام و منطقی در مورد مشکلات مالی خود باشند، این میتواند دلیلی برای طلاق باشد.
وقتی نحوه تفکر همسران در مورد پول و بدهی - صرف نظر از اینکه واقعاً چقدر یا چقدر کم دارند - اساساً با هم ناسازگار باشد، میتواند باعث فروپاشی ازدواج نیز شود.
مطالعهای از دانشگاه یوتا نشان میدهد که سن مناسب برای ازدواج بین ۲۸ تا ۳۲ سال است.
دلیل این امر این است که کسانی که در سنین پایین ازدواج میکنند، به احتمال زیاد درک کاملی از ازدواج ندارند. این میتواند دلیلی باشد که چرا بسیاری از زوجهای جوان از هم جدا میشوند.
ممکن است تضادها جذاب باشند، اما شباهتها هستند که باعث پیوند میشوند. بدون هیچ علاقه مشترکی، یا در حالی که سرگرمیها و علایق خود را دنبال میکنید، زمان کمتری را با همسرتان میگذرانید یا آنها را به نفع علایق همسرتان کنار میگذارید.

باورها و اعمال مذهبی نقش محوری در شکلدهی به جهانبینی، ارزشها و مناسک روزانه فرد دارند.
وقتی دو شریک از پیشینههای مذهبی متفاوتی میآیند، گاهی اوقات میتواند منجر به اختلاف نظر در مورد انتخابهای اساسی زندگی، از عادات غذایی گرفته تا شیوههای فرزندپروری، شود.
در حالی که بسیاری از زوجهای بین ادیان راههایی برای ترکیب باورها و سنتهای خود پیدا میکنند، برای برخی دیگر به طور هماهنگ، این تفاوتها میتوانند به منبعی از درگیریهای مکرر تبدیل شوند.
فرزندپروری یکی از ارزشمندترین و در عین حال چالشبرانگیزترین مسئولیتهایی است که یک زوج میتوانند با هم انجام دهند.
تفاوت در سبکهای فرزندپروری، که ناشی از تربیت فردی، باورهای شخصی یا پیشینههای فرهنگی است، میتواند به منبع مهمی از تنش در ازدواج تبدیل شود. در حالی که ممکن است یکی از طرفین رویکردی منظمتر را ترجیح دهد، دیگری ممکن است به سبکی سهلگیرانهتر و پرورشدهندهتر متمایل باشد.
ازدواج اغلب به معنای ادغام دو خانواده است که ترکیبی از انتظارات و سنتها را به همراه دارد. فشارهای خارجی از سوی خانواده همسر، تفاوتهای فرهنگی یا توصیههای ناخواسته میتواند یک ازدواج را تحت فشار قرار دهد.

هر فردی با مجموعهای از انتظارات وارد ازدواج میشود که اغلب توسط تجربیات شخصی، هنجارهای اجتماعی یا تصاویر رسانهها شکل میگیرد. در حالی که برخی از انتظارات منطقی هستند، برخی دیگر میتوانند غیرواقعی باشند و زمینه را برای ناامیدی و درگیری فراهم کنند.
اعتماد، سنگ بنای هر رابطه قوی است و فقدان آن میتواند شکافهای عمیقی در پایه ازدواج ایجاد کند. مسائل مربوط به اعتماد میتواند ناشی از خیانتهای گذشته، سوءتفاهمها یا ناامنیهای شخصی باشد.
در یک ازدواج، آرزوهای فردی ناپدید نمیشوند؛ آنها با رویاهای مشترک در هم میآمیزند.
حمایت از اهداف یکدیگر برای رشد و رضایت متقابل حیاتی است. وقتی یکی از زوجین احساس میکند که آرزوهایش به حاشیه رانده شده یا کمارزش شمرده میشود، میتواند منجر به احساس رنجش و رکود شود.
کانال تلگرامی سواد زندگی: savadzendegi@