سوختنِ الیت در آتشی که سال‌ها پیش جرقه‌ی  آن زده شد

عصر ایران سه شنبه 11 آذر 1404 - 10:16
چند روز ماندن کنار این جنگل سوخته و گفت‌وگو با آتش‌نشان‌های خسته، داوطلب‌های خاک‌آلود و جنگل‌بان‌هایی که دیگر حتی حوصله‌ی خشمگین شدن ندارند، نشان می‌دهد ماجرا فقط یک «حریق غیرقابل پیش‌بینی» نبود. در پسِ شعله‌ها، شکلی از مدیریت بحران دیده می‌شود که سال‌ها روی کاغذ تمرین کرده، اما روز آزمون، حتی کفش مناسب هم به پایش نداشته است.

 عصرایران ؛ ارشیا نعمت‌الهی، شهرام فرضی - در  بعد از آتش‌سوزی، مه همچون گذشته در دره می‌نشیند؛ اما این مه، دیگر همان مهِ آشنای قدیمی نیست. چرا که آغشته به دودی است که با هر تنفس، بوی خاکسترش مشامِ جان را می‌آزارد. تنه‌های سوخته و سیاه‌شده‌ی بلوط و راش در قامت ستون‌های معبدی ویران، در سراشیب کوه ردیف شده‌اند و با هر وزش باد، خاکسترهای ضد فراموشی از زمین بلند می‌شوند و در هوا می‌چرخند؛ انگار رقص مرگ را هر روز تمرین می‌کنند.

در میان این منظره‌ی ماتم‌زده، پرسشی سمج همه جا رخ می‌نماید:
«آتشی که می‌شد در همان شکل‌گیری مهارش کرد، چگونه این‌گونه راحت از جنگل گذشت و 180 هکتار را به خاکستر نشاند؟».

چند روز ماندن کنار این جنگل سوخته و گفت‌وگو با آتش‌نشان‌های خسته، داوطلب‌های خاک‌آلود و جنگل‌بان‌هایی که دیگر حتی حوصله‌ی خشمگین شدن ندارند، نشان می‌دهد ماجرا فقط یک «حریق غیرقابل پیش‌بینی» نبود. در پسِ شعله‌ها، شکلی از مدیریت بحران دیده می‌شود که سال‌ها روی کاغذ تمرین کرده، اما روز آزمون، حتی کفش مناسب هم به پایش نداشته است.

سوختنِ الیت در آتشی که سال‌ها پیش جرقه‌ی  آن زده شد

در حاشیه‌ی جنگلِ شعله‌ور، به ظاهر همه چیز مرتب می‌نماید‌؛ صف خودروهای شاسی‌بلند، جلیقه‌های نو، بنری که روی آن نوشته بودند «ستاد مدیریت بحران» و مسئولانی که چند دقیقه روبه‌روی دوربین می‌ایستادند و از «کنترل اوضاع» می‌گفتند و بعد به سوی جلسه‌ی بعدی می‌رفتند. از زاویه‌ی دوربین‌ها، تصویری از نظمی نسبی و مدیریت حاضر در صحنه به نمایش درمی‌آمد. اما چند صد متر بالاتر ، جایی که دود در چشم می‌نشست و گرما پوست را می‌سوزاند، جهانِ دیگری جریان دارد: داوطلبانی با کفش شهری و بطری آب معدنی در دست که با برای کمک، خودشان را با هر جان‌کندنی به شیب دره رسانده بودند؛ نیروهای رسمی‌ای که دقیق نمی‌دانستند تحت فرمان چه کسی هستند، گروه‌هایی که از سازمان‌های مختلف آمده بودند و نه نقشه‌ای داشتند و نه زبانی مشترک. و آتش، دقیقاً از لابه‌لای همین ناهماهنگی راه خودش را باز می‌کرد و جلو می‌رفت و می‌سوزاند و خاکستر می‌کرد.

بازخوانی تجارب جهانی در کنترل حریق‌های بزرگ، نشان می‌دهد که سال‌هاست سازوکاری به نام «سیستم فرماندهی واحد حادثه» تأسیس شده و از همان دقایق نخست، یک فرمانده‌ی مشخص، یک مرکز تصمیم‌گیری با پروتکل معلوم و شفاف، جریان را هدایت می‌کند. هر آتش‌نشان می‌داند آخرین فرمان را از چه کسی می‌گیرد؛ داوطلب محلی می‌داند کجای نقشه قرار دارد و دقیقا چه وظیفه‌ای دارد. اما، در الیت، این سؤال که «فرمانده‌ی میدانی کیست؟» بیشتر از آن‌که پاسخ روشنی بگیرد، با شانه بالا انداختن و جواب‌های مبهم همراه بود.

با این حال، ریشه‌ی ماجرا فقط به آن چند روز خلاصه نمی‌شود. صرف‌نظر از نبودِ  هرگونه آموزش برای بومیان، دانش‌آموزان و حتی شکارچیانِ غیرمجاز، باید اعتراف کرد شعله‌ی آتش الیت، از سال‌ها پیش جرقه خورده؛ آن هنگام که آیین‌نامه‌ها نوشته شدند و در کشوها ماندند، یا وقتی مانورها روی کاغذ برگزار شد، نه در میدان واقعی. وقتی بودجه‌ی خرید پمپ و شلنگ و ماسک هر سال به «سال بعد» حواله شد. در همان زمان، در دنیایی دیگر، پیش از شروع فصل گرم، نقشه‌های احتمال سوختن جنگل بر اساس شیب، نوع پوشش و جهت باد به‌روز می‌شد، سناریوها در همان دره‌ها تمرین می‌شد، انبارهای کوچک تجهیزات در حاشیه‌ی جنگل‌ها پر نگه داشته می‌شد و داوطلبان محلی ثبت‌نام می‌شدند و آموزش می‌دیدند.
در الیت، بسیاری از کسانی که شب و روز در خط آتش بودند، یک جمله‌ی مشترک داشتند:

«اولین بار است چنین آتشی می‌بینیم». نه در مقیاس مشابهی تمرین و تجربه داشتند، نه نقشه‌ی عملیاتی مشترکی در دست‌ داشتند و نه اولویت‌ها جایی مکتوب شده بود که در لحظه‌ی تصمیم، به آن رجوع کنند. و وقتی اولویت‌ها روی کاغذ نیامده باشد، هر کس از زاویه‌ی خودش «عقلانی» عمل می‌کند و در میدان بحران عقلانیت‌های جدا از هم، خیلی زود به آشفتگی تبدیل می‌شوند.

در تئوری ستاد بحران، باید مغز عملیات باشد؛ جایی انتظار می‌رود نقشه‌های دقیق منطقه روی میز پهن شده باشد، جهت باد، رطوبت خاک، دسترسی نیروها و مسیرهای خروج اضطراری کنار هم قرار بگیرند و از دل آن‌ها، دستورهای ساده و روشنی بیرون بیاید. اما در الیت، بخش قابل‌توجهی از توان ستاد به استقبال از مقامات، پاسخ دادن به تلفن‌ها و تنظیم روایت رسانه‌ای گذشت و تلف شد. در عملیات استاندارد حریق جنگل، هر چند ساعت یک بار، نقشه‌ی پیشرفت آتش با کمک تصاویر پهپاد، داده‌های ماهواره‌ای و گزارش دیده‌بان‌های ارتفاعات به‌روز می‌شود. فرمانده، روی کاغذ می‌بیند آتش از کجا آمده و به کجا می‌رود. در الیت، تصمیم‌ها بیشتر با آن‌چه همان لحظه جلوی چشم دیده می‌شد گرفته می‌شد؛ نه بر اساس تصویر کامل میدان. آتش، در چنین شرایطی همیشه یک قدم جلوتر از ستاد است.

فرمانده‌ی میدانی اگر هم بود، برای بخش بزرگی از نیروهای مستقر چهره‌ای ناشناخته باقی ماند. تصمیم‌ها اغلب کنار خودروها و در لحظه گرفته می‌شد، نه براساس نقشه‌ای که روند آتش را نشان بدهد. 

در این میان، سرگذشت نومیدیِ داوطلبان، یکی از تلخ‌ترین فصل‌های این داستان بود. داوطلبان، بزرگ‌ترین نقطه‌ی قوت عملیات مهار آتش‌اند، آنها می‌بایست از ماه‌ها قبل در سامانه‌ای ثبت‌نام ‌کنند، آموزش ببینند و روز حادثه، بدون کارت و مأموریت مشخص، اجازه‌ی ورود به منطقه‌ی عملیاتی نداشته باشند. در الیت، داوطلبانِ دغدغه‌مند از هر مسیر ممکن خودشان را به شیب‌ها می‌رساندند. از هیچ کمکی فرونمی‌گذاشتند. از در اختیار گذاشتن قاطرهایی که از راه دور برای کمک آورده بودند تا جانِ خودشان که بر کف گذاشته بودند تا سبزیِ جنگل بماند و حفظ شود. اما، نه گیت ورودی مشخصی وجود داشت و نه ثبت‌نام منسجمی. نه حتی یک دوره‌ی فشرده‌ی ایمنی. چند نفر از همین داوطلبان دچار حادثه شدند و نجات آنان، بخشی از نیروی محدود اطفا را از آتش جدا کرد. سرمایه‌ای که می‌توانست قدرت ستاد باشد، در نبودِ برنامه، ناخواسته به باری اضافی بدل شد.

تلخی قضیه اینجاست که آتش در کنار رودخانه‌ی دلیر زبانه می‌کشید؛ رودخانه‌ای پرآب که چند قدم آن‌طرف‌تر از دامنه‌های درگیر حریق جریان داشت. تلخ است بازگفتن این امر که بجای بهره‌برداری از این فرصتِ بی‌همتا و بجای آنکه پمپ‌ها نصب ‌شوند و شلنگ‌ها مثل رگ‌هایی حیاتی از رودخانه آب را به درختان برسانند و با ایجادِ نوارهایی مرطوب، راه پیشروی آتش را در بخش‌هایی از دامنه ‌بندند، ما به هلی‌کوپتر و هواپیما دل خوش کرده بودیم.
 در الیت، با شش یا هفت پمپ سبک و حدود هزار متر شلنگ، می‌شد بخش قابل‌توجهی از این شیب را دائماً مرطوب نگه داشت. اما، دریغ که پمپ‌ها یا اصلاً در دسترس نبودند یا در انبارهایی دورتر مانده بودند، یا آن‌قدر معدود بودند که همان چند دستگاه موجود هم بدون طرحی روشن، میان گروه‌های مختلف پخش شده بود. در نهایت رودخانه، بیش از آن‌که منبع نجات باشد، به پس‌زمینه‌ی عکس‌ها بدل شد. 

اگر بخواهیم الیت را آن‌طور تصور کنیم که می‌توانست باشد، نه آن‌طور که بود، تصویر دیگری شکل می‌گیرد: 

چادر فرماندهی واحد در نزدیک‌ترین نقطه‌ی امن به خط آتش؛ فرمانده‌ای با نام و چهره‌ای شناخته‌شده که همه او را می‌شناسند، سخنگویی برای رسانه‌ها، ورودی و خروجی کنترل‌شده برای منطقه‌ی عملیات، ثبت ورود و خروج همه‌ی نیروها، نقشه‌ای بزرگ روی میز با خطوط قرمزِ «دفاع به هر قیمت» و خطوط زردِ «عقب‌نشینی تاکتیکی»، پمپ‌ها کنار رودخانه، شلنگ‌ها بالا رفته در دل شیب، داوطلبانی که همان‌جا یک دوره‌ی یک‌ساعته‌ی ایمنی می‌بینند و بعد در قالب گروه‌های ۱۰–۱۵ نفره با یک لیدر مجهز به بی‌سیم راهی می‌شوند و پهپاد ساده‌ای که هر چند ساعت یک بار بلند می‌شود، چند دقیقه در آسمان می‌چرخد و تصویر تازه‌ای از خط آتش را به چادر برمی‌گرداند. 

این تصویر رؤیایی رمانتیک نیست؛ در بسیاری از نقاط جهان، سال‌هاست که تمرین و اجرا می‌شود و فاصله‌ی ما با آن‌ها، فقط فاصله‌ی دلار و تکنولوژی نیست؛ فاصله‌ی نوع نگاه است؛ تفاوت بین ستادی که می‌خواهد واقعاً مدیریت کند و ستادی که می‌خواهد نشان دهد که می‌تواند مدیریت ‌کند. 

تا وقتی پروتکلی ملی و الزام‌آور برای مدیریت حریق جنگل نوشته و اجرا نشود؛ انبارهای تجهیزات منطقه‌ای در حاشیه‌ی جنگل‌ها شکل نگیرد؛ مانورهای واقعی، نه نمایشی، میان دستگاه‌ها و جوامع محلی برگزار نشود و داوطلبان نه مزاحمانی مدیریت‌نشده بلکه به‌عنوان سرمایه‌هایی سامان‌دادنی دیده نشوند، هر جنگل دیگری در این سرزمین خشک، تنها یک جرقه با «الیت بعدی» فاصله دارد. شاید پرسش آخر این باشد: در کشوری که از دامنه‌ی جنگل‌هایش هر سال کاسته می‌شوند، چرا  کارِ ستادهای بحران به گزارش‌نویسی حین و بعد از فاجعه گزارش تقلیل پیدا کرده و اصولا چرا درس نمی‌گیریم که باید پیش از فاجعه تمرین کرد و آماده بود؟ 

هرچند امروز شعله‌ها در الیت خوابیده‌اند، اما خاک بی‌دفاع و برهنه مانده است و در اولین باران شدید، خطر رانش و سیلاب پایین‌دست را تهدید می‌کند. این منظرِ خاکستریِ ناخوشایند، شاید پنجاه سال دیگر دوباره جانی تازه بگیرد اگر و تنها اگر میان سیلاب، آتشی دیگر، فرسایش و طرح‌های عمرانی - که فرصت‌طلبانه ممکن است در همین زمینِ سوخته شکل گرفته باشند- فرصتی به آن داده شود.

تا زمانی که اراده‌ای شکل نگیرد تا پاسخی عملی به این پرسشِ سوزان بدهد، هر باد، بوی خاکستر الیت را با خود خواهد داشت: یادآور لجوجی که نمی‌گذارد این آتش‌سوزی، تنها یک خبر قدیمی در آرشیو بماند.

پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.