فیلمی برای بالا ماندن پرچم سینه‌سوخته‌ها/ یک کتک‌خور چه‌طور کتک‌زن می‌شود؟/ کارگردانی که پشت صحنه سینما، روابط آدم‌هایش و اتفاقات آن برایش مهم است

خبرآنلاین جمعه 07 آذر 1404 - 20:10
«شاه‌نقش» فیلمی برای یادآوری حضور سیاهی‌لشکرهاست نه فیلمی درباره سیاهی‌لشکرها. فیلمی اثر شاهد احمدلو که اولین اثرش هم، در ۱۹ سالگی، در مورد همین قشر بود. قشری که «سینه‌سوخته‌ها، قدیمی‌ها، پیشکسوت‌ها، فراموش‌شده‌ها، غبار گرفته‌ها و...» می خواندشان.

 نرگس کیانی: «شاه نقش» نام فیلمی است به کارگردانی شاهد احمدلو با بازی زوج بهرنگ علوی و هومن برق‌نورد برای «یادآوری» حضور سیاهی‌لشکرها در سینما و نه «در مورد» سیاهی‌لشکرها. احمدلو که به واسطه پدرش، مردوخ، از کودکی در معرض سینما بود، نخستین فیلمش را «در مورد» سیاهی‌لشکرها ساخت. مستندی به نام «سیاهی‌لشکر (زندگی در لانگ‌شات)» که مورد تحسین هم قرار گرفت. او این بار در دهه پنجم زندگی‌اش فیلمی با حضور آن‌ها ساخته است تا بودن‌شان را «یادآوری» کند. احمدلو به همراه مهدی میامی، بازیگر نقش «قهوه‌چی عشق سینما»ی «شاه‌نقش» در کافه خبرآنلاین حضور پیدا کردند تا در مورد این فیلم که این روزها در حال اکران است، صحبت کنند.

فیلمی برای بالا ماندن پرچم سینه‌سوخته‌ها/ یک کتک‌خور چه‌طور کتک‌زن می‌شود؟/ کارگردانی که پشت صحنه سینما، روابط آدم‌هایش و اتفاقات آن برایش مهم است

سینما و تلویزیون، از قدیم، گاهی نگاهی به زندگی سیاهی‌لشکرها داشته و روزگارشان را سوژه خود قرار داده است؛ مثلا در «سرخپوست‌ها»ی غلامحسین لطفی، «دو فیلم با یک بلیتِ» داریوش فرهنگ و فیلم خودتان «چند می‌گیری گریه کنی». هرچند شما ادای دین اصلی را در سال ۱۳۷۲ با ساخت مستند «سیاهی‌لشکر (زندگی در لانگ‌شات)» انجام دادید. شما با «سیاهی‌لشکر»، خیلی زود تبدیل به استعدادی درخشان در عرصه سینما شدید و لقب جوان‌ترین کارگردان سینمای ایران را گرفتید. پیش از پرداختن به «شاه‌نقش» می‌خواهم بدانم چه چیز این قشر حاشیه‌نشین برای شاهد احمدلوی ۱۹ ساله جذاب بود که برای ساخت اولین فیلمش به سراغ آن‌ها رفت؟

شاهد احمدلو: این ریشه در زیست من، برگرفته از زیست پدرم، دارد. ریشه در آن‌چه من در سینما تجربه کردم. من با کارهایی مهم از کارگردانانی محبوب مثل مسعود کیمیایی، به عنوان یک نوجوان وارد عرصه سینما شدم و در کنار ستارگان و بازیگرانی نام‌دار قرار گرفتم. آن زمان، ازجمله اولین چیزهایی که توجه‌ام را جلب کرد، تضاد این ستارگان با سینه‌سوخته‌ها، قدیمی‌ها، پیشکسوت‌ها، فراموش‌شده‌ها، غبارگرفته‌ها و... بود. مثلا خاطرم هست اولین جرقه ساخت «سیاهی‌لشکر....» کِی زده شد. وقتی «ابی» را در پشت صحنه یکی فیلم‌ها دیدم. شب‌کار بودیم. او مرا به خاطر مسعود کیمیایی می‌شناخت و سر همین شروع به صحبت کرد. وقتی پرسید «می‌دانی من که هستم؟»، شبیه آدمی بود که فراموش‌شدگی از سر و صورتش می‌بارد. او گفت در «گوزن‌ها» آن‌که روی دیوار مشت می‌زد، من بودم نه بهروز وثوقی. می‌گفت در اینسرتی که بهروز وثوقی به دیوار مشت می‌کوبد و می‌گوید من هم می‌توانم، قدرت.... آن مشت‌ها، مشت‌های من است.... در این لحظه روبه‌روی من آدمی نشسته بود که می‌خواست یادم بیاورد مشت‌های اینسرت بهروز وثوقی، مشت‌های اوست. ابی در ذهن من ماند و برایم سوال شد که قشری که او از آن برآمده، کجای سینما هستند؟

در کنار این «کوچه سرخپوست‌ها» هم از فیلم‌های مورد علاقه‌ام بود. فیلمی مهجور و سپرده شده به غبار فراموشی هرچند جدی و مهم. کنارش؛ پدرم، زندگی و عمر طی‌شده‌اش در سینما و آشنایی و صمیمیت‌اش با این قشر به خاطر کارش. همین شد که خیلی زود به این نتیجه رسیدم که باید فیلمی در موردشان بسازم. فیلمی که در آن ابی همان دیالوگی را که در گفت‌وگوی شخصی‌مان گفت، جلوی دوربین می‌گوید. من دلم می‌خواست بگویم این‌ها هم هستند و باید دیده شوند. چون در شکل گرفتن سینما و خاطره‌ساز کردن آن، نقش داشته‌اند. «سیاهی‌لشکرها...» بسیار مورد توجه قرار گرفت. این توجه باعث شد احساس کنم توانسته‌ام گامی برای دیده شدن‌ آن‌ها بردارم. احساس وظیفه نسبت به تکرار این اتفاق، در باقی فیلم‌هایم با من ماند. مثلا در «چند می‌گیری گریه کنی؟» تا «شاه‌نقش». فیلم‌های من یا در مورد «سینما و پشت صحنه آن و به‌تبع این آدم‌ها به عنوان بخشی از سازندگان آن» است، یا بخشی از بدنه سینما. من تلاش کردم در فیلم‌های دسته دوم نیز تا جایی که می‌توانم به آن‌ها نقش دهم تا بتوانند باز هم خود را نشان دهند.  

مهدی میامی: من هم نکته‌ای را به صحبت‌های شاهد اضافه کنم. می‌گویند از بزرگی می‌پرسند چند سالت است؟ می‌گوید دو هزار و شصت و چهار سال. می‌گویند ۶۴ سال که معقول است، دو هزار سالش چیست؟ می‌گوید خانه مرا نگاه کنید! چند جلد کتاب می‌بینید؟ نویسندگان همه این کتاب‌ها در من حلول کرده‌اند. از هر کدام‌شان ۱۰ سال عمر هم که گرفته باشم برای دو هزار و شصت و چهار ساله شدن کافی‌ست. من این مثال را در مورد شاهد می‌زنم. وقتی جوانی ۱۹ ساله فیلمی مثل «سیاهی‌لشکر...» می‌سازد یعنی صد و نوزده سالش است. من آن صد سال را از خانواده می‌دانم. من و مردوخ، پدر شاهد سه، چهار باری با هم هم‌بازی شده‌ایم. ضمن این که جدا از همکاری با یکدیگر دوست هستیم. مردوخ همیشه و بلااستثنا عشق به خانواده در کلامش احساس می‌شود. این را گفتم که بدانید وقتی مردی بیرون از خانه، عشق به خانواده‌ را این‌طور با دیگران قسمت می‌کند، ببینید در خانه چه می‌کند. پس طبیعی است که همه جزئیات صحنه و پشت صحنه را در خانه و برای خانواده‌ گفته باشد. با این حساب، شاهد آن زمان فقط ۱۹ سالش نبوده است.

نمی‌خواهم سوالم بدجنسانه یا بی‌رحمانه باشد اما «سیاهی‌لشکر...» آن‌قدر خوب است که آدم احساس می‌کند «نسخه‌ی درستِ فیلم»ی است که در ۵۱ سالگی ساخته‌اید. شما در آن‌جا به درست‌ترین شکل کلمه درد واقعی «همیشه در لانگ‌شات زندگی کردن» را نشان داده‌اید. چه ضرورتی احساس کردید که ۳۲ سال بعد، این بار در اثری سینمایی به جای فیلمی مستند، به این موضوع بپردازید؟

احمدلو: چون به نظرم آن، به تنهایی کافی نبود. درواقع احساس کردم که می‌شود همچنان برای آن‌ها و برای بالا ماندن پرچم‌شان فیلم ساخت. کسانی که سینما و تاریخ آن وامدارشان است. این شاید از تعهد اخلاقی من به این قشر می‌آید. حرف زدن از این آدم‌ها، یکی از دغدغه‌های من است، حرف زدن از پشت صحنه سینما، اتفاقات آن و روابط آدم‌ها. در این زمینه، از نظر من، همچنان می‌توان کار کرد. ضمن این که همین‌جا باید به همراهی علی قائم‌مقامی، تهیه‌کننده فیلم اشاره کنم که اگر نبود، ساخت «شاه‌نقش» امکان‌پذیر نمی‌شد. «شاه‌نقش» برای دیده شدن دوباره سیاهی‌لشکرهاست، نه درباره‌ی آن‌ها. پس به وارد شدن مناسباتی سیاسی و اجتماعی برای پیشبرد داستان احتیاج است. طبیعتا انتخاب من از بین موضوعات گوناگون، موضوعی بود که برای اکثریتی از جامعه ملموس و آشنا باشد.

فیلمی برای بالا ماندن پرچم سینه‌سوخته‌ها/ یک کتک‌خور چه‌طور کتک‌زن می‌شود؟/ کارگردانی که پشت صحنه سینما، روابط آدم‌هایش و اتفاقات آن برایش مهم است

شاهد احمدلو به رابطه دور و درازش با این موضوع اشاره کرد. می‌خواهم بدانم این اصطلاحا «سینه‌سوخته‌ها، قدیمی‌ها و...» پیش‌تر توجه‌ شما را هم به خود جلب کرده بودند؟

میامی: من زمانی عضو شورای مرکزی انجمن بازیگران سینما بودم. آن زمان برای عضویت، طبق اساسنامه‌، شرایطی مثل بازی در نقش اول یا دوم، مدرک تحصیلی و... وجود داشت. در آن‌جا ما بارها و بارها شاهد حضور همین آدم‌ها بودیم. کسانی که نمی‌توانستیم برای‌شان کارت عضویت صادر کنیم. من این آدم‌ها را از نزدیک دیده‌ام، با آن‌ها برخورد داشته و زندگی کرده‌ام. ما با هم دوست بودیم. شاید آن‌ها دوست داشتند به واسطه این دوستی، عضو انجمن شوند. من اما دوست داشتم به واسطه دوستی با آن‌ها، رفیع را ببینم که بتم بود، یدی را که عاشقش بودم، آراسته را. چون به من یاد داده بودند که هر کس حتی اگر یک روز قبل از من وارد حرفه‌ای شده است، پیشکسوت من است.

اشاره کردید که «شاه‌نقش» برای دیده شدن دوباره سیاهی‌لشکرهاست، نه درباره‌ی آن‌ها. پس به وارد شدن مناسباتی سیاسی و اجتماعی برای پیشبرد داستان احتیاج است. می‌خواهم بدانم از بین انتخاب‌های متعددی که طبیعتا پیش روی‌تان بود چرا مفهوم «قدرت‌طلبی و فساد» را انتخاب کردید؟

احمدلو: ابتدا بگویم که قدرت‌طلبیِ درون تک‌تک‌ ما، همیشه برای من جالب توجه بوده است. این که دیکتاتور درون‌مان با رسیدن به صندلی قدرت چه می‌کند؟ این که به لحاظ اخلاقی دچار چه فراز و فرودها و گاهی، سقوط‌هایی می‌شویم؟ تا این که یک بار خاطره‌ای شنیدم و داستانی که جذبش شدم. کتک‌خوری که رئیس صنف می‌شود اما به جای گرفتن حق کتک‌خورها، خودش کتک‌زن می‌شود. در این داستان، هم قشر مورد علاقه من؛ سیاهی‌لشکرها، حضورر داشتند و هم مفهوم قدرت‌طلبی. که می‌توانست تمثیلی از قدرت‌طلبی در جامعه باشد. پس ما با حضور کسانی که دوست داشتیم دوباره روی پرده‌ی سینما ببینیم‌شان -سیاهی‌لشکرها- شروع کردیم و بعد به نقد یکی از معضلات جامعه پرداختیم؛ معضل قدرت‌طلبی.

تصور نمی‌کنید پرداخت‌تان به مفهوم قدرت‌طلبی می‌توانست کمتر کلیشه‌ای باشد؟ اشاره‌ام به تغییر یک‌باره سر و شکل و لباس، نداشتن وقت ملاقات، عوض کردن ماشین و گاهی چرخیدن با زنی لوند و... است.

احمدلو: به عقیده من استفاده از کلیشه‌ها اگر درست و در خدمت روایت و فرم داستان باشد ایرادی ندارد. ضمن این که فیلم ما یک پارودی سینمایی همراه با ارجاعات است. ارجاعاتی جزئی و کلی. ارجاعات جزئی که طبیعتا در جزئیات فیلم گنجانده شده است. ارجاعات کلی به فیلمنامه برمی‌گردد. ما می‌خواستیم مناسبات داستان، دوره‌ای خاص را یادآوری کند. چون معتقد بودیم این طور، فیلم رنگ و بوی خاص خود را می‌گیرد. درواقع بیننده احساس می‌کند فیلمی برآمده از دل یک سینمای قدیمی می‌بیند. سینمایی که فیلم‌هایش ما را عاشق سینما کرد. به عقیده من این نه استفاده از کلیشه‌ها، که الهام گرفتن است.

فیلمی برای بالا ماندن پرچم سینه‌سوخته‌ها/ یک کتک‌خور چه‌طور کتک‌زن می‌شود؟/ کارگردانی که پشت صحنه سینما، روابط آدم‌هایش و اتفاقات آن برایش مهم است

 در جایی گفته بودید ۱۰ سال پیش می‌خواستید این فیلم را بسازید اما شرایطش فراهم نشد.  

احمدلو: بله، شرایط ساخت این فیلم فراهم نشد و در این بین آثار دیگری ساختم. نمی‌دانم شاید به این دلیل که سلیقه اکثریت مخاطبان این روزها، فیلم‌های کمدی است. فیلم‌هایی که آن‌قدر توسط کسانی ساخته شده که به سلیقه غالب تبدیل شده است. همین، نظام تهیه و پخش را تحت تاثیر خود می‌گذارد و همین‌طور سیاست‌گذاری‌های فرهنگی را. شاید همین موجب می‌شود «شاه‌نقش» با اقبال عمومی آن‌چنانی مواجه نشود.  

میامی: در نظر داشته باشید که تربیت ذائقه جامعه برای پسندیدن کمدی اصلا کار دشواری نیست. مخاطب وقتی مرتب و مرتب یک نوع اثر ببیند طبیعی است که فقط همان نوع را بپسندد. همه ما می‌دانیم که با وقوع انقلاب، سینمای قبل از آن به طور ناگهانی کنار گذاشته شد و قرار بود نوع تازه‌ای از سینما به وجود بیاید. اما اکنون ظاهرا به نقطه‌ای رسیده‌ایم که می‌گوییم آن سینما، سینمای بدی نبود فقط کاباره‌اش را نمی‌خواهیم.

آن‌طور که در کارنامه کاری شما آمده است از سال ۱۳۴۹ زمانی که ۱۷ ساله بودید کار تئاتر را شروع کردید و در طول این مسیر در اجرای کارگردانان شناخته‌شده‌ای چون عباس جوانمرد، علی رفیعی، بهزاد فراهانی، ایرج راد، بهروز غریب‌پور، آتیلا پسیانی و بهرام بیضایی حضور داشتید. حضور جلوی دوربین را با فیلم کوتاه «زندگی بهتر» به کارگردانی اسدالله نیک‌نژاد و بازی در سینما را در سال ۱۳۵۲ با نقش کوتاهی در«قیامت عشق» به کارگردانی هوشنگ حسامی آغاز کردید. از این دو فیلم بگویید.

میامی: ما یک گروه تئاتری ۳۵، ۳۶ نفره بودیم. از این ۳۵، ۳۶ نفر به جرات می‌توانم بگویم ۲۵، ۲۶ نفرمان وارد حرفه هنر شدیم. این اتفاقی است که رخ دادنش برای یک گروه بسیار مهم است. درواقع به این معنی است که ما می‌دانستیم چه می‌خواهیم و چه کاری قرار است انجام بدهیم. اسی یا اسدالله نیک‌نژاد عکاس همین گروه تئاتری بود و سینما را هم بسیار دوست داشت. تا جایی که آپاراتی درست کرده بود و برای ما فیلم نمایش می‌داد. «زندگی بهتر» هم یک فیلم هشت میلیمتری بود که من در آن بازی کردم.   

در «قیامت عشق» هم نقش کوتاهی داشتم و به خاطر دیدن عزت‌الله انتظامی رفتم. سیاهی‌لشکری بودم که دور عزت‌الله انتظامی می‌چرخیدم. همین‌جا این را هم بگویم که با وجود احترام تمام‌قدم برای او و جایگاه بالایش، پرویز فنی‌زاده است که بهترین بازیگر طول عمر من است.

اما حضور جدی‌تان در دنیای تصویر به پس از انقلاب برمی‌گردد. این فاصله میان بودن روی صحنه تا بودن جلوی دوربین به چه دلیل اتفاق افتاد؟

میامی: شما زمان را دو قسمت در نظر بگیرید. پیش از انقلاب، پس از انقلاب. پیش از انقلاب، درواقع این هنرپیشگان بزرگ‌ تئاتر مانند عزت‌الله انتظامی، علی نصیریان و... بودند که سینما را تحویل نمی‌گرفتند و سمت آن نمی‌رفتند. گویی این سینما برای‌شان کوچک و سخیف بود. ضمن این که تئاتر از جایگاه خوبی برخوردار بود. انتظامی یا نصیریان قبل از آن که به سینما بیایند، با تئاتر، زندگی خوبی داشتند. درواقع پول، هم در سینما بود و هم در تئاتر. و در این شرایط برابر برای مایی که دوست داشتیم شخصیت‌های متفاوت را خلق کنیم، تئاتر جای بهتری به نسبت سینما بود.

در حالی که اکنون درست برعکس شده است؛ تئاتری‌ها به چشم می‌بینند که برای داشتن زندگی بهتر باید جلوی دوربین بروند. آن‌ها تئاتر کار می‌کنند، برای این که روزی جلوی دوربین بروند، در حالی که ما تئاتر کار می‌کردیم چون خلق شخصیت را دوست داشتیم. چیزی که حالا دیگر انگار اهمیتی ندارد. تا جایی که حتی سوپراستارهایی را می‌بینید که نقش‌شان در چندین فیلم هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارد. انگار فقط دیالوگ‌ها عوض می‌شوند بدون آن که خلق شخصیتی اتفاق بیافتد.

و نخستین نقش‌ سینمایی‌تان را در سال ۱۳۶۰ با «جاده‌»ی محمدعلی سجادی و نخستین نقش‌ تلویزیونی‌تان را در سال ۱۳۶۲ با «نوروزنامه» تجربه کردید.  

میامی: من از طریق دوست‌مان، غلامحسین لطفی، با محمدعلی سجادی آشنا شدم. سجادی یک بچه جنوب شهری می‌خواست که به من می‌خورد. «جاده» ۷۰، ۷۵ دقیقه بود و فیلم بلند محسوب نمی‌شد. هرچند حالا فیلم بلند به حساب می‌آید. فیلمی مهجور و زیبا.  با این حساب اولین فیلم سینمایی‌ام «بازجویی یک جنایت» باز هم به کارگردانی محمدعلی سجادی بود که هنوز که هنوز است هم می‌توان تماشایش کرد. «نوروزنامه» را هم با هنرمند نازنین؛ رضا کرم‌رضایی کار کردم که کارگردانی کار را بر عهده داشت و برنامه‌ای اپیزودیک بود.

اکنون رابطه‌تان با تلویزیون چه‌طور است؟

میامی: متاسفم که این را می‌گویم اما سطح سریال‌های تلویزیونی به جایی رسیده است که مردم بیشتر آی‌فیلم تماشا می‌کنند. درواقع سریال‌های گذشته را به سریال‌های کنونی ترجیح می‌دهند. من در پنج، شش سال گذشته جز «بادار» که به تازگی پخش شد، با تلویزیون کار نکرده‌ام. «بادار» را هم به این دلیل قبول کردم که سناریو را دوست داشتم. هرچند آن‌قدر در تنگنای مالی تولید شد که فیلمبرداری‌اش در فشرده‌ترین شکل ممکن اتفاق افتاد. با این شرایط رغبتی نمی‌ماند. وقتی سناریو خوب نباشد و پیشاپیش بدانید که مردم دوستش ندارند چرا باید قبول کنید؟

و رابطه شما که سریال‌های پربیننده‌ای هم برای تلویزیون ساخته‌اید، چه‌طور؟

احمدلو: من جسته‌وگریخته، تا جایی که فرصت‌های سینمایی‌ام را از دست ندهم، چه در عرصه بازیگری و چه در عرصه کارگردانی با تلویزیون کار کرده‌ام. با این حال هم‌اکنون ترجیح می‌دهم اگر نیرو، انگیزه و عشقی دارم در جایی دیگر مثل سینما صرفش کنم. جایی که دست کم چهارچوب‌های کلی‌ و ارزش‌هایش کمتر دستخوش سلیقه مدیران می‌شود. من رابطه خوبی با تلویزیون داشتم اما صادقانه همه‌مان می‌دانیم که از جایی به بعد، سطح کیفیت آثار پایین آمد که بر کم شدن میزان مخاطب نیز موثر است.  

از شما در شبکه نمایش خانگی تنها «دیو و ماه پیشونی۲» و «غربت» دیده می‌شود. همه‌مان می دانیم در دوره رواج رئالیتی‌شوها بازیگران بسیاری هستند که از یکی در دیگری حضور پیدا می‌کنند. می‌خواهم با توجه به نبودتان در این قبیل آثار، نظرتان را در موردشان بدانم؟

میامی: ضمن احترام به تمام دوستان و عزیزانی که در این قبیل آثار حضور دارند، من این‌طور هنرپیشه‌ای نیستم. هرچند باید تاکید کنم که با توجه به دشواری زندگی در این روزگار، می‌توانم دلایل برخی از آن‌ها را برای این کار حدس بزنم. درواقع نزدیک‌ترین دلیلی که به ذهنم می‌رسد دلیل مالی است که می‌تواند کاملا هم موجه باشد. من اما نمی‌توانم از این برنامه به آن برنامه بروم، چون در درجه اول خلق شخصیت است که برایم اهمیت دارد. من هم‌چنان عاشق این هستم که نقشی خلق کنم چون معتقدم ما بازیگریم، نه شومن که نقش‌مان را هرچند بانمک و بامزه، در برنامه‌های مختلف تکرار کنیم. البته همین‌جا باید از اکبر عبدی به عنوان نمونه خوب هنرپیشه‌ای که هم بازیگر است و هم شومن، یاد کنم.

و شما سابقه کار در شبکه نمایش خانگی ندارید؟

احمدلو: فعلا پیش نیامده است. ضمن این که چهارچوب‌ها و ضوابط خاص خود را دارد که اگر در آن‌ها نگنجید وارد شدن به آن بسیار دشوار است.   

فیلمی برای بالا ماندن پرچم سینه‌سوخته‌ها/ یک کتک‌خور چه‌طور کتک‌زن می‌شود؟/ کارگردانی که پشت صحنه سینما، روابط آدم‌هایش و اتفاقات آن برایش مهم است

در شرایط کنونی تهیه‌ یک فیلم سینمایی قطعا به لحاظ تامین بودجه با دشواری همراه است و خودتان نیز به همراهی علی قائم‌مقامی به عنوان تهیه‌کننده اشاره کردید. در این زمینه با چه چالش‌هایی مواجه بودید؟

احمدلو: با چالش‌هایی بسیار زیاد. باور کنید فقط بودجه تبلیغاتی شبکه‌های ماهواره‌ای اکثر کمدی‌هایی که اکران می‌شوند، برابر با کل بودجه ساخت «شاه‌نقش» است. همین نشان می‌دهد که زمین بازی دچار چه تغییرات گسترده‌ای شده است. پس شما با فراز و نشیب‌های خاص خود روبه‌رو هستید. مثلا مسلم است که من اگر فرضا ۶۰ روز فرصت فیلم‌برداری داشته باشم، فیلم بهتری خواهم ساخت یا اگر سه‌ماه پیش‌تولید داشته باشم که دو ماهش را به دورخوانی با بازیگران بگذرانم. در چنین شرایطی گاهی ناچاریم از ایده‌آل‌های‌مان دور شویم هرچند از استاندارهای نهایی‌مان برای رساندن «شاه‌نقش» به پرده نه. این را هم بگویم که شما وقتی فیلمی بدون وابستگی به هیچ نهاد و ارگانی می‌سازید، طی کردن یک مسیر مستقل با حضور تهیه‌کننده شخصی، مصائب خاص خود را دارد. با این حساب می‌توان گفت در نهایت عشق و انگیزه‌ای که از یک پشت‌صحنه هم‌گون می‌آید، است که همه این‌ها را تحمل‌پذیر می‌کند.

میامی: من هم به این نکته اشاره کنم که کمبود یا نبود امکانات لازم، منِ بازیگر را به هیچ عنوان قانع نمی‌کند که کم بگذارم. درواقع من حتی اگر یک دهم دستمزدم را بگیرم همان صد در صدی را از خودم می‌گذارم که وقتی تمام دستمزدم را می‌گیرم. درواقع همین که انرژی من جلوی دوربین دیده شود، برایم کافی‌ست. همین که تماشاگر مثلا یادش بماند قهوه‌چی «شاه‌نقش» من بوده‌ام. همین که مثلا ببیند من به عنوان یک «قهوه‌چی عاشق سینما»، رقصم شبیه رقص فردین در «گنج قارون» است. چون من یک قهوه‌چی عاشق سینما هستم. همین برای من کافی است. همین که دیده شود که من برای بازی در این نقش فکر کرده‌ام.

به عنوان سوال پایانی می‌خواهم از مستند درخشان‌تان؛ «پس از سکوت» درباره «کاغذ بی‌خط» ناصر تقوایی یاد کنم. با توجه به این که چندان از درگذشت ناصر تقوایی هم نمی‌گذرد می‌خواهم در این مورد نیز صحبت کنید.

احمدلو: من فیلمی کوتاه به نام «سینما سگ» ساخته بودم که مورد توجه هم قرار گرفت. «سینما سگ» در جشنواره فیلم‌ کوتاه تهران که ناصر تقوایی رئیس هیات داوران آن بود جایزه بهترین فیلم به مفهوم مطلق را گرفت. تقوایی این فیلم کوتاه را بسیار دوست داشت و چیزهایی در آن دیده بود. چیزهایی که به درد عملی کردن ایده‌ای می‌خورد که در ذهن داشت. او هنگام ساخت «کاغذ بی‌خط» با من تماس گرفت و خواست که به دیدارش بروم. تقوایی به من پیشنهاد ساخت یک فیلم پشت صحنه حرفه‌ای مستقل از «کاغذ بی‌خط» را داد. ضمن این که تاکید داشت طوری باشد که بعدها دانشجویان بتوانند به عنوان «نمونه‌ای از چگونگی ساخت یک فیلم سینمایی» از آن استفاده کنند. این برای من فرصتی فوق‌العاده بود که تلاش کردم به بهترین شکل از آن استفاده کنم.

با توجه به حساسیت ناصر تقوایی برای انجام هر آن‌چه در فیلم‌هایش صورت می‌گرفت، به بهترین شکل ممکن، با چالشی مواجه نبودید؟

احمدلو: نه. من در پشت صحنه آن فیلم یک عضو مستقل بودم. با توجه به اعتمادی هم که ناصر تقوایی به واسطه «سینما سگ» به من پیدا کرده بود رابطه‌ای صمیمی میان ما شکل گرفته بود. او به خاطر همین اعتماد دست مرا کاملا باز گذاشته بود. تنها چیزی هم که از من خواست این بود که فیلم را روی سه‌پایه و نه روی دست فیلمبرداری کنم. چون می‌خواست فیلمی که ساخته می‌شود استایل و سبک داشته باشد.

تحسین شدن آن فیلم وسوسه‌تان نکرد که باز هم تکرارش کنید؟

احمدلو: انجام این کار فقط به میل و علاقه من وابسته نیست و هزینه‌ای می‌خواهد که سینمای ایران نمی‌خواهد آن را متصور شود. درواقع آن‌چه برای سینمای ایران مهم است کم‌تر کردن هزینه‌ها به هر شکل ممکن است نه بیشتر کردن آن. با این حساب معلوم است که متاسفانه چنین اتفاقی نمی‌تواند بیافتد.

۲۴۲۲۴۲   

منبع خبر "خبرآنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.