عصر ایران؛ سعید خاتمی - سالهاست بحثهای عمومی در ایران میان دو صدای بلند دستبهدست میشود؛ صدایی که جهان را در قالبهای بسته ایدئولوژیک میبیند و صدایی که نسخههای غربی را بیتأمل تکرار میکند. میان این جدال، موضوع اصلی آرامآرام محو شده: خودِ ایران.
برای دیدن این واقعیت کافی است چند صحنه آشنا را مرور کنیم؛ صحنههایی که هر ایرانی کموبیش تجربهاش کرده است.
در کلاسهای دانشگاه، نظریههای بزرگ جهانی تدریس میشود، اما کمتر کسی توضیح میدهد چرا همین نظریهها در ایران نتایج دیگری داشتهاند. در مناظرهها، دو طرف آنقدر سرگرم دفاع از روایتهای خود میشوند که یادشان میرود موضوع بحث، کشوری واقعی با حافظه و تجربه است.
و در گفتوگوهای روزمره هم وضع بهتر نیست؛ هرکس برای اقتصاد و سیاست نسخهای آماده دارد، انگار همه متخصص همهچیز شدهاند. چیزی که غایب است فقط یک چیز است: شروع کردن بحث از دل تجربه واقعی ایرانی.
مشکل از همینجا آغاز میشود؛ وقتی هویت ملی در حاشیه میماند، تصمیمها هم بیثبات میشوند. هیچ مسیری بدون یک نقطه اتکای مشترک درباره «ما که هستیم» شکل نمیگیرد.
ایران نه با پاککردن گذشته پیش میرود و نه با کپیکردن آینده دیگران. مسیر از جایی روشن میشود که این سرزمین دوباره موضوع گفتوگو شود؛ نه بهعنوان یک خاطره، بلکه بهعنوان واقعیتی زنده با ظرفیتها و نیازهای مشخص.
راه خروج از این وضعیت شعار نمیخواهد؛ سه اقدام روشن میخواهد:
یک — بازنگری در آموزش عمومی و دانشگاهی:
تجربه ایرانی باید وارد درسهایی شود که سالهاست بدون توجه به واقعیت این کشور تدریس میشوند. فهم مسائل از همانجا آغاز میشود که پرسیده شود: «این نظریه در ایران چه معنایی دارد؟»
دو — بهروزرسانی زبان سیاستگذاری:
سیاستگذار باید مسائل را نه از زاویه دفاع از یک روایت، و نه با تقلید از مدلهای بیرونی، بلکه بر اساس نیاز واقعی جامعه ببیند. تصمیمگیری باید به ایران برگردد، نه به دو صدا.
سه — آغاز یک گفتوگوی تازه درباره هویت ملی:
گفتوگویی آرام، صادقانه و بدون هیاهو درباره اینکه «ما چه هستیم و چه میخواهیم». کشوری که درباره هویت خود به حداقل توافق برسد، مسیرش در سیاست و آیندهسازی روشنتر میشود.
و شاید نصب مجسمه شاپور دوم در یکی از مهمترین میدانهای تهران، یادآور پادشاهی باشد که روزی امپراتور روم، وَالرِیان، را در میانه نبرد به زانو درآورد؛ نشانهای آرام از ریشهای که هنوز هست و میتواند شکاف میان ایرانِ دور و ایرانِ نزدیک را کم کند.
نشانهای کوچک اما روشن که میگوید:
ایران لازم نیست در حاشیه بایستد؛ میتواند این فاصله را پر کند و دوباره در مرکز دیده شود.