کتاب «خدایان و فراعنه در اساطیر مصر» نوشته جرالدین هریس با ترجمه راحله فاضلی از سوی نشر چرخ (ناشر علوم انسانی خانواده فرهنگی چشمه اسطوره و آیین) منتشر شد. تصاویر کتاب از دیوید اوکانر است.
به گزارش ایبنا، جرالدین هریس (۱۹۵۱) نویسنده و مصرشناس انگلیسی است. او عضو دانشکده مطالعات آسیایی و خاورمیانه در دانشگاه آکسفورد است. آثار او شامل چهارگانه هفت قلعه و کتابهای درسی متعدد در مورد مصر است.

این کتاب روایتی خواندنی از جهان پرشکوه مصر باستان است؛ تمدنی برآمده از آمیختگی تاریخ و اسطوره که همواره در مرز میان واقعیت و افسانه زیسته است. این کتاب اسطورههای بنیادین این تمدن را در قالب داستانهایی جذاب ارائه میدهد. کتاب، سفری به فراسوی اهرام سر به فلک کشیده و گنجینههای گمشده است، به جهانی که در آن خدایان جاودان، فراعنهای خدایگونه و اسرار آفرینش، بنیانهای فرهنگی یک امپراتوری فراموشنشدنی را شکل میدهند.
کتاب، روایت خود را با شرح جغرافیای اساطیری مصر، یعنی «سرزمین سرخ» (بیابان) و «سرزمین سیاه» (دره حاصلخیز نیل) آغاز میکند و به اسطوره آفرینش و «نام سری رع»، خدای خورشید، از دل تاریکیهای نخستین میپردازد. هریس به جای ارائه فهرستی از خدایان و وظایفشان، آنها را از طریق داستانهایشان به خواننده معرفی میکند. در این میان، روایت اصلی کتاب بر چرخه اسطورهای ایزیس و اوزیریس استوار است.
فصلهایی چون «قتل اوزیریس» و سفر پرمخاطره روح در قلمرو مردگان همراه اوزیریس، داستانی از عشق، خیانت، مرگ و رستاخیز را به تصویر میکشند که نه تنها سرنوشت خدایانی چون هوروس و سث و نبردهای حماسیشان را رقم میزند، بلکه سنگبنای باور مصریان به زندگی پس از مرگ را نیز تشکیل میدهد. اشکهای ایزیس که طغیان نیل را رقم زد، نمونهای دیگر از پیوند تنگاتنگ میان اسطوره و طبیعت در این جهانبینی است.
جرالدین هریس با دوری از زبان پرتکلف آکادمیک این اسطورهها را به گونه داستانهایی ساده و جذاب احیا میکند. پیوند ناگسستنی فراعنه با خدایان، نقش حیوانات مقدس در نمادپردازی الاهی و تلاش انسان برای درک مرگ و رستاخیز از جمله موضوعاتیاند که در بافتی منسجم و خواندنی در این کتاب روایت میشوند.

همچنین در این کتاب به تبیین جایگاه فرعون به عنوان پیوندی میان جهان ایزدی و فانی پرداخته میشود. این اثر در بخشهایی مانند «پادشاه خوفو و جادوگران» به خوبی نشان میدهد که فرعون صرفاً یک حاکم سیاسی نبود، بلکه تجسم زمینی خدایان و مسئول حفظ «ماعت» یا نظم کیهانی به شمار میرفت.
این پیوند، در تمام جنبههای زندگی مصریان، از معماری معابد گرفته تا آیینهای مذهبی، حضوری پررنگ دارد. داستانهایی چون «شاهدخت باختان»، «فحطی هفت ساله» و «کتاب تحوت» نیز به کاوش در جنبههای مختلف این جهانبینی و رابطهی پیچیده و گاه مستقیم میان انسانها و خدایان میپردازند.
تصاویر کتاب، بخشی جداییناپذیر از تجربه خواندن آن هستند. این تصاویر، که اغلب با الهام از هنر و نقوش دیواری مصری خلق شدهاند، به بازآفرینی فضای اساطیری کمک کرده و به روایتها، جان میبخشند. در نهایت، «خدایان و فراعنه در اساطیر مصر» با بخشهایی چون «سفر ونامون» و «مصر در حال افول»، تصویری کامل از اوج و فرود این تمدن شگفتانگیز ارائه میدهد و نگرشی عالی برای ورود به یکی از کم نظیر ترین نظامهای اسطورهای جهان است.

نوشتن در مصر باستان نخستینبار حدود سههزار سال پیش از میلاد مسیح استفاده شد. از آن زمان به بعد، کشور را مردمانی اداره میکردند که در مقام کاتب تعلیم دیده بودند و میتوانستند به زبان مصری بخوانند و بنویسند.
قلمموهای ساختهشده از نی برای نوشتن استفاده میشد و هر کاتبی جعبه رنگی از قالبهای جوهر سرخ و سیاه داشت؛ همچنین ظرفی برای آب و ابزاری برای صاف کردن سطح کاغذ. کاغذ مصری از مغز ریشه پاپیروس کوبیده شده درست میشد که مادهای گرانبها بود. کارهای سخت یا تمرینات مدرسه روی ورقههای سنگ آهنک یا تکههای سفال شکسته نوشته میشد.
در کل تاریخ مصر، دو الفبا وجود داشت: هیروگلیف و هیراتیک (کاهنی). هیروگلیف زیبا با تصاویر پر از جزئیاتش از انسانها، اشیا و حیوانات روی ستونها یا تندیسها یا مقبرهها و معابد حکاکی یا نقاشی میشد اما به ندرت روی پاپیروس نوشته میشد. برای استفاده روزمره، هیروگلیف سادهتر یا مختصرتری وجود داشت که باعث میشد الفبای کاهنی بهوجود بیاید. هر دو الفبا همیشه از راست به چپ نوشته میشد بدون اینکه بین کلمات یا جملات فاصلهای باشد و نقطهگذاری هم وجود داشت.
قرنهاست که اروپاییان مجذوب مصر باستان شدهاند. در ۱۷۹۸ زمانی که امپراتور ناپلئون به مصر حمله کرد به همراه گروهی از محققان به اهرام رفت تا ستونهای یادبود و سایر بناهای باستانی را بررسی و ثبت کنند یکی از سربازان ناپلئون سنگ روزتا (کتیبهای بسیار معروف از دوران مصر باستان معروف را پیدا کرد که کتیبه سلطنتی مشابهی روی آن نوشته شده بود؛ یک بار به یونانی و دوبار به مصری در دو خط متفاوت. در ۱۸۲۲ محقق جوان و باهوش فرانسوی ژان شامپولیون به کمک سنگ روزتا توانست خط هیروگلیف مصر باستان را رمزگشایی کند و صدای گذشته را به گوش همگان برساند.
طی قرن نوزدهم، محققان برای نقشهکشی از معابد، مقبرهها و ثبت کتیبهها به سرتاسر مصر سفر کردند. بیشتر این طراحیهای اولیه بسیار ارزشمندند، زیرا طی یکصد سال اخیر بسیاری از بناها و کتیبهها آسیب دیده یا کاملاً از بین رفتهاند. البته حفاران نخستین فقط کمی از جویندگان گنج بهتر بودند؛ نگرانی اصلی آنها یافتن اشیای خیرهکننده یا مومیاییهای سالم بود تا به موزههای اروپایی فرستاده شود. به تدریج اهمیت حفاری روشمند مشخص شد و حفاران پی بردند تکهای سفال شکسته یا کاغذ پاپیروس ممکن است از گلدانی طلا اهمیت بیشتری داشته باشد چون ممکن است از مصر باستان اطلاعات بدهد.

در میانه قرن نوزدهم، آگوست ماریت محقق فرانسوی، به استخدام خدیو مصر درآمد و موزه قاهره و بخش خدمات مصر باستان را تأسیس کرد. تا امروز، این نهاد وظیفه حفاری و حفاظت از همه سایتهای باستانی را به عهده دارد. در ۱۸۸۱، ماریت به ظهور ناگهانی تعداد فراوانی از جواهرات سلطنتی باستانی در بازار شک کرد.
خیلی زود فهمید که خانوادهای در روستای قورنا، آرامگاهی پر از بدنهای مومیایی مربوط به عدهای از بزرگترین حاکمان مصر باستان پیدا کردهاند. در ۱۸۹۸ تعداد بیشتری از مومیاییهای سلطنتی در مقبرهای در دره معروف پادشاهان پیدا شد که اکنون میتوان آنها را در موزه قاهره دید و به چهره مردانی خیره شد که بیش از سه هزار سال پیش بر مصر حکومت کردهاند. فقط فرانسویها در مصر کاوش نمیکردند.
صندوق اکتشاف مصر که در ۱۸۸۲ در لندن تأسیس شد، از سفرهای اکتشافی حمایت مالی کرد و فلیندرز پِتری که شصت سال در مصر و فلسطین کار کرد، استانداردهای جدیدی برای حفاری و توصیف سایتهای باستانی تعیین کرد. از طرفی این تیمی بریتانیایی بود که معروفترین حفاریهای باستانشناسی قرن بیستم را انجام داد.
در ۱۹۲۲، هاوارد کارتر در دره پادشاهان مقبره تقریباً دست نخورده فرعونی را یافت که مربوط به قرن چهاردهم پیش از میلاد بود؛ گنجینه توتعنخآمون که نگاه و علاقه همگان را به مصرشناسی جلب کرد. از آن تاریخ از سرتاسر جهان سفرهای اکتشافی زیادی برای کشف گذشته باشکوه مصر انجام شده است.

بسیاری از ویژگیهای متمایز تمدن مصر در جغرافیای شگفتانگیز این کشور ریشه دارد. مصر سرزمین تضادهاست و بزرگترین آن تضاد میان «سرزمین سرخ» بیابان و «سرزمین سیاه» دره حاصل خیز نیل است. در زمانهای بسیار دور دره مصر باستان پوشیده از علف بود و گلههای بزرگ حیوانات در آن زندگی میکردند درست مانند ساواناها در افریقای مدرن. مصریان نخستین شکارچی بودند و گلهها را تعقیب میکردند. سپس هوا خشکتر شد و ساوانا به بیابان تبدیل شد و مردم برای زندگی به سمت دره نیل سرازیر شدند و باتلاقهایش را به زمینهای حاصلخیز برای کشاورزی تبدیل کردند.
آسمان مصر باستان صاف و آبی درخشان بود و تقریباً خبری از باران نبود. فقط وجود رود نیل و سیلهای سالانهاش به رشد محصولات کمک میکرد. بخشی از سیل که از قسمتهای بالاتر رودخانه گلولای حاصلخیز با خودش میآورد تا حدودی با سدها و کانال ها کنترل میشد اما انسان برای گسترش زمین کشاورزی خود محدودیت داشت.
به جز بخش جنوبی که زمینهای مسکونی آن در حد باریکهای در دو طرف رودخانه بود، بقیه همه بیابان بود. در بخش شمالی نیز، نیل قبل از رسیدن به دریای مدیترانه به شاخههای بسیاری تقسیم میشد. بیشتر زمینهای حاصلخیز در دلتا هم برای زیر کشت رفتن زیادی باتلاقی بود اما پر بود از پرندگان، ماهیان و گیاهان پاپیروس برای درست کردن کاغذ و نی برای ساختن کلبه و قایق.

مصریان فرمانروایان خود را در چند سلسله طبقهبندی میکردند و منس را نخستین پادشاه از سلسله اول به حساب میآوردند مورخان امروزی سی سلسله مستقلی را که بر مصر حکومت کردند به هفت دوره اصلی تقسیم میکنند.
مهمترین آنها پادشاهی قدیم (۲۱۳۴ - ۲۵۷۵ پم) دوران سازندگان اهرام بود؛ پادشاهی میانه (۱۶۴۰ - ۲۰۴۰ پم) زمانی که فرمانروای دیگری از جنوب کشور را دوباره متحد کرد و پادشاهی جدید (۱۰۷۰ - ۱۵۵۰ پم) زمانی که مصر تحت فرمانروایی فراعنهای مانند توتعنخآمون و رامسس کبیر به امپراتوری تبدیل شده بود.
در فاصله بین پادشاهیها، هرج و مرج سیاسی ایجاد میشد. مهاجمان بیگانه، گهگاه باعث ویرانی میشدند و از آنجا که ویژگیهای مصر علیا و مصر سفلی متفاوت بود همیشه این خطر وجود داشت که تحت حکومت فرمانروایی ضعیف این دو بخش دوباره از هم بپاشد.
مصر هرگز فراموش نمیکرد که زمانی دو کشور بوده است. فرمانروا همیشه خدای دو سرزمین و پادشاه مصر علیا و مصر سفلی نامیده میشد. او تاجی دو بخشی به سر میگذاشت بخش سفید به نشانه مصر علیا و بخش دیگر سرخ به نشانه مصر سفلی و اغلب در تصاویر این گونه نشان داده میشد که دو بانو از او محافظت میکنند؛ نِخبِت ایزدبانوی جنوب (مصر علیا) به شکل کرکس و واجت ایزدبانوی شمال (مصر سفلی) به شکل مار کبری.
تقدیس پادشاهی مصریان را با یکدیگر متحد میکرد پادشاه مقدس بود و تجسمی از خدای خورشید. بیشتر وقت پادشاه صرف انجام آیینهای مذهبی پیچیده میشد اما در عین حال شخص اول حکومت نیز بود. در مقام فرمانروای مطلق، قدرت فراوانی داشت اما فرض بر این بود که فقط برای منافع مردمش از آن استفاده کند. پادشاه مصری در مراسم تاج گذاریاش حوادث آفرینش را یکبار دیگر اجرا میکرد، وعده میداد بر آشوب غلبه کند و ماعَت را تحقق بخشد.
ماعت نظم و عدالت و حقیقت بود که به شکل ایزدبانویی که دختر خدای خورشید بود، تجسم مییافت. پادشاهان باید برای حقیقت زندگی میکردند، با انصاف حکومت میکردند و جامعه مصری را به مرتبهای میرساندند که بازتاب نظم الاهی مقرر از سوی خدایان باشد. از آنجا که گمان میشد پادشاهان مخلوقاتی فراتر از انساناند، میتوانستند ما بین نوع بشر و خدایان قرار گیرند و خواهان صلح و سعادت برای کل مصر باشند.

بعضی از خدایان در سرتاسر کشور پرستیده میشدند اما هر بخش از مصر ایزد یا ایزدبانوی بومی خودش را داشت بسیاری از این خدایان ویژگیهای اصلی حیوانات را داشتند و به شکل حیوانی خاص یا سر یک حیوان مجسم میشدند. بنابراین خنوم خدای حیاتبخش به شکل قوچی نیرومند یا سر قوچ نشان داده میشد، تاوِرِت ایزدبانوی محافظ زنان در هنگام زایمان بود که پنجه شیر، پشت تمساح و بدن تنومند اسبآبی داشت در حالی که طبیعت پیچیده ایزدبانوی دیگری به نام حاثور به شکلهای متنوعی مجسم میشد؛ از ماده شیری درندهخو گرفته تا گاوی مهربان.
در مصر باستان، ایزدان و ایزدبانوان فراوانی مقدس شمرده میشدند اما در باطن چنین تنوعی، این عقیده نهفته بود که همه خدایان یکیاند. متون مصری اغلب به سادگی از خدای واحد نام میبردند اما قدرت اسرارآمیز خالق یکتا با دادن اشکال الاهی بسیار، به تصویر کشیده میشد؛ مرد یا زن، زشت یا زیبا، خشمگین یا مهربان. فرد عادی برای پرستش چیزی که با زندگیاش بیشتر سازگار بود، بر ایزد یا ایزدبانوی بومی خودش تمرکز میکرد.

اگر این خدایان محلی به اهمیت ملی دست مییافتند به پشتیبان یک سلسله پادشاهی تبدیل میشدند یکی از وظایف اصلی پادشاه ساختن معابدی به عنوان خانه خدایان بود. همچنین باید روزانه هدایایی تقدیم آنان میکردند. در عوض این هدایا از خدایان انتظار میرفت که به پادشاه زندگی سلامتی و قدرت ببخشند تا بر دشمنانش چیره شود. اگر پادشاهی سی سال حکومت میکرد جشن سِد برگزار میشد. در این جشن، پادشاه به مدت چند روز مراسم پیچیدهای اجرا میکرد تا نعمت زندگی دوباره و قدرت را از آن خود کند. هر چیزی باید دوبار انجام میشد، یک بار برای مصر علیا و یک بار برای مصر سفلی.
در یکی از مهمترین مراسمها پادشاه پیرامون مسیری مدور، که برای همین کار ساخته شده بود، میدوید، شاید برای اینکه ثابت کند هنوز به اندازه کافی برای حکومت در جایگاه ایزد خورشید مناسب است. در دوران باستان، پادشاهی که در دویدن و طی این مسیر ناموفق بود احتمالاً طبق رسوم کشته میشد. با این حال در بیشتر تاریخ مصر به پادشاه اجازه داده میشد به مرگ طبیعی بمیرد. در کلِ کشور مهم بود که خدایان پادشاه مُرده را بپذیرند و به جهان پس از مرگ برود و مانند خورشید که در هر سپیده دم بر تاریکی غلبه میکند، بر مرگ چیره شود.
کتاب «خدایان و فراعنه در اساطیر مصر» نوشته جرالدین هریس با ترجمه راحله فاضلی از سوی نشر چرخ (ناشر علوم انسانی خانواده فرهنگی چشمه اسطوره و آیین) در ۲۳۶ صفحه و قیمت ۳۸۰ هزار تومان منتشر شد.