قدسیت در فرهنگ ما همیشه با راز و غیاب پیوند خورده است. هر چیزی که کاملاً دیده شود، در خطر معمولیشدن قرار میگیرد. امر مقدس، برای اینکه از ابتذال و دستکاری مصون بماند، بخشی از خود را پنهان میکند. به همین دلیل غیبت در سنت دینی ما فقط نبودن نیست، نوعی از حضور است؛ حضوری که از راه ناپیدایی اثر میگذارد.
نمونه کامل و برین و بهین این معنا، بینشانی فاطمه زهرا(س) است. نبودنِ مزار مشخص برای او، کمبود نیست؛ بلکه یک نشانه است. باری، بینشانی یک نشانه است که درخت شکوه را در زمین قدسیت و زیر آسمان الوهیت مینشاند، و بی مزاری، موجد راز است.
درباره بانوی دو عالَم، انگار حقیقت وجودش آنقدر عمیق و فراگیر بوده که نمیشد آن را در یک نقطه یا یک نشانی محدود کرد. بینشانی او، حقیقت را از مصادره، سوءتعبیر و تقلیل حفظ کرد. ارزشهای بزرگ، وقتی کاملاً جلوی چشم قرار بگیرند، خیلی راحتتر تحریف میشوند؛ اما فاطمه زهرا (س) با غیاب خود، حضور معنویاش را گستردهتر کرد.
اگر دقیقتر نگاه کنیم، حتی امامانی که حرم و نشانه دارند هم در لایهای عمیقتر نوعی بینشانی را با خود حمل میکنند. مکانشان معلوم است، اما حقیقتشان فراتر از هر مکان است. هیچ ذهنی نمیتواند ادعا کند که بر همه ابعاد وجودی آنان احاطه دارد. این «ناتمامی»، نوعی کمال است، تضمینِ تمام نشدن است(کمال، مفهوم و راهی بیانتها و ناتمام است) این سهم پنهان از وجودشان، بخشی از قداستشان است. مکان، تنها یک نشانه است و حقیقت واقعی در جهانی پنهانتر جریان دارد.
منطق مذکور را میتوان در گمنامی شهدا دید. آنها که مظهرِ اسمِ بی اسمی خدایند؛ مظهر لااسمه له و لارسمه له.
شهید گمنام صرفاً کسی نیست که نامش ثبت نشده باشد؛ او حامل همان راز مقدسی است که حقیقت را از گرفتارشدن در چنگ روایتهای سطحی نجات میدهد. نام ندارد اما معنا دارد، نشانی ندارد اما اثرش روشنتر و جهانرواتر دیده میشود. گمنامی، صدای آهستهای است که گاهی از فریاد رساتر است. با الهام از فیلسوفی آلمانی باید گفت صدای پای کبوتران است که جهان را فتح میکند.
از بینشانی فاطمه زهرا(س) تا گمنامی شهدا و سربازان امروز، یک رشته نامرئی کشیده شده است؛ رشتهای که میگوید حقیقتهای بزرگ معمولاً از راه پنهانیترین مسیرها عمل میکنند. ارزشهایی که دیده نمیشوند، بیشتر در جان جامعه رسوب میکنند. نامها ممکن است فرسوده شوند، اما معناهایی که در سایه ساخته میشوند، میمانند و تاریخ را آرام و بیصدا تغییر میدهند. به زبان نمادین، سایه در اینجا بر آینه و آینده ما نور میتاباند!
قدسیت همیشه بین بودن و نبودن حرکت میکند؛ نه آنقدر آشکار که مصرف شود و نه آنقدر پنهان که گم شود. همین مرز باریک است که راز را زنده نگه میدارد و حقیقت را ماندگار و جاودان میکند.
فاطمه زهرا، سرمه سرمدیت(جاودانی) دارد. بر چشم هر کس کشید، چشم از جهان فرونبست، بلکه چشماش آنجهانی شد.
چه سرمایهای والاتر ازین؟ چنین است که غیب، هر دوجهان را برایت آشکار و شکار میکند. چنین است که بینشانی، برایت بر همه چیز مُهر و نشان زده و آن را ازآن تو میکند.