عصر ایران؛ مهرداد خدیر- به لطف سیاست خالصسازی و کاهش فاحش مشارکت در انتخابات 1400 نه تنها شمار شرکت کنندگان در انتخابات ریاست جمهوری کم شد که این اتفاق برای انتخابات شوراها هم رخ داد و حاصل شورای شهری تقریبا یکدست شد که از آن علیرضا زاکانی به شهرداری تهران رسید که نمایندۀ قم در مجلس و جایگزین علی لاریجانی شده بود!
سودای اصلی آقای زاکانی همان گونه که در انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری هم شاهد بودیم اما پاستور بود اگرچه همچون آقای قالیباف او هم نتوانست از شهرداری سکوی ریاست جمهوری بسازد.
در شورای یکدست اما یکی دو صدای مخالف زاکانی هم شنیده می شود. شهرداری که دوران 4 سالۀ او به پایان رسیده اما چون دورۀ 4 سالۀ شورا یک سال تمدید شده بیآن که دوباره انتخاب شده باشد خود را تمدید شده میداند.
مهمترین صدای مخالف زاکانی در شورای شهر فعلی نرجس سلیمانی است؛ دختر سردار شهید سلیمانی و همین برای اصولگرایی رادیکال بسیار ثقیل است و دشوارتر وقتی شهردار مدعی عدالت را به تبعیض و برقراری رانت ویژه برای هم فکران متهم میکند.
خانم سلیمانی به تازگی گفته آقای زاکانی تمام ظرفیت اداری و استخدامی را در راستای "کاشت" افرادی معدود و در ساختار اداری برای آینده به کار بسته و این کار اگر مصداق تخلف و سوء استفاده نباشد نامتعارف و ناشایست است.
به گفته این عضو شورای شهر در دوره ششم (فعلی) شورای شهر هیچ آزمون استخدامی برای تبدیل شرایط کارمندان به ثابت برگزار نشده و موارد انجام شده بر اساس آرای دادگستری یا ایثارگران یا توانخواهان هم معدود است و مجوزهای استخدام دیگران را میتوان در راستای ویژه خواری و رانت یا امتیاز به همفکرانی دانست که مصداق نخبه هم نیستند.
نرجس سلیمانی به یک نمونه اشاره کرده که طی تنها 4 سال برای یک نفر 34 حکم کارگزینی صادر شده! احکام استخدام و انتصاب و ارتقا. یعنی اول به استخدام شهرداری درآمده بعد سمت گرفته و پیاپی از نردبانی که زاکانی به لطف قهر اکثریت مردم تهران با صندوق آرای 1400 به دست آورد بالا رفته!
خانم سلیمانی نگفت ولی همان روز جلایی پورِ پسر در یک برنامۀ تلویزیونی دربارۀ خودکشی فؤاد شمس ( روزنامه نگار مقیم کرج) به این نکته اشاره کرد که حاضر نشدند وضعیت او را در شهرداری کرج از پیمانی به استخدامی تبدیل کنند تا کارمند عادی شهرداری کرج شود.
آقای جلایی پور مرحوم شمس را با زهران ممدانی شهردار نیویورک مقایسه کرد در حالی که نیاز به این قیاس نبود و موردی که خانم سلیمانی گفت ملموستر است. به گفته او رفیق زاکانی با 34 حکم در 4 سال هم به استخدام درآمده هم مدام سمت و گروه و رتبه گرفته ولی فؤاد بیچاره در حسرت استخدام ساده آن قدر سوخته تا تصمیم گرفته آتش به جان خود بزند و بدین ترتیب عدالت در این مُلک به تعریف تازه دست یافته باشد!
در سخنان دختر و یادگار سردار دو کلمه بیشتر جلب توجه می کند: یکی نَخبه و نه نُخبه که تا کنون نشنیده بودم و احتمالا منظورشان پخمه در مقابل نخبه است ولی نخواسته اهانتآمیز باشد.
دیگری تعبیر "کاشت" برای تزریق رفقا به شهرداری و نشاندنشان بر سفره ای که به لطف عوارض شهروندان و فروش تراکم، گسترده شده و فراهم آمده است.
میدانیم که زاکانی به اصرار بر ساخت مسجد در بوستانها و بی توجهی به وضعیت درختان چنار خیابان ولیعصر و نارسیدگی به فضاهای سبز مانده از دوران دو شهردار ( کرباسچی و قالیباف) متهم است و حالا سخنان خانم سلیمانی حکایت از آن دارد که به اصل "کاشت" بیتوجه نیست منتها به جای آن که وقت خود را صرف کاشت درخت کند به کاشت آدمهای خودشان توجه دارد!
چه هنرمند است شهرداری که پرتیراژترین روزنامۀ ایران را به کیهان بچه ها و روزنامۀ دیواری تبدیل کرده و خانۀ اندیشمندان ایران را برچیده و تابلوی آن را هم تاب نیاورده و حالا به جای این که یادگار سردار سلیمانی بر سینه او مدالی بابت کارهای دیگر نصب کند او را متهم میکند به کاشت آدم در شهرداری.
سهراب سپهری گفته بود جای مردان سیاست بنشانیم درخت تا هوا تازه شود و نمی دانست روزگاری می رسد که مردان سیاست نه تنها هوا را آلوده می کنند یا برای کاهش آلودگی هوا کاری از آنان برنمی آید بلکه خودشان را با کاشتن هم فکران در نهادی که به امانت در اختیار آنان قرار گرفته تکثیر میکنند!