معلم مدرسه : اکثر دانش آموزان "درمیان" فقط سیب زمینی می خورند؛ والدین حتی پول نان و پنیر ندارند!

رکنا یکشنبه 02 آذر 1404 - 09:18
رکنا: شهرستان «درمیان» آیینه فقر مزمن، سوءتغذیه، فروپاشی خانواده‌ها، ترک‌تحصیل و محرومیت شدید است؛ جایی که کودکی زیر بار بحران‌های اجتماعی نفس می‌کشد.یکی از معلمان می‌گوید: بسیاری از بچه‌ها در خورد و خوراک مشکل دارند. صبحانه ندارند، ضعف می‌کنند، تمرکز ندارند و ما هم کاری از دستمان برنمی‌آید. بعضی خانواده‌ها حتی نان و پنیر هم نمی‌توانند برای فرزندشان فراهم کنند.
معلم مدرسه : اکثر دانش آموزان "درمیان" فقط سیب زمینی می خورند؛ والدین حتی پول نان و پنیر ندارند!

به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، در نقطه‌ای از شرق ایران که تنها چند کیلومتر با مرز افغانستان فاصله دارد، شهرستان «درمیان» قرار گرفته است؛ منطقه‌ای که معلمانش با صراحت می‌گویند اگر دانش‌آموزی در اینجا دچار افسردگی نباشد، باید تعجب کرد. اینجا محرومیت، بخشی از زیست روزمره کودکان است و مدرسه، آینه تمام‌نمای بحران‌های عمیق اجتماعی و اقتصادی.

در یکی از مدارس این شهرستان، حیاط با صدای فوتبال و خنده بچه‌ها جان گرفته است؛ اما کافی است قدمی به داخل ساختمان بگذاری تا واقعیت تلخ آشکار شود. نمای مدرسه نو شده؛ ولی پشت این ظاهر آراسته، مشکلات ابتدایی دیده می‌شود. سرویس‌های بهداشتی وضعیتی به‌قدری نامطلوب دارند که بیشتر شبیه خرابه‌ای چند دهه‌ای هستند تا فضای آموزشی و هیچ اثری از مایع دستشویی دیده نشد.

این، فقط وضعیت یک مدرسه نیست؛ تصویر یک زیست‌جهان محروم است. جایی که کودکی، سهمی حداقلی از کرامت دارد؛ جایی که شام برخی از خانواده‌ها تنها سیب‌زمینی است و خوردن گوشت، آرزوی کوچک کودکان مانده. شکاف طبقاتی نیز در این نقطه مرزی با تمام عریانی اش مقابل چشم دانش‌آموزان قد می‌کشد؛ یکی با موتور گازی پدرش راهی خانه می‌شود و دیگری با ماشین شاسی‌بلند. فاصله‌ای به‌قدری عمیق که می‌تواند صدای سنگ را هم دربیاورد.

خانواده‌ها حتی نان و پنیر هم نمی‌توانند برای فرزندشان فراهم کنند

یکی از معلمان می‌گوید: بسیاری از بچه‌ها در خورد و خوراک مشکل دارند. صبحانه ندارند، ضعف می‌کنند، تمرکز ندارند و ما هم کاری از دستمان برنمی‌آید. بعضی خانواده‌ها حتی نان و پنیر هم نمی‌توانند برای فرزندشان فراهم کنند.

خبری از شیر مدرسه و تغذیه رایگان نیست؛ اینجا بچه‌ها سوءتغذیه دارند

او ادامه می‌دهد: از شیر مدرسه خبری نیست؛ از تغذیه رایگان هم همین‌طور؛ آموزش و پرورش قولش را داده بود ولی الان که می بینید خبری نیست. طلاق زیاد است، اعتیاد والدین گسترده است؛ لذا بچه‌ها درگیر مشکلات روانی می‌شوند. دعوا و درگیری هم میانشان زیاد است. ما آنها را به مرکز مشاوره آموزش و پرورش ارجاع می‌دهیم و آنها در صورت صلاحدید، به اورژانس اجتماعی یا دادستان ارجاع می دهند؛ اما واقعا چقدر می‌تواند موثر باشد؟

معلم دیگری از وضع ناگوار روستاهای اطراف می‌گوید؛ از ازدواج‌های زودهنگام تا سوء تغذیه شدید. او روایت می‌کند، دانش‌آموزی را داریم که زیر دست نامادری‌اش مدام آزار می‌بیند و غذای درست و حسابی نمی‌خورد. مادر واقعی‌اش گفته اگر ماهی دو تا سه میلیون داشته باشد، او بچه را نگه می‌دارد؛ اما پدر در زندان است و خبری از پول نیست. اینها کودکانی هستند که به‌واسطه گرسنگی و بی‌پناهی دچار مشکلات اعصاب و روان می‌شوند.

یک مادر می‌گوید ما شب‌ها فقط سیب‌زمینی می‌خوریم؛ نان شب نداریم

روایت‌ها یکی پس از دیگری از شدت بحران پرده برمی‌دارند. معلمان می‌گویند بسیاری از دانش‌آموزان حتی در مواجهه با بیماری‌های ساده درمان نمی‌شوند. یکی از آنها مثال می‌زند: دانش‌آموز ۱۵ ساله‌ای را می شناسم با مشکل قلبی. گفته‌اند باید یک میلیون تومان هزینه دستگاه بدهید و برای باقی مبلغ سفته بگذارید! مادرش می‌گوید ما شب‌ها فقط سیب‌زمینی می‌خوریم؛ نان شب نداریم، چطور این هزینه را بدهیم؟

برخی کودکان برای کار، راهی تهران می شوند

معلم دیگری با تاسف می‌گوید: در هر کلاس دست‌کم ۱۰ دانش‌آموز سوءتغذیه‌ دارند. مدرسه هم منبع درآمدی ندارد. اگر هم پولی به خانواده بدهیم احتمال دارد خرج مواد مخدر شود؛ لذا بسته‌های غذایی و ایجاد شغل برای خانواده‌ها موثرتر است. ترک تحصیل نیز در این منطقه به روایتی تکراری تبدیل شده است. کودکان باهوش زیادی وجود دارد؛ اما بسیاری از آنها در مقطع متوسطه رها می‌کنند. یکی راهی تهران می‌شود تا در رستوران کار کند، دیگری همینجا شاگرد مکانیک می شود. والدین نیز به‌دلیل اعتیاد، زندان، فقر یا فروپاشی خانواده‌ها، تاکیدی بر ادامه تحصیل ندارند. حتی شغل درست و حسابی برای پدرها هم نیست. کشاورزی را هم خدا بیامرزد. پدرها اغلب سوختبری و کارگری می‌کنند؛ اعتیاد هم بیداد می‌کند.

یک دانش آموز با موتور گازی و دیگری با شاسی‌بلند به خانه می‌رود

شکاف طبقاتی در این نقطه مرزی، بار معنایی سنگینی دارد. معلمی در توصیف این شرایط می‌گوید: یکی با موتور گازی بچه‌اش را به خانه می برد و دیگری با شاسی‌بلند. بچه‌ها این تفاوت را می‌بینند و درک می‌کنند. این فاصله روی روانشان سنگینی می‌کند.

مسائل ظاهرا کوچک نیز بازتابی از همان بحران بزرگ‌اند. بسیاری از دانش‌آموزان لباس فرم ندارند؛ با لباس‌های شخصی یا لباس‌های کهنه سال‌های قبل می‌آیند و گاهی آنها را قرض می‌کنند. مدرسه نیروی پرورشی، مشاور و نیروی سلامت دارد؛ اما این امکانات در برابر حجم مشکلات هیچ تاثیری ندارد.

مشکلات روانی این بچه‌ها جدی گرفته نمی‌شود

یک معلم در این خصوص می گوید: جلسات اولیا و مربیان با حضور مشاور، نهایتا با سه یا چهار خانواده برگزار می‌شود. ۵۰ تا ۶۰ دانش‌آموز بدسرپرست را فقط من می‌شناسم. مشکلات روانی بچه‌ها جدی گرفته نمی‌شود. اگر کسی در اینجا افسرده نباشد عجیب است! من خیلی دوست دارم کمک حال این دانش آموزان باشم، آنها هم فرزند من هستند؛ ولی با حقوق ۱۷ یا ۱۸ میلیون چطور می‌توانم به این همه بچه کمک کنم؟ مگر یکی دو نفرند؟ دانش‌آموزی که شب‌ها فقط سیب‌زمینی می‌خورد چطور می‌تواند درس بخواند؟

در حالی که مدیران وزارت آموزش‌وپرورش و رئیس جمهور پزشکیان از «توجه جدی به آموزش‌وپرورش» سخن می‌گویند؛ اما واقعیت مدارس کشور چیز دیگری را فریاد می‌زند. اگر آموزش‌وپرورش اولویت است، باید در عملکرد نمایان باشد؛ نه فقط در شعارها. نسل آینده با این کم‌توجهی‌ها رها شده و هر تاخیر، خسارتی است که جبران نمی‌شود. مسئولان باید پاسخ دهند که سهم واقعی دانش‌آموزان از این همه وعده کجاست و چرا کودکانمان باید اینچنین بی‌پناه مانده باشند.

اخبار تاپ حوادث

وبگردی

منبع خبر "رکنا" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.