آنتروپوسن/ حاکمیت انسان بر زمین و تهدید طبیعت و خود انسان

عصر ایران شنبه 01 آذر 1404 - 10:06
پی‌آمدها و خطرات انسان‌ها امروز چه برای خودشان و چه برای زیست‌بوم بدون شک بسیار خطرناک و عدم تغییر روش قدرت‌های بزرگ و انسان‌هایی که جز به سود وافزایش سطح مصرف خود نمی‌اندیشد، دیر یا زود ممکن است همه ما را به فنا دهد. 

عصر ایران؛ دکتر ناصر فکوهی؛ استاد انسان‌شناسی دانشگاه تهران- عدم تغییر روش قدرت‌های بزرگ و انسان‌هایی که جز به سود و افزایش سطح مصرف خود نمی‌اندیشد، ممکن است دیر یا زود همه ما را به فنا دهد  

واژه آنتروپوسن(1) از ریشه یونانی، دو مفهوم «آنتروپوس»(موجود انسانی) و کاینوس (نو) را در خود دارد و می‌توان به «عصر نوین انسانی» دانست.

  این مفهوم بر اساس ساختار نام‌گذاری ‌طبقه‌بندی‌های زمین‌شناسان و جغرافی‌دانان از دوره‌های عُمر کره زمین ساخته شده است. دوره‌هایی که هر یک با گروهی از وقایع بزرگ به پایان می‌رسیدند و وارد دوره بعدی می‌شدیم. 

بنابراین تقسیم‌بندی انسان امروز در دوره هولوسن (2) زندگی می‌کند که پس از آخرین دوران یخ‌بندان بزرگ در حدود دوازده هزار سال پیش به گرم شدن زمین انجامید. 

اما گروهی از پژوهشگران از دهه 1980 به ویژه پل کورتزن(1933-2021) (3)، دانشمند شیمیدان و متخصص هوا‌شناسی (برنده جایزه نوبل شیمی به همراه دو دانشمند دیگر در 1995) این استدلال را مطرح کردند که به دلیل دخالت‌های تعیین‌کننده انسان بر روی کره زمین، امروز باید جهان را در دوران جدیدی از زمین‌شناسی یعنی عصر آنتروپوسن یا دوران سلطه کامل انسان بر این سیاره دانست. 

 آنتروپوسن را بنابراین می‌توان به صورتی موجز، آغاز عصری در کره زمین دانست که زیر حاکمیت تقریبا کامل انسان است و از این پس همه چیز‌ها و موجودات در این کره رد و نشان موجودیت انسانی را برخود دارند و خواهند داشت.

 نتیجه آن است که به باور اکثر دانشمندان، اگر انسان خود با عقلانیتی که به دست آورده، نتواند به صورتی مطلوب خود را کنترل نکند و خواسته باشد سرنوشت همه موجودات زنده و بی‌جان در جهان را هرچه بیشتر با رفتارهای بی‌مسئولیت خویش به خطر بیاندازد، حاصل کار از میان رفتن یا پسرفت شدید گونه انسانی خواهد بود (مثلا با یک یا چند اپیدمی بزرگ، یک جنگ اتمی، یا مجموعه‌ای از جنگ‌های حتی غیر‌اتمی اما با پیآمدهای سخت برحیات انسانی و سایر موجودات). 

فاجعه می‌تواند اما تا نابودی کره زمین یا بهتر است بگوییم نابودی اشکال پیشرفته حیات بر روی کره زمین پایان بگیرد. اما پیش از آنکه خود این واژه را بشکافیم، بهتر است درکی از جایگاه  انسان در عمر سیاره زمین  و در کیهان را در تصور بیاوریم. 

ناصر فکوهی

باستان‌شناسان و جغرافی‌دانان، از دیرباز، بر اساس گروهی از مختصات، عُمر کیهان، کره زمین، حیات و انسان را به دوره‌های مختلف تقسیم کرده و نام گذاری می‌کنند: 

بر این اساس و به صورت نسبی با توجه به آخرین یافته‌ها عُمر جهان سیزده میلیارد و هشتصد میلیون سال، عُمر کره زمین، چهار میلیارد و پانصد میلیون سال، عُمر حیات بر روی این سیاره، سه میلیارد و هشتصد میلیون سال، برآورد شده است. 

نخستین گونه انسانی با عنوان «انسان ماهر» (هومو هابیلیس) را دارای  قدمتی سه تا چهار میلیون ساله می‌دانند و گونه انسان‌های امروز یا «انسان هوشمند هوشمند» -هومو ساپینس ساپینس- را بنا بر کشفیات سال 2017 در جبل ایغود مراکش، دارای عُمری سیصد هزار ساله برآورد کرده‌اند(4). 

انسان در گونه‌ای پیش از گونه کنونی (نئاندرتال) از حدود دویست‌ و پنجاه هزار سال پیش شروع به سخن گفتن به شیوه‌ای نزدیک به زبان کنونی می‌کند، در حالی که قابلیت نوشتار هزاران سال بعد درحدود هفت یا هشت هزار سال پیش، در انسان‌ها پیدا می‌شود و به او امکان انباشت دانش و تجربه‌اش را می‌دهد. 

انسان‌ها از حدود چهارصد هزار سال پیش نیز موفق می‌شوند آتش را به میل خود شعله‌ور کنند (یا به اصطلاح علمی «بسازند») و به این ترتیب گستره غذایی خود را به مواد غیرگیاهی (از راه آتش) به شدت افزایش دهند. 

همین امر انسان را در ابزارسازی و شکار نیز قدرتمندتر کرد و گروه‌های انسانی را که عمدتا گردآورنده بودند، بیشتر به سوی شکار جانوران حتی بزرگتر از خویش کشاند.

 به دنبال این بود که ظاهرا بنا بر پژوهش‌های فرانسواز هریتیه (4)، انسان‌شناس کلژ دو فرانس،  تقسیم جنسیتی کار میان مردان و زنان که از پیش آغاز شده بود، شدت گرفت و مردان شکارچی که به سرعت به مردان جنگجو تبدیل شدند، سلطه خود را نسبت به زنان کاملا به تثبیت رساندند.

در همین روند انسان‌ها از حدود ده‌هزار سال پیش، نخستین بار توانستند کشاورزی را به صورت یک مهارت بیاموزند و از این پس سرنوشت انسان به کلی تغییر کرد، ثروت و ایمنی غذایی سبب آن شد که گروهی از انسان‌ها بتوانند از کار تولید کنار رفته و باور به قدرت آن‌ها برای جنگ (دفاع در برابر دیگری و جنگ با دیگری) یا باور به قدرت آن‌ها برای ارتباط با جهان ماورای انسانی، تقسیم کاری میان ایشان را به وجود آورد و در گروه بزرگی از جوامع انسانی (جوامع هندواروپایی) سه کاست جنگجویان، روحانیون و کشاورزان به وجود آمدند که دو کاست نخست با شماری اندک (بیست درصد کل جمعیت) در راس جامعه و حاکم بر کاست بزرگ سوم شوند.

بدین ترتیب اکثریت بزرگ انسان‌ها یک‌جا نشین شدند و این انقلاب نخستین فناوری قرن‌ها دوام آورد تا با انقلاب دومی در حدود دویست و پنجاه سال پیش به صنعت و تولید انبوه برسد و باز دویست سال طول کشید تا  از دهه 1980  انسان وارد انقلاب  اطلاعاتی و امروز انقلاب هوش مصنوعی شود. 

این مقدمه را از آن رو گفتیم که مشخص شود  اولا عُمر انسان  در قدیمی‌ترین شکل آن نیز لحظه‌ای کوتاه در عُمر کیهان و حتی کره زمین و حیات روی آن به حساب نمی‌آید. اما همین مدت کوتاه، که آغاز واقعی تاثیرگذاری‌اش را حداکثر می‌توان از زمان انقلاب کشاورزی در نظر گرفت، امروز وضعیتی را در جهان نشان می‌دهد که هیچ نقطه‌ای از سیاره ما را نمی توان بدون  توجه به انسان‌ها در نظر گرفت. 

بنا بر مطالعات گوناگون میزان تحولاتی که در صد سال اخیر در زندگی انسان اتفاق افتده معادل 250 هزار سال پیش از آن بوده است. 

با این وجود دوره‌های زمین‌شناسی به وسیله دانشمندان بر اساس خصوصیات اقلیمی و جانوری و حیاتی به طور عام نام گذاری شده است‌: واژگانی نظیر پالئوسن، ائوسن، اولیگوسن، میوسن و غیره. همواره پسوند «سن» از یونانی کاینوس (نو) را در خود دارند که به معنی شروع عصر جدیدی است که خصوصیت آن را واژه نخست تعیین می‌کند  و زمانی که در سال‌های دهه 1980 واژه آنتروپوسن را برای نخستین بار به وسیله کورتزن و دانشمندان دیگر تعمیم یافت، گروه بزرگی از  متخصصان نیز بدان تمایل یافتند که تاثیرات این جریان عمومی را بر آینده  کره زمین، همه موجودات و از جمله خود انسان بسنجند. 

بحث نخست البته منشأ این امر و لحظه قطعی شدنش بود که برخی آن را به عمومیت یافتن آتش (انرژی) که عامل اصلی همه پیشرفت‌های انسان‌ تا امروز و موضوع رقابت همیشگی بین آن‌ها بوده و هست و توانایی‌های بی‌نهایتی به او داده، می‌دانند.

 برخی نیز کشاورزی (ده‌هزار سال پیش) را زیرا به انسان قابلیت یک‌جا نشینی و ذخیره غذایی می‌دهد و یا صنعتی شدن و تمام علم و قابلیت‌ها و ابزارهای نوینی که با آن از راه می‌رسند را، منشأ آنتروپوسن به شما می‌آورند. اما قطعی شدن این‌دوره به نظر اکثریت از نیمه قرن بیستم اتفاق می‌افتد که پس از دو جنگ جهانی و مرگ و میر گسترده در آن‌ها، رشد قدرتمندی در جوامع انسانی برای افزایش جمعیت، افزایش طول عمر و استیلای بیشتر بر کره زمین آغاز می شود. 

چنین استیلایی از سوی انسان بر طبیعت در آن واحد به مثابه خطری درک می‌شد که از قرن‌ها پیش خود انسان‌ها بدان اندیشیده بودندو در ذهنیت و اسطوره‌های انسان به صورت‌های مختلف جلوه می‌کرد: 

اسطوره آفرینش و اخراج  انسان از بهشت و هبوط او بر دوزخی زمینی که در تداوم خود قرن‌ها بعد به نظریه ژان ژاک روسو فیلسوف فرانسوی(1712-1778) ، مبنی بر شکاف و جدا شدن انسان از طبیعت و تلاش بیهوده او برای سلطه بر آن نشان می‌دهد، روسو مبنی بر گسست انسان از طبیعت کشید. 

روسو بر آن بود که این گسست یک مصیبت برای انسان است. در قرن بیستم نیز انسان‌شناسان مهمی چون جیمز اسکات(1936-2024) (5) آمریکایی، بر این نکته انگشت گذاشتند که سلطه انسان بر طبیعت را باید  در ابداع کشاورزی دانست و از همین جا بود که نخستین نطفه‌ها برای به وجود آمدن تمرکز سیاسی و خشونت گسترده ناشی از آن با شکل‌گیری دولت متمرکز، آغاز شدند. در تداوم همین تفکر نیز جنبش صلح‌جویان از ابتدای قرن بیستم نسبت به خشونت‌های جنگی و تمایل گروه های انسانی  بر استیلا بر یکدیگر هشدار دادند. 

اینشتین به همین دلیل بود که حاضر نشد در  ساختن بمب اتم مشارکت کند و اوپنهایمر نیز که در این راه قدم گذاشت، بعدها از کار خود اظهار پشیمانی کرد زیرا معتقد بود  تاریخ  کُره زمین از این پس همواره شمشیر داموکلسی را بر روی سر خود خواهد داشت که همان بمب اتم است که می‌تواند در یک درگیری حتی اتفاقی به سرعت گونه انسانی را نابود و یا میلیون‌ها سال به عقب بکشاند.

بنابراین  گروهی از فیلسوفان اپیکوری، اسپینوزایی و سپس انسان‌شناسان با ارزیابی بسیار منفی خود از درگیری‌های خونین قرن بیستم که بنا بر برآوردهای مختلف بین 150 تا 300 میلیون انسان در آن جان خود را به دلایل ایدئولوژیک و باورهای ناسیونالیستی، نژادپرستانه، خرافاتی و غیره  از دست دادند، تاکید کردند   باید راه  رشد و توسعه انسانی که همان راهی است که امروز ما را به سخن گفتن از آنتروپوسن  کشانده است تغییر دهیم. 

در این حال گروهی از صاحب‌نظران که عمدتا در رده فناوران و فناورباوران جای می‌گیرند این ادعا را مطرح کردند که باید بیش از هر چیز بر نکات مثبت آنتروپوسن تاکید کرد یعنی اینکه انسان توانسته است فقر و بیماری‌ها را به شدت کاهش دهد. 

امید به زندگی  انسان در هنگام تولد بدین ترتیب در طول یک قرن از حدود پنجاه سال به بیش از هفتاد و پنج سال رسیده است.

مرگ و میر کودکان به پایین ترین حد خود رسیده است و انسان همه نقاط کره زمین را در اختیار خود گرفته و از آن‌ها بهره برداری می کنند. افزون بر اینکه انسان بوده است که هنرو ادبیات و دانش و شناخت را به  رفیع‌ترین قله‌ها رسانده است و از این پس می‌تواند برای فتح کرات دیگر و کل عالم هستی قدم پیش بگذارد. اما این بینش صرفا خوش‌بینانه و غیر‌انتقادی با  نقد‌های شدیدی  روبروست که بر واقعیات  کاملا پیش روی ما تاکید می‌کنند. 

آنچه ما پیشرفت و زیبایی‌های خلق شده به وسیله انسان می نامیم، تنها در خدمت خود انسان و اغلب  بر ضد فرایند عمومی حیات سایر موجودات بوده است. و اگر به علم و هنر تاکید کنیم به سادگی می توان درک کرد که به محض خروج از زبان و سیستم ادراک انسانی، همه این پیشرفت‌ها بدل به «طبیعت خام» شوند. و اگر به افزایش طول عمر انسان و حتی دعوی‌اش برای جاودانه کردن خودش برسیم، بهایی که سایر موجودات از این بابت پرداخته و می پردازند و حتی بهایی که خود انسان‌ها در خشونت نسبتا به یکدیگر پرداخته‌اند باورناکردنی بوده است. 

تنها به عنوان یک مثال می توانیم نگاهی به میزان  تلفات جانوری برای تامین غذای انسان‌ها اشاره‌ای بکنیم.

 داده‌های معتبر از جمله در در وبگاه اختصاصی حمایت از جانوران (6) نشان می‌دهند که انسان‌ها امروزه، هر سال بین 200 تا 600 میلیارد موجود زنده (بنا بر جانورانی که در شمارش در نظر گرفته شوند) را می‌کُشند تا غذای خود (8 میلیارد نفر) را تامین کنند. و در اینجا هنوز از هزینه‌های تحمیل شده به وسیله کشاورزی و صنعت بر حیات سبز و  بوم‌زیست که بسیار هولناک‌تر از این هستند را مطرح نکرده‌ایم. 

خشونت انسان نسبت به طبیعت و سایر موجودات  به صورتی چرخه‌ای خشونت درون‌گونه‌ای یعنی میان خود انسان‌ها را نیز افزایش داده است. 

به صورتی که از ابتدای قرن بیست و یکم هرگز روزی نبوده که در طول آن شاهد هولناک‌ترین بی‌رحمی‌ها، نسل‌کشی‌ها، شکنجه و اعدام ، زندان و تبعید و وحشیگیری‌های میلیونی انسان‌ها نسبت به یکدیگر نباشیم. عطش برای هرچه بیشتر داشتن و از میان بردن «مرگ» به مثابه یک «بیماری» سبب آن شده که حرص و آز گروه‌های اندکی از آدم‌ها برای به استثمار کشیدن دیگران به اوج‌های باورنکردنی برسد. 

از این رو و در نهایت باید گفت سوای بحث مربوط به پذیرفتن یا عدم پذیرش واژه آنترپوسن از سوی جغرافی‌دانان، پی‌آمدها و خطرات انسان‌ها امروز چه برای خودشان و چه برای زیست‌بوم بدون شک بسیار خطرناک و عدم تغییر روش قدرت‌های بزرگ و انسان‌هایی که جز به سود وافزایش سطح مصرف خود نمی‌اندیشد، دیر یا زود ممکن است همه ما را به فنا دهد. 

اما آنچه می‌توان تقریبا با قاطعیت گفت این است که بازگشت به گذشته و پیوستن دوباره به طبیعت همان طور که روسو می‌گفت امری ناممکن است، اما تعدیل و تامل بسیار عمیق در این سرنوشت چندین میلیون ساله بشر اگر به جایی برسد که خطرات را درک کند و به جای طمع سیری‌ناپذیر  به سوی  برابری بیشتر میان خود انسان‌ها و میان آن‌ها و سایر موجودات و بنابراین کاهش هر چه بیشتر فشار بر منابع  حیاتی کره زمین برود می‌تواند در آینده  و تداوم این گونه بسیار موثر بوده و حتی شاید  هر چند بسیار این نکته را بعید می‌دانند، بتواند به بهتر شدن زندگی سایر موجودات و کره زمین نیز یاری رساند. 

------------------------------

 1- anthropocene2- holocene3- Paul Curtzen 

4- برای مطالعه بیشتر در این زمینه نگاه کنید به کتاب: فکوهی، ناصر، مبانی انسان‌شناسی، تهران، نشر نی، 1401

5- James C. Scott

6- https://www.veganfacile.com/calculateur/animaux

برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به منبع معتبر و علمی زیر: https://www.sciencedirect.com/topics/earth-and-planetary-sciences/anthropocene#:~:text=The%20Anthropocene%20is%20defined%20as,uncertain%20outcomes%20for%20future%20generations

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.