نویسنده آمریکایی: انقلابیون آمریکایی نشان داده‌اند چرا «آمریکا شیطان بزرگ است»/ اسرائیل سال ۲۰۲۸ نابود خواهد شد

مشرق نیوز شنبه 01 آذر 1404 - 08:45
ای. مایکل جونز می‌گوید تاریخ جمهوری‌های قبلی آمریکا نشان می‌دهد امپراتوری کنونی ایالات متحده، و به همراه آن روایت اساسی‌اش که موجودیت اسرائیل است، به‌زودی به پایان خواهد رسید.

سرویس جهان مشرق - سومین همایش بین‌المللی «افول آمریکا» با عنوان «دوران جدید عالم»، روز سه‌شنبه، ۶ آبان ۱۴۰۴، به همت دبیرخانه‌ی مجمع تشخیص مصلحت نظام و دانشگاه جامع امام حسین علیه‌السلام، با مشارکت دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی داخلی و بین‌المللی، و با حضور پژوهشگران و اساتید داخلی و همچنین سخنرانی ویدیویی کارشناسان و کنشگران بین‌المللی در محل سفارت سابق ایالات متحده برگزار شد.

مشرق قصد دارد سخنرانی‌هایی را که شرکت‌کنندگان بین‌المللی به صورت ویدیویی برای این گردهمایی ارسال کرده بودند، همراه با زیرنویس فارسی و متن کامل سخنرانی خدمت مخاطبان محترم ارائه دهد. در ادامه، ویدیو و متن کامل سخنرانی «ای. مایکل جونز» نویسنده و دین‌پژوه آمریکایی، و ناشر و سردبیر مجله‌ی «جنگ‌های فرهنگی»، آمده است.

اعتراف یک کنشگر آمریکایی در تهران: آینده کشورم فقط با نابودی امپریالیسم ممکن است

پوستر همایش «افول آمریکا: دوران جدید عالم» (+)


لازم به ذکر است که می‌توانید کتاب چکیده‌ی مقالات همایش «افول آمریکا: دوران جدید عالم» را به صورت پی‌دی‌اف و با حجم ۳۰ مگابایت از این‌جا دانلود کنید. سخنرانی قبلی را می‌توانید از لینک زیر بخوانید:

کنشگر آمریکایی: آینده کشورم فقط با نابودی امپریالیسم ممکن است


سخنرانی «ای. مایکل جونز» نویسنده و دین‌پژوه آمریکایی، و ناشر و سردبیر مجله‌ی «جنگ‌های فرهنگی»، در کنفرانس «افول آمریکا: دوران جدید عالم» [دانلود]

نویسنده آمریکایی: انقلابیون آمریکایی نشان داده‌اند چرا «آمریکا شیطان بزرگ است»/ اسرائیل سال ۲۰۲۸ نابود خواهد شد
ای. مایکل جونز

چنان‌که «استراوس» و «هاو» اشاره می‌کنند، تاریخ بشر را می‌توان به مقاطعی تقسیم کرد که هر کدام ۸۰ سال طول می‌کشد. طبق این نظریه، تاریخ آمریکا به سه جمهوری تقسیم می‌شود. اولین جمهوری آمریکا، سال ۱۷۸۱ با انتشار قانون اساسی ایالات متحده آغاز شد. آن جمهوری، ۸۰ سال بعد، با آغاز جنگ داخلی به پایان رسید. جمهوری دوم، سال ۱۸۶۵ با پایان جنگ داخلی، آغاز شد. در این مقطع، ایالت‌ها موجودیت مستقل خود را از دست دادند و صرفاً به شکل دپارتمان‌های دولت فدرال باقی ماندند. برده‌داری مهم‌ترین نهادی بود که با زوال جمهوری اول از بین رفت. جمهوری دوم زمانی به پایان رسید که آمریکا پیروزمندانه از جنگ جهانی دوم بیرون آمد. جمهوری سوم، امپراتوریِ آمریکا را پایه‌گذاری کرد. افسانه‌ی زیربنایی این امپراتوری روایت هولوکاست بود که اکنون به آمریکا امکان می‌داد تا در امور داخلی هر کشوری در جهان مداخله کند؛ زیرا داشت «آزادی را برای ستم‌دیدگان» به ارمغان می‌آورد.

سال ‏‏۱۹۵۳، اندکی پس از شکل‌گیری این امپراتوری، سی‌آی‌ای دولت مصدق را در ایران سرنگون کرد و با استفاده از تاکتیک‌های جنگ روانی مخفیانه، شاه را به عنوان رهبر جدید این کشور منصوب کرد؛ تاکتیک‌هایی که طی ۷۰ سال بعد نیز آن‌ها را تکرار کرد. اوج این تاکتیک‌ها در انقلاب رنگی «میدان» در اوکراین بود که نتوانست به اهدافش دست پیدا کند و نقطه‌ی پایان گسترش [امپراتوری] آمریکا تحت جمهوری سوم را رقم زد. اکنون ۸۰ سال از تشکیل امپراتوری آمریکا می‌گذرد و جمهوری سوم در حال پایان یافتن است. این به معنای پایان افسانه‌ی بنیادین آن، یعنی هولوکاست، است؛ و پایان آن افسانه به معنای پایان نهایی قدرت یهود و کشور اسرائیل است که سه سال دیگر ۸۰ ساله می‌شود. ایهود باراک، نخست‌وزیر سابق [اسرائیل]، ادعا کرده که هیچ پادشاهی یهودی‌ای بیش از ۸۰ سال دوام نیاورده. مهاجرت کنونی یهودی‌ها به قبرس نشانه‌ی این است که سایر اسرائیلی‌ها نیز همین دیدگاه را دارند. اسرائیلی‌ها آن‌جا به طور گسترده دارند ملک می‌خرند، چون فروپاشی دولت اسرائیل را پیش‌بینی می‌کنند.

بسیاری از مفاهیم، نهادها، و فناوری‌هایی که در طول عمر نسل «بیبی‌بومر»، ابدی به نظر می‌رسیدند، اکنون در حال نابودی هستند. «سیِرز و روباک» فروشگاه خرده‌فروشی برتر آمریکا، در تاریخ ۱۵ اکتبر ۲۰۱۸ ورشکست شد و [مفهوم] «مرکز خرید» را، به عنوان شکلی منسوخ از فناوری خرده‌فروشی، با خود به زیر کشید؛ مفهومی که آمازون جای آن را گرفت. ناو هواپیمابر و تانک، دو سلاحی که به آمریکا امکان پیروزی در جنگ جهانی دوم را دادند، در جنگ اوکراین، در مواجهه با پهپادها و موشک‌های فراصوت، منسوخ شدند.

بعد از حکم دیوان عالی در پرونده‌ی «دابز [مقابل سازمان بهداشت زنان جکسون] اصطلاح «اخلاقیات یهودی-مسیحی» معنای خود را از دست داد. این حکم، حکم «رُو مقابل وِید» را الغا کرد؛ و ۴۰۰ سازمان یهودی اعلام کردند سقط‌جنین یک «ارزش بنیادین یهودی» است. این به معنای پایان محافظه‌کاری نیز بود؛ جنبش سیاسی پساجنگی که با انتشار کتاب «خدا و بشر در یِیل» اثر «ویلیام اف. باکلی» و کتاب «ذهن محافظه‌کار» نوشته‌ی «راسل کرک» آغاز شده بود. محافظه‌کاری دیگر موجودیت نداشت. این جنبش نتوانست از سقوط کمونیسم جان سالم به در ببرد و به دو شاخه تقسیم شد: «نومحافظه‌کاری» که یک جنبش یهودی بود، و «پِیلیومحافظه‌کاری» [دیرینه‌محافظه‌کاری] که واکنش غرب میانه به سلطه‌ی یهودیان بر محافظه‌کاری بود و اساس‌نامه‌اش توسط «تام فلمینگ» و «پال گاتفرید» در مجله‌ی «کرانیکلز» تدوین شد.

با این حال، مهم‌ترین قربانی زوال جمهوری سوم پروتستانتیسم است، که چنان‌که «تاکر کارلسون» [کارشناس سیاسی محافظه‌کار آمریکایی] در مصاحبه‌اش با «تد کروز» سناتور تگزاس، نشان داد، از یک سو، به صهیونیسم مسیحی در جناح راست، و از سوی دیگر، طرفداری از همجنس‌گرایی در میان فرقه‌های جریان اصلی، مانند اپیسکوپیلیانیسم [اسقفی] تقسیم شده. [همین مسئله است] که باعث شده کارلسون نسبت به فرقه‌ی خودش دیدگاهی کنایه‌آمیز داشته باشد. کلیسای اپیسکوپال، که «پیت بوتجج» وزیر سابق حمل‌ونقل [در دولت بایدن]، در آن با دوست‌پسرش «ازدواج» کرد، با اهتزاز پرچم رنگین‌کمان، زوال مرگ‌بار خود را آغاز کرد. این اقدام، تلاشی بیهوده برای جذب جمعیت ناچیز همجنس‌گرایان شهر «ساوث‌بند» [ایالت ایندیانا] و دور کردن آن‌ها از متدیست‌ها و پِرِسبیترین‌هایی بود که همین راهبرد خودویرانگر را اتخاذ کرده بودند. کلیسای اپیسکوپال ساوث‌بند، اکنون به جای پرچم رنگین‌کمان همجنس‌گرایان، تابلوی «به فروش می‌رسد» را نصب کرده و سال ۲۰۲۵، یعنی ۸۰ سال پس از ظهور جمهوری سوم، از بین می‌رود.

در همین‌باره بخوانید:

›› «پیت بوتجج» نامزد همجنس‌باز انتخابات ریاستجمهوری آمریکا را بشناسید

چنان‌که امانوئل تود در کتاب «شکستِ غرب» اشاره می‌کند، پروتستانتیسم، دستورزبان پنهان [و قانون نانوشته‌ی] هویت آمریکایی است. امپراتوری آمریکایی که ۸۰ سال پیش تشکیل شد، اکنون به دلیل ناپدید شدن پروتستانتیسم دارد شکست می‌خورد. تود خودش را «شاگرد خوب ماکس وِبِر» توصیف می‌کند، اما اشاره نمی‌کند که وبر درکش از پروتستانتیسم را از طریق خواندن حماسه‌ی پیوریتنی «بهشت گمشده»، اثر «جان میلتون»، به دست آورده. چنان‌که «اورلاندو رید» در کتاب «آن‌چه در من تاریک است» اشاره می‌کند، اخلاقیات پروتستانی دقیقاً همان چیزی است که وبر در بهشت گمشده دید. وبر در پایان بخش اول به عنوان شاهدی نهایی برای تز خود مقایسه‌ای بین دانته و میلتون ارائه می‌دهد: «کمدی الهیِ پیوریتنیسم چیزی نیست جز بهشت گمشده.» زیرا وبر در بهشت میلتون، اخلاقیاتی را می‌بیند که راه را برای کاپیتالیسم مدرن هموار کرد. انسان فوراً احساس می‌کند که این بیان قدرتمند درباره‌ی توجه جدی فردِ پیوریتن به این دنیا و پذیرش زندگی‌اش در جهان به عنوان یک وظیفه [و آزمون]، امکان ندارد از قلم یک نویسنده‌ی قرون وسطایی برآمده باشد. پیشنهاد حوا به آدم درباره‌ی این‌که جداگانه کار کنند، پیش‌زمینه‌ی داستانی است که وبر درباره‌ی کتان‌بافی و ظهور جامعه‌ی مدرن تعریف می‌کند.

تود، با وجود تمام تیزبینی‌اش در زمینه‌های دیگر، متوجه نشد که قانون نانوشته‌ی پروتستانتیسم، شیطان‌پرستی است. این ادعای آیت‌الله خمینی که «آمریکا شیطان بزرگ است» عملاً توسط تک‌تک انقلابی‌های بزرگ آمریکایی اثبات می‌شود؛ از «تام پین» گرفته تا «مالکوم ایکس». تود می‌گوید فروپاشی کنونی ‏امپراتوری آمریکا ناشی از ناپدید شدن پروتستانتیسم است، که او آن را قانون نانوشته‌ی این امپراتوری توصیف می‌کند. دلیل شکست کنونی آمریکا در اوکراین، ناپدید شدن کامل بنیان مسیحی فرهنگ آن است؛ «پدیده‌ی تاریخی خطیری که دقیقاً پودر شدن [و فروپاشی] طبقات حاکم آمریکا را توضیح می‌دهد.» پروتستانتیسم که «تا حد زیادی، [نقطه‌ی قوت] قدرت اقتصادی غرب بود، مرده است.» آمریکا و انگلستان دچار «یک لغزش مرکزگریز خودشیفته، و سپس نیهیلیستی» شده‌اند، که هم امپراتوری کنونی و هم سلفِ آن را به «دولتِ صفر» رسانده؛ که طبق تعریف تود، ‏دولت-ملتی است که «دیگر بر اساس ارزش‌های اصیلش ساختاردهی نشده»، زیرا اخلاق کاری پروتستانی و احساس مسئولیتی که قبلاً جمعیت آن را به حرکت درمی‌آورد، ناپدید شده‌اند.

آن‌چه تود به‌وضوح در فهرست انقلاب‌های بنیادین تشکیل‌دهنده‌ی امپراتوری آنگلو-آمریکایی از قلم می‌اندازد، دهه‌ی انقلابی ۱۶۴۰ در انگلستان است که ۴۰ سال پیش از «انقلاب شکوهمند» بود. تود، به هر دلیل، نمونه‌ی بارز روح انقلابی در انگلستان و نیوانگلند، یعنی پیوریتن‌ها، را نادیده می‌گیرد، در حالی که پیوریتن‌ها اهمیت دوگانه‌ای دارند: نه‌تنها به خاطر ارتباط علنی و واضح‌شان با روح انقلابی یهودی، بلکه به این دلیل که یکی از مشهورترین پیوریتن‌ها، جان میلتون بود؛ نویسنده‌ی حماسه‌ی پروتستانی «بهشت ‏گمشده» که شیطان را به عنوان قدیس حامی پروتستانتیسم به تصویر می‌کشد. هم «ویلیام بلیک» و هم «پرسی بیش شلی» معتقد بودند قهرمان «بهشت گمشده» شیطان است. وقتی شلی می‌خواهد آتش شورش را در ایرلند شعله‌ور کند، تشویقی بهتر از شعار شیطان برای بیدار کردن شیاطین در جهنم پیدا نمی‌کند: «بیدار شوید، برخیزید، وگرنه تا ابد مغضوب خواهید بود.»

تود تلویحاً نشان می‌دهد که شیطان‌پرستی قانون نانوشته‌ی دولت صفر است. به ادعای او، یک «آیین شیطان‌پرستانه» («نوعی آیین اقتصادی-فلسفی-شیطان‌پرستی») نقطه‌ی گذار از عصر «نخبگان واسپ» [«پروتستان سفیدپوست انگلوساکسون»] و لحظه‌ی جانشینی آن با کنیسه‌ی شیطان به عنوان طبقه‌ی حاکم جدید آمریکا بوده. دسته‌بندی‌های سطحی‌ای که تود از ماکس وبر وام گرفته، او را کور کرده‌اند. نمی‌بیند که نه‌تنها قانون نانوشته‌ی پروتستانتیسم، شیطان‌پرستی است، بلکه، مهم‌تر از آن، آمریکا زمانی شیطان بزرگ شد که یهودیان کنترل فرهنگش را در دست گرفتند. تود که خودش یهودی است، اصرار دارد «کلید قطعی روشنگر» برای درک «آشفتگی کنونی جهان»، ناپدید شدن پروتستانتیسم است، بدون این‌که به ما بگوید چه کسی، به عنوان طبقه‌ی حاکم جدید آمریکا، جانشین واسپ‌ها (پروتستان‌های سفیدپوست انگلوساکسون) شد.

تود ادعا می‌کند «انقراض دینی» منجر به «ناپدید شدن اخلاق اجتماعی و احساس جمعی؛ و جایگزینی آن با یک فرآیند گسترش جغرافیایی مرکزگریز و تجزیه‌ی قلب اصلی سیستم» شده، انگار که این، یک عمل غیرشخصی توسط طبیعت و بدون حضور بازیگران انسانی در رأس آن بوده. از زمانی که شیطان سخنرانی معروفش را در ابتدای «بهشت گمشده» ایراد کرد، شیطان‌پرستی مسیر حرکت امپراتوری آنگلو-آمریکایی بوده. شیطان‌پرستی قهرمانانه‌ی میلتون ابتدا در آغاز این سخنرانی، آشکار می‌شود؛ وقتی شیطان، که از بهشت رانده شده، در دریای آتش بیدار می‌شود؛ جایی که اکنون نه‌تنها خانه‌ی ابدی او، بلکه ‏قلمروی پادشاهی او نیز هست. شیطان با خداحافظی از بهشت آغاز می‌کند، اما به‌سرعت به اصل مطلب می‌پردازد:

بدرود ‌ای مزارع شاد [بهشت]

که خوشی تا ابد در آن‌ها هست

درود باد به وحشت، درود

به جهان دوزخی؛ و تو قعر جهنم

بپذیر مالک جدیدت را؛ که می‌آورد به همراهش

ذهنی را که مکان و زمان دگرگون نمی‌کنند

ذهن، خودش مکان است، و در خود

می‌تواند از جهنم، بهشت بسازد؛ و از بهشت، جهنم

چه اهمیتی دارد کجا، اگر من همان باشم؟

و من آنم که نیستم کم‌تر از کسی [خدایی]

که صاعقه[ی قدرت محض] او را بزرگ‌تر [و برتر] کرده

حداقل در این‌جا ما آزاد خواهیم بود

قادر مطلق این‌جا را با چشم‌داشت نساخته

و ما را از این‌جا بیرون نخواهد راند

این‌جا می‌توانیم با امنیت حکومت کنیم

و به نظر من

حکومت ارزش جاه‌طلبی را دارد، حتی در جهنم

حکومت در جهنم بهتر است از خدمت در بهشت

پیوریتن‌ها هم وقتی به آمریکا رسیدند، گفتند «حداقل این‌جا می‌توانیم با امنیت حکومت کنیم.» سال ۱۶۶۰، پس از مرگ «الیور کرامول» دیکتاتور پیوریتن، موجی از انزجار نسبت به افراط‌گراییِ پیوریتنیسم، انگلستان را فرا گرفت، که بارزترین نمود آن، اوباشی بودند که جسد کرامول را از خاک بیرون کشیدند و به دار آویختند. در این اقدام حرمت‌شکنانه، سرِ کرامول از تنش جدا شد و محل آن تا به امروز نامعلوم است. اما روح انقلابی او، زمانی که سرش هنوز روی شانه‌هایش بود، از انگلستان رخت بربست و از فراز اقیانوس اطلس به ماساچوست رسید، جایی که یک قرن بعد، به نیروی محرکه‌ی انقلاب آمریکا ‏تبدیل شد. طی قرن هجدهم، سخنرانی شیطان به یک مانیفست انقلابی تبدیل شد که موجب تسریع «انقلاب‌ها در آمریکا و فرانسه» و مستعمرات فرانسه، مانند هائیتی، شد. هر کس کوچک‌ترین آشنایی‌ای با زندگی جان میلتون داشته باشد، متوجه می‌شود که این پیرنگ، یادآور جنگ داخلی انقلابی دهه‌ی ۱۶۴۰ است که تخت پادشاهی انگلستان را به لرزه درآورد و موفق به سرنگونی آن شد.

اولین خوانندگان «بهشت گمشده» متوجه شدند که شیاطین به طرز عجیبی در آن برجسته هستند. سال ‏‏۱۶۷۰، یک کشیش انگلیکان، به نام «جان بیل» گفت این کتاب حاوی «کفرگویی‌های طولانی شیاطین» است. بیل، که مخالف این کتاب بود، این مسئله را به رادیکالیسم خود میلتون نسبت داد، زیرا زمانی که شیطان صحبت می‌کند، آن‌چه از دهانش خارج می‌شود مشابه استدلال‌هایی است که میلتون در دوران خدمتش به عنوان مبلغ جمهوری انگلستان بیان می‌کرد. این مسئله، به طریق اولی، درباره‌ی مستعمرات انگلیس در آمریکا صادق بود، زیرا خود انقلابیون داشتند «این کتاب را [از رو] می‌خواندند.» یکی از این انقلابیون، «توماس جفرسون» بود که ‏بخش‌هایی از کتاب میلتون را در دفتر یادداشت یا خاطراتش رونویسی کرده بود. به گفته‌ی رید، این بخش‌ها نمایانگر علاقه‌ای چشم‌گیر به شیطان است. از ۲۹ بخشی که از «بهشت گمشده» رونویسی شده، یازده مورد درباره‌ی شیطان است. جفرسون این بخش را از اولین سخنرانی شیطان رونویسی کرده:

چه باک ‏اگر که میدان نبرد از دست رفت؟

همه‌چیز از دست نرفته؛ اراده‌ی غلبه‌ناپذیر

و عزم انتقام؛ نفرت جاودانه [از خداوند]

و شجاعتِ هرگز گردن ننهادن و تسلیم نشدن

و مگر چیز دیگری [مهم] هست که از دست رفته باشد؟

رید، پس از خواندن این بخش‌ها و بخش‌های دیگر در یادداشت‌های جفرسون، نتیجه می‌گیرد: علاقه‌ی اصلی جفرسون در حوزه‌ی شیاطین بود. سال ۱۷۶۲، نامه‌ای می‌نویسد که پر از ارجاع به شیطان است. زمانی که جفرسون در خانه‌ی خواهرش ساکن است، موش برخی از دارایی‌های ارزشمند او را می‌خورد و چکه‌ی آب از سقف، تصویری از معشوقه‌اش «ربکا بِروِل» را از بین می‌برد. جفرسون با عصبانیت به دوستش می‌نویسد: «شک ندارم اگر چیزی به نام شیطان در این دنیا وجود داشته باشد، حتماً دیشب این‌جا بوده و دستی در توطئه‌ی اتفاقاتی داشته که برای من رخ داد.» رویدادهای سیاسی در ویرجینیا، در دهه‌ی ۱۷۶۰، جفرسون را متقاعد کرد که «ارتباط بین جهنم میلتون و آمریکا اجتناب‌ناپذیر است.»

اما فقط جفرسون نبود که شیطان میلتون را تحسین می‌کرد. «جان آدامز» که در منتهی‌الیه سوی دیگرِ طیف سیاسی، مقابل جفرسون قرار داشت هم در دفتر خاطراتش می‌نویسد مشغول خواندن میلتون بوده: در «یک روز مه‌آلود و کسل‌کننده» مملو از «حیرت» از «دانش بی‌حدومرز» میلتون. نبوغ میلتون «فراتر از درک است» و آدامز را مجبور به اعتراف می‌کند که «فقط می‌توانم با حیرت به او خیره شوم، بدون این‌که گستره‌ی وسیع ظرفیت او را درک کنم.» نامزد آدامز، «ابیگِیل آدامز» هم «مثل او، عادت به دیدن جهان از طریق [عینک] بهشت گمشده داشته است.» جان و ابیگیل آدامز، با شوروشوق مختص تازه‌ایمان‌آورده‌ها، شعر شیطانی میلتون را در محفل دوستانشان ترویج کردند.

در انتهای دیگر طیف سیاسی، انقلابیونی مانند «جان هالیس» نسخه‌ای از کتاب «زندگی میلتون» اثر «تولند» و همچنین فولیوهای [جزوه‌های] گران‌قیمتی از آثار میلتون را برای «بنجامین فرانکلین» فرستادند؛ که کار ‏زائدی بود، زیرا «فرانکلین در جوانی دعای آدم و حوا در کتاب میلتون را در نیایش‌های خصوصی خودش» گنجانده بود و ضمناً نسخه‌هایی از «بهشت ‏گمشده» را به فروش رسانده بود؛ نسخه‌هایی که خودش، به عنوان صاحب چاپ‌خانه، اقدام به حروف‌چینی، انتشار، تأمین مالی، خریداری، و فروش آن‌ها کرده بود. جفرسون نسخه‌ای طلاکاری‌شده از آثار میلتون را برای کتاب‌خانه‌ی «مانتیچلو» [عمارتش] خرید؛ عمارتی که یک «ویلای نوک کوه» به سبک نئوکلاسیک بود و «از بهشت نوک کوه میلتون الهام گرفته بود.»

منتقدان محافظه‌کار مدام به آمریکایی‌ها درباره‌ی خواندن آثار میلتون به عنوان رساله‌ی انقلابی هشدار می‌دادند. «ادموند بِرک»، فیلسوف، شعر میلتون را این‌گونه توصیف می‌کند: «تاریک، نامطمئن، آشفته، وحشتناک، و متعالی در بالاترین درجه.» [آن زمان] «تعالی» را به عنوان یک صنعت زیبایی‌شناختی ناشی از رویارویی با چیزهای عظیم، هولناک، و غیرقابل‌شناخت، با دوره‌های آشفتگی سیاسی مرتبط می‌دانسته‌اند. «ویلیام فلِچر» روحانی متدیست، این مسئله را بهتر از همه درک کرده بود. فلچر نامه‌ای در محکومیت «سفسطه‌گرایی فتنه‌انگیز»ی نوشته که کشیش «ریچارد پرایس» معاند حامی انقلاب‌های آمریکا و فرانسه، در موعظه‌هایش آن را تبلیغ می‌کرد. در این نامه، پرایس را با ارجاع خاص به حماسه‌ی میلتون، با شیطان مقایسه می‌کند.

سخنرانی شرورانه‌ی پرایس، قانون نانوشته‌ی انقلابی بود که داشت در آمریکا شکل می‌گرفت و چه‌بسا شیطان آن را به پسر خدا گفته باشد، زمانی که، به زعم میلتون این دو در مزارع بهشت با یک‌دیگر ملاقات کرده‌اند:

من در این میدان نبرد با تو ملاقات می‌کنم تا از آزادی خودم و آزادگی این لشکریان بهشتی دفاع کنم. پیش از آن‌که پهلوی تو را با نیزه‌ام سوراخ کنم، بگذار وجدانت را با استدلال‌هایم سوراخ کنم. در کشور [و حالت] آزادگی در بهشت، جایی که آزادی بی‌نقص است، هر کس قانون‌گذار خودش است. آزاد بودن یعنی هدایت [و انتخاب] توسط اراده‌ی خود؛ و هدایت توسط اراده‌ی دیگری، ویژگی بندگی است.» فلچر در ادامه [به نقل از شیطان] می‌گوید: «مسیح را شاهزاده می‌نامند؛ اما [خود مسیح می‌گوید:] «من کاری از پیش خودم نمی‌کنم، و ابایی ندارم از این‌که بگویم: پدر! نه اراده‌ی من، که اراده‌ی تو جاری باد.» و این نیایش را به ارواح فروتنی می‌آموزد که از او پیروی می‌کنند، [که بگویند:] «اراده‌ی تو در بهشت و بر زمین جاری باد.» پس واضح است که تو قدرت خودگردانی را محدود می‌کنی و بردگی را عرضه می‌داری.

آزادی شیطانی، نام دیگری برای بردگی است. فلچر با تکرار عین سخنرانی شیطان، این عقیده را به پرایس و سایر حامیان انقلاب آمریکا نسبت می‌دهد که «خودگردانی و برتری در جهنم، بر اطاعتِ بنده‌گونه و عظمت مطیعانه در بهشت ارجح است.» چنان‌که شیطان می‌گوید: «حکومت در جهنم بهتر است از خدمت در بهشت.» فلچر استدلالش را با این ادعا به پایان می‌رساند که سخنرانی «سرافِ آرمان‌پرست» (منظور، شیطان) بر اساس همان اصولی است که دکتر پرایس در رساله‌اش ارائه می‌دهد. همین روح شیطانی است که «آمریکا را غرق می‌کند و چه‌بسا خود بریتانیای کبیر را نیز به منجلاب بکشد.»

توماس پین هم، سال ۱۷۷۶، در رساله‌ی «عقل سلیم» که برای ترغیب مستعمرات به شورش علیه کشور مادر، انگلستان، می‌نویسد، از شیطان میلتون نقل‌قول می‌کند. پین به مستعمرات می‌گوید: «آشتی اکنون یک رؤیای مغالطه‌آمیز است. طبیعت [و سلامت] از این رابطه رخت بربسته، و هنر [و دیپلماسی] نمی‌تواند جای آن را بگیرد، زیرا چنان‌که میلتون، خردمندانه، می‌گوید: آشتی واقعی هرگز نمی‌تواند جایی رشد کند که زخم‌های نفرت مرگ‌بار این‌قدر عمیق ریشه دوانده‌اند.» پین برای این‌که ‏احساسات مذهبی مخاطبان آمریکایی‌اش را جریحه‌دار نکند، بقیه‌ی سخنرانی شیطان را نقل نمی‌کند، اما این سخنرانی، در نهایت، منطق شیطانی شورش را به نتیجه‌ی اجتناب‌ناپذیر خود می‌رساند:

پس بدرود ای امید، و با امید، بدرود ای بیم

بدرود ای ندامت! همه‌ی خوبی‌ها برای من از دست رفته است؛

ای شر، تو خوبیِ من باش: حداقل توسط تو

امپراتوری مشترکی با پادشاهِ بهشت دارم

توسط تو، شاید بر بیش از نیمی [از کائنات] حکومت خواهم کرد

چنان‌که انسان [آدم] و این دنیای جدید [زمین] به‌زودی خواهد فهمید

۱۰ ژانویه‌ی ۱۷۷۶، پین با انتشار رساله‌ی «عقل سلیم» به شیطان به عنوان روح حاکم بر انقلاب آمریکا متوسل شد. این رساله پس از فروش و توزیع گسترده ‏و خوانده شدن با صدای بلند در میخانه‌ها و محل‌های اجتماع، «به یک موفقیت فوری» تبدیل شد. اگر توزیع این رساله را «به نسبت جمعیت مستعمرات آن زمان» در نظر بگیریم، «عقل سلیم» بیش‌ترین فروش و تیراژ را بین تمام کتاب‌های تاریخ آمریکا داشت. هفت ماه پس از انتشار «عقل سلیم»، سخنرانی شیطان به اساس اعلامیه‌ی استقلال آمریکا تبدیل شد. اگرچه همه‌ی امضاکنندگان آن اعلامیه علیه کالوینیسمی شورش کرده بودند که الهام‌بخش میلتون بود، اما همین افراد عصاره‌ی سخنرانی شیطان را این‌گونه در بیانیه‌ی خود ابراز کردند: «هنگامی که سلسله‌ای طولانی از ظلم و غصب، همگی به قصد تحقق یک هدف، توطئه‌ای را برای تقلیل آن‌ها [مردم] تحت استبداد مطلق به نمایش می‌گذارد، حق آن‌ها و وظیفه‌ی آن‌هاست که چنین حکومتی را کنار بگذارند و حافظان جدیدی را برای امنیت آینده‌ی خود فراهم کنند.»

آمریکا از همان لحظه‌ای که هم‌کیشان میلتون قدم به سواحل خلیج ماساچوست گذاشتند، محکوم شد به تبدیل به آن‌چه که آیت‌الله خمینی نامش را ‏‏«شیطان بزرگ» گذاشت. در نتیجه، پسران آن پیوریتن‌ها بهترین مفسران آن روح بودند. چنان‌که این روح طی قرن نوزدهم به یونیتارینیسم و سپس، ارتداد تغییر شکل یافت. «رالف والدو امرسون» نیز بدون شک «بهشت گمشده» را خوانده بود. مشهورترین مقاله‌ی او، «خوداتکایی»، همان روح و آهنگ شیطانی را [در انسان] طنین‌انداز می‌کند. امرسون از میلتون آموخته بود که ذهن، خودش مکان است، و در خود «می‌تواند از جهنم، بهشت بسازد؛ و از بهشت، جهنم.» بنابراین، به این نتیجه رسیده بود که هیچ‌چیز در نهایت «مقدس نیست، جز صحت [و صداقت] ذهن خودت.» وقتی نسلی که با درک متفاوتی از کتاب مقدس بزرگ شده بود، با امرسون مخالفت کرد و گفت: «اما این غرایز [و وسوسه‌ها] ممکن است از پایین [نفس و شیطان] باشند، نه از بالا [جانب خداوند]»، امرسون نهایتاً به شیطان متوسل می‌شود و پاسخ می‌دهد: «به نظر من نمی‌رسد که این‌گونه باشند، اما اگر من فرزند شیطان هستم، پس شیطانی خواهم زیست.»

امرسون نظریه‌ی «فرزند شیطان» بودن را از اصل کالوینیستیِ «تباهی کامل» گرفته. اگرچه او این اصل را رد می‌کند، اما عصاره‌ی شیطانی روح انقلابیِ پروتستانی را حفظ می‌نماید، که همان شیطان‌پرستی است. «ناتانیل هاثورن» همسایه‌ی امرسون، نیز همان میراث کالوینیستی را به ارث برد و، مانند امرسون، آن را رد کرد، اما هرگز نتوانست خوش‌بینی ساده‌لوحانه‌ی امرسون را بپذیرد؛ و اسیر جنگل تاریکی باقی ماند که در «یانگ گودمن براون» توصیف می‌کند. براون، همسرش فِیث [ایمان] را ترک می‌کند تا با شیطان ملاقات کند. ‏در مواجهه با بی‌تابی شیطان، تنها چیزی که یانگ گودمن براون می‌تواند بگوید این است: «فیث مدتی مرا عقب نگه داشت [و معطل کرد]، اما اکنون به آغوش «حلقه‌ی نژاد شما» آمده‌ام.» که منظور، همین اعتقاد است که «طبیعت بشریت، شر است.» یانگ گودمن براون وقتی گودی کلویز را می‌بیند، می‌گوید: «آن زن [فاسد] کسی بود که به من ‏تعلیمات دینی‌ام را آموخت.»

ایمان [فیث] جمهوری آمریکا را مدتی عقب نگه داشت، اما ظهور امپراتوری آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، یک شیرجه‌ی بلند به سوی ‏شیطان‌پرستی بوده. مانند شیطان، چهره‌ی تاریکی که در جنگل از یانگ گودمن براون استقبال کرد، کشیش پیوریتن هم توضیح می‌دهد که «شر باید تنها شادی شما باشد.» آمریکا، به معنای آن‌چه «دیوید گلرنتر» استاد دانشگاه ییل، «چهارمین دین بزرگ جهان» می‌نامد، پیمانی به مدت چند قرن با شیطان بوده. آمریکا فراتر از قانون نانوشته‌ی آن است. هویت آمریکایی همچنین بر اساس هویت‌های جاری افرادی است که به دنبال یک زندگی بهتر ‏به این‌جا آمدند. این‌که این دو بردار چگونه یک چیز جدید می‌سازند، موضوع جدیدترین کتاب من است: «قدم زدن با یک انجیل و یک اسلحه: ظهور، سقوط، و بازگشت هویت ‏آمریکایی».

از آن‌جایی که قومیت در آمریکا بر اساس سه دین اصلی این کشور، یعنی پروتستانتیسم، کاتولیسیسم، و یهودیت، است، ناپدید شدن پروتستانتیسم، نبرد آغازکننده‌ی جمهوری چهارم را تسریع خواهد کرد. این جنگ بین کاتولیک‌ها و یهودیان و بر سر این خواهد بود که آیا یک قانون اخلاقی جهانی وجود دارد یا خیر. این نبرد، به طور جدی [و تمام‌عیار]، زمانی آغاز شد که ارتش اسرائیل کلیسای کاتولیک «خانواده‌ی ‏مقدس» را در غزه بمباران کرد و زمانی به پایان خواهد رسید که اسرائیل، سال ۲۰۲۸، ناپدید می‌شود‏.

منبع خبر "مشرق نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.