عصر ایران؛ محسن سلیمانی فاخر- اینکه همیشه باید از «پدر»ها، «سلطان»ها، «اولین»ها و «برترین»هایی که خود را با القاب پرطمطراق میآرایند ترسید، نه یک هشدار اخلاقی بلکه یک تجربه تاریخی است.
معمولاً کسانی که این عنوانها را برای خودشان میسازند، درگیر کسبوکار، شیادی نرم، برندسازی شخصی و پر کردن جیباند؛ نه ارتقای آگاهی.
در بازار توسعه فردی، هر جا با چنین لقبهایی روبهرو شدیم، باید قدم بعدی را با تردید برداشت، چون پشت این تاجگذاریهای خودخواسته اغلب واقعیتی کممایه پنهان است.
یکی از تازهترین نمونهها، فردی است که خود را «پدر ناخودآگاه ایران» معرفی میکند؛ لقبی جعلی که نه در ادبیات آکادمیک جایگاهی دارد و نه در پژوهشهای معتبر روانشناختی. اما همین عنوان خودساخته نخستین علامت خطر است؛ علامتی که میگوید با پدیدهای طرف هستیم که بیش از آنکه ریشه در علم داشته باشد، در زمین تبلیغات و اقتصاد رواندرمانی غیررسمی رشد کرده است.
این فرد با وجود تحصیلات نامرتبط در دو حوزه و تنها یک مدرک کارشناسی ارشد در روانشناسی ادعا میکند بزرگترین کارگاه خودشناسی ایران را اداره میکند؛ کارگاهی که خودش آن را «در جمع پنج کارگاه برتر توسعه فردی جهان» قرار داده است.
ادعایی که هیچ مرجع معتبر بینالمللی تأیید نکرده و تنها در چرخه خودارجاعِ محافل تبلیغاتی او دستبهدست میشود.
این نوع اغراقها، یکی از شناختهشدهترین تکنیکهای بازار معنویفروشی است: ساختن «هیبت»، تا بیسوادی پشت نور صحنه گم شود.
اما مسأله در سطح شعار باقی نمیماند. چند روزی است ویدئویی از «پدر ناخودآگاه» دستبهدست میشود که در آن، سخنانی آشکارا تبعیضآمیز، خشونتزا و ضد اخلاق بیان میکند. او خطاب به جمعیت حاضر (بخوانید بیمارانش) میگوید:
«پسری که مثل دستهگل میمونه یا گی میشه یا اِوا خواهر میشه، یا تو پارک دانشجو دنبال کسی میگرده که یه کاری باهاش بکنه. پسر باید خوی وحشیگری داشته باشه، برای مرد، بددهنی عیب نیست»
و جمعیت میخندد و کیف میکند؛ گویی این تحقیرها بخشی از بسته درمانی است!
این لحظه تکاندهنده، یک پرسش بزرگ ایجاد میکند: چطور یک فرد با چنین ادبیات سادیستی و جنسیتزدهای میتواند مدعی شناخت ناخودآگاه و تحول فردی باشد؟
در ادبیات علمی، چنین نگاههایی نهتنها فاقد اعتبارند، بلکه میتوانند آسیبزا باشند و احساس شرم، تبعیض و اختلال هویت را در مخاطبان تقویت کنند. این سخنان نه ربطی به رواندرمانی دارند و نه به توسعه فردی؛ صرفاً بازتولید نوعی انسان بدوی است با زبان انگیزشی.
اما چرا چنین افرادی مخاطب دارند؟ پاسخ در ساختارهاست. وقتی خدمات سلامت روان گران، کمفایده یا دستنیافتنی میشود، مردم به سمت نسخههای فوری، سادهسازیشده و سرگرمکننده میروند.
کارگاههایی که نور صحنه، موسیقی، شوخی و کاریزما را جایگزین عمق، مطالعه و درمان میکنند. در چنین فضایی، هر کسی که صدایش بلندتر باشد و ادعایش بزرگتر، راحتتر از همه دیده میشود.
اینگونه است که «پدر ناخودآگاه» نه از دل علم، بلکه از دل خلأ نظارتی و بحران روانی طبقه متوسط بیرون میآید.
بخش تلختر ماجرا، جاذبۀ مالی این بازار است. بسیاری از شرکتکنندگان با پرداخت هزینههای سنگین وارد این دورهها میشوند، به امید آنکه «رستگار» شوند. اما به جای مواجهه با رواندرمانی علمی، با ترکیبی از شعارهای انگیزشی، تحقیر، سادهسازی و منجیسازی روبهرو میشوند. نسخههای سریعی که هیچ سازوکار ارزیابی، بیمه، حمایت یا پاسخگویی ندارند. اگر فرد دچار آسیب شود، اگر امیدهایش فروبپاشد یا اگر سطح کارگاه با نیازهای روانیاش همخوانی نداشته باشد، هیچکس مسؤول نیست.
این وضعیت، نشان میدهد بازار توسعه فردی در ایران نه بر پایه استانداردهای علمی، بلکه بر اساس هیجان، نمایش و اعتماد کور میچرخد.
پدیده «پدر»ها و «سلطان»های این حوزه، نتیجه فقدان گفتوگوی علمی و غلبه ادبیات انگیزشی بر روانشناسی است. جامعهای که با بحران معنا، اضطرابهای روزمره و خستگی مزمن دستوپنجه نرم میکند، نیاز به تکیهگاهی دارد؛ و دقیقاً همین نقطه، محل سوءاستفاده «منجیسازان» است.
باید بهطور جدی درباره این موج جدید هشدار داد:
خودشناسی فرآیندی بلندمدت، تخصصی و پیچیده است. با چند جلسه پرهیجان، با چند جمله بزرگنماییشده و با یک «پدر خودساخته» حاصل نمیشود. هر جا وعده «تحول فوری»، «کشف ناخودآگاه در چند ساعت» یا «درمان سریع» داده میشود، اولین کار این است که شک کنیم و دور شویم.
جامعه ما بیش از همیشه محتاج سواد روانی و نهادهای تخصصی است؛ نه قهرمانسازیهای جعلی. و اگر قرار باشد ناخودآگاه این جامعه سالم شود، باید پیش از هر چیز از شر پدرانی که خود را برای آن انتخاب کردهاند، رها شود.
آنچه معرفی او در اینستاگرام را بحثبرانگیزتر میکند، نه فقط ادعاهای بزرگ بلکه نحوۀ بستهبندی تبلیغاتی این ادعاهاست. در صفحهاش، او خود را برگزارکنندۀ «۱۶۰۰ همایش در ایران و خارج»، صاحب «۴۰۰ هزار نفر معجزهدیده»، و مرجع «رشد دهبرابری» معرفی میکند؛ عباراتی که هیچ منبع مستقلی تأییدشان نکرده و تنها برای ساختن هیبت و ایجاد حس اعتماد فوری طراحی شدهاند.
او با ۲.۷ میلیون دنبالکننده و مجموعهای از ویدئوهای انگیزشی با پسزمینههای پرزرقوبرق، تصویری از یک «منجی مدرن» میسازد؛ تصویری که بیش از آنکه به روانشناسی علمی نزدیک باشد، شبیه کمپینهای بازاریابی است که روی هیجان، اغراق و جذب مخاطبان آسیبپذیر بنا شدهاند.