عصر ایران ؛ موحد منتقم - سالهاست درباره اینستاگرام و شبکههای اجتماعی حرفهای سطحی و تکراری میشنویم؛ از بلاگری گرفته تا سلبریتیشدن، جمعکردن فالوئر و رسیدن به درآمد. اما همه اینها فقط پوستۀ روشن ماجراست.
زیر این سطح، لایهای پنهان وجود دارد که کمتر دربارهاش حرف زدهایم؛ لایهای که نه سرگرمکننده است و نه بیخطر: مذهبهای دیجیتال.«مذهب» فقط به دینهای سنتی و خداپرستی محدود نیست؛ هر سازوکاری که معنا بسازد، مرشد تولید کند، مناسک داشته باشد و وعده رستگاری بدهد، کارکردی مذهبی پیدا میکند.
ما هر روز وارد اینستاگرام میشویم، اسکرول میکنیم، لایک میزنیم و از صفحهای به صفحهای دیگر میرویم، بدون اینکه متوجه باشیم همین رفتارهای عادی، بهتدریج نوعی «باور» تازه را شکل میدهد. در کنار ما که دنبال سرگرمی یا زیبایی هستیم، گروهی بزرگ مشغول ساختن مذهبهای کوچک شخصیاند؛ مذهبهایی بدون معبد و بدون کتاب مقدس، که تنها با یک صفحه و یک دوربین روشن، اعتبار پیدا میکنند.
حتی واژه «فالوئر» نیز بیاهمیت نیست؛ از همان ابتدا رابطه هدایت و پیروی را تعریف میکند. دنبالکردن در ظاهر ساده است، اما در عمل مجموعهای از نیازها و ترسها را فعال میکند: نیاز به تعلق، میل به تأیید، ترس از جا ماندن و آرزوی تبدیلشدن به نسخهای بهتر از آنچه هستیم. همین نقطه، همان لحظهایست که مذهب دیجیتال ریشه میگیرد.
در این فضا هرکسی که چند جمله قصار بلد باشد، کمی قاطع حرف بزند یا چهرهای جدیتر داشته باشد، میتواند به «مرشد» تبدیل شود؛ مرشدی که از دل الگوریتم زاده میشود، نه از دل تجربه.
کافیست عباراتی مثل «آگاهی»، «شفا»، «موفقیت» یا «تمرکز» را جستوجو کنید تا با صفحاتی مواجه شوید که بیشتر شبیه آیینهای مدرناند تا صفحات آموزشی؛ چهرههایی خیره به افق های دوردست، جملات قالبی، پیشگوییهای گنگ و دورههایی که نسخه نهایی رستگاری معرفی میشوند.

این مذهبهای دیجیتال کتاب مقدس ندارند، اما زبان مخصوص دارند؛ زبانی که شکل امروزی همان ادبیات آیینهای قدیمی است. زبان دوگانهسازی مداوم، جایی که «آگاهها» در برابر «منفیها» قرار میگیرند. زبانی که هر نقد را «انرژی بد» مینامد و هر پرسشی را «ترس»، «حسادت» یا «قطع جریان رشد».
جملات مبهمی مثل «چیزی در راه است» یا «اگر این را ترک کنی رشد نمیکنی» همان نقش هشدارها و وعدههای مذهبی را بازی میکنند، فقط در پوششی شیکتر و نرمتر.
این آیینها معمولاً با واژههای قشنگ شروع میشوند؛ آرامش، سلامتی، آگاهی یا سبک زندگی. اما مسیرشان خیلی زود از آموزش به اطاعت میرسد. حلقهای بسته شکل میگیرد که در آن خروج، نوعی خیانت محسوب میشود و نقد، بیاحترامی. همواره یک دوره جدید، یک بسته تازه یا یک محصول برای «مرحله بعد» وجود دارد؛ همان مرحلهای که هیچوقت نمیرسد.
در این میان الگوریتمها، زیبایی، اخلاق، بدن، سبک زندگی و حتی نسبت ما با خودمان را بازتعریف میکنند. فالوئر و لایک تبدیل به پاداشهای مقدس شدهاند؛ الگوریتم قانونگذار اصلی است و کاربرانی که مطابق خواستههای آن خود را بازطراحی میکنند، پیروان این آییناند. مذهب جدید انسان را تشویق میکند نسخهای زیباتر و جذابتر از خود تولید کند؛ نسخهای که شاید با حقیقت فاصله داشته باشد اما با خواستههای الگوریتم هماهنگتر است.
ابزارهای ادیت و فیلترهای دیجیتال تبدیل به مناسک روزانه شدهاند؛ هرکس باید تصویری بسازد که «مورد قبول» باشد، نه لزوماً واقعی. این مذهب بهجای اصالت و رشد درونی به ما میگوید: «آنگونه باش که الگوریتم میپسندد.»
هر مذهب برای تداوم خود سه عنصر لازم دارد: تعلیمات، مناسک و وعده رستگاری. شبکههای اجتماعی هر سه را بازتولید کردهاند. تعلیمات همان فیدها، روایتها و توصیههاییاند که میگویند چه خوب است و چه بد، چه چیزی را باید بخری و چه کسی باید باشی. مناسک همان اسکرولکردن روزانه، چککردن نوتیفیکیشنها و ساختن پرسونای آنلاین است. و وعده رستگاری همان جمله پنهانی الگوریتم است: «بگذار زندگیات را بهتر کنم؛ فقط دادههایت را بده.» این مذهب جدید نه پیامبر دارد و نه وحی؛ پیامبرش داده است و وحیاش پیشنهادهای شخصیسازیشده.
در مذهب دیجیتال، رویا فروشی سادهترین و سودآورترین آیین است؛ آیینی که با سطحیترین و دمدستیترین جملات انجام میشود. جملههایی که نه عمق دارند، نه خرد، اما شبیه وردهای مقدس، هر روز میلیونها بار تکرار میشوند:«به خودت ایمان داشته باش»، «تو میتونی»، «کافیه بخوای»، «زندگی همونیه که میسازی».

جملاتی که ابتدا انگیزهبخش بهنظر میرسند، اما در واقع مکانیزمی برای تولید رضایت ظاهری هستند؛ نوعی مُسکن معنوی که نظام پلتفرم را تغذیه میکند، نه انسان را.رویا در این ساختار نه یک مسیر، بلکه یک «محصول» است؛ محصولی که با کمترین محتوا و بیشترین احساس فروخته میشود.
و کاربران، همچون مؤمنانی امیدوار، هر روز این جملههای خالی را لایک میکنند، شاید که روزی ایمانشان به واقعیت تبدیل شود.این موضوعات مشتری دارند چون جامعه واقعی دیگر آن پیوندهای قدیمی را ندارد، و شبکههای اجتماعی با خلق معناهای مصنوعی جای خالی آن را پر میکنند.
بزرگترین خطر از جایی شروع میشود که گفتوگو خاموش شود. هر مذهب زمانی خطرناک میشود که پرسیدن ممنوع باشد؛ و اینستاگرام هم همین ممنوعیت را با نسخهای نرم اجرا میکند. نه با بستن کامنتها، بلکه با سازوکاری که صدای مخالف را کماثر میکند: الگوریتمی که تأیید را بیشتر از انتقاد نمایش میدهد؛ کاربرانی که با ریپلای و ریپورت، صدای منتقد را پس میزنند؛ و فضایی که مخالفت را پرهزینه و سکوت را بیدردسر میکند.
در چنین محیطی، آدمها کمکم خودسانسوری را به پرسیدن ترجیح میدهند. وقتی هیچکس جرئت سؤالکردن ندارد، راه خروج بسته میشود. سکوت که حاکم شود، ایمان دیجیتال کامل میشود.
شبکههای اجتماعی دیگر فقط ابزار ارتباط نیستند؛ آنها باورها و ارزشهای ما را بازتعریف میکنند. آیندهی این مذهب دیجیتال پر از پرسش است. هوش مصنوعی هر روز دقیقتر رفتار و باورهای ما را تحلیل میکند و ممکن است مسیر باورها و ارزشها را به شکلهایی که حتی نمیدانیم، رقم بزند.
در معبد دیجیتال امروز، باورها با الگوریتمها شکل میگیرند و ارزشها با نمایش سنجیده میشوند؛ و آنچه باقی میماند، فهم این نکته است که ما هنوز فکر میکنیم انتخاب میکنیم، اما هر روز،بیخبر در مناسک این مذهب دیجیتال شرکت میکنیم.