اقلیت پرهیاهو و تندرو تهدیدی در درون جناح راست آمریکا/ هشدار نویسندۀ 19 ساله دربارۀ ظهور "ووک"‌ها در بین محافظه‌کاران

عصر ایران یکشنبه 25 آبان 1404 - 09:16
ظهور اقلیت پرهیاهو و تندرو تهدیدی درونی برای محافظه‌کاری است جریانی که به جای ایمان، عقل و مسئولیت اجتماعی، بر نفرت، حذف و توطئه‌پنداری بنا شده است.
 
    عصر ایران؛ لیلا احمدی- بریلین هالی‌هَند، نویسندۀ 19 ساله در مقاله‌ تازه‌اش از پدیده‌ای سخن می‌گوید که با شتاب در جناح راست آمریکا ریشه می‌دواند: خشم مقدس و توهم قدرت اخلاقی. او همچنین پیش تر رئیس شورای مشورتی جوانان حزب جمهوری‌خواه بوده است.

      او در تحلیلی روشن و جسورانه، ظهور اقلیت پرهیاهو و تندرو را تهدیدی درونی برای محافظه‌کاری توصیف می‌کند؛ جریانی که به جای ایمان، عقل و مسئولیت اجتماعی، بر نفرت، حذف و توطئه‌پنداری بنا شده است.

     هالی‌هند با نگاهی نقادانه، این گروه را هم‌سنگِ «ووک‌های چپ» می‌داند؛ کسانی که در پی تصفیه‌ ایدئولوژیک، مرز میان آرمان‌گرایی و افراط‌گرایی را از میان برده‌اند.
 
      او هشدار می‌دهد محافظه‌کاری، اگر ماهیتش را از خشم بگیرد، دیگر جنبشی پابرجا نیست و به فروپاشی ارزش‌های درونی خواهد انجامید. از نظر او، بازگشت به ارزش‌های دیرینِ ایمان، خانواده، آزادی فردی و اخلاق مدنی، تنها راهِ نجات از این سقوط است.
 
 در بخش‌هایی از مقاله، نویسنده به نقش رسانه‌ها و الگوریتم‌های شبکه‌های اجتماعی اشاره می‌کند که صداهای تند و خشمگین را برجسته‌تر می‌کنند و از درون، گفت‌وگوی مدنی را می‌فرسایند. این نوشته، نه صرفاً نقدی بر جناح راست، که هشداری برای سیاست آمریکا است در زمانه‌ای که فریاد به‌جای منطق می‌نشیند و ایدئولوژی، چنان که هالی‌هند می‌نویسد، از ابزار تغییر به ابزار نفرت بدل می‌شود.
مقاله نیوزویک تحلیلی تأمل‌برانگیز است و مرز باریک آرمان‌گرایی و افراط‌گرایی در سیاست امروز آمریکا را نشان می‌دهد.
                                                                              ➖➖➖➖➖➖➖➖
بریلین هالی‌هند:  در جناح راست، جریانی سرطانی، مخرب و رو به گسترش در حال شکل‌گیری است؛ اقلیتی پرهیاهو که من آن را «ووک راست‌گرا» می‌نامم؛ افرادی که نفرت‌پراکنی را شجاعت می‌پندارند و جنجال‌سازی را با قدرت یکی می‌گیرند. اگر هوشیار نباشیم، این گروه می‌تواند همان آسیبی را به جنبش محافظه‌کار وارد کند که «تیم اسکواد» به جناح چپ زد.

برآمدنِ رادیکال‌های چپ هم یک‌روزه شکل نگرفت. ده سال پیش، الکساندریا اوکازیوکورتز و همراهانش صداهایی حاشیه‌ای تلقی می‌شدند و چنان تندرو بودند که کسی آن‌ها را جدی نمی‌گرفت؛ اما حزب از آن‌ها فاصله نگرفت و با تعابیری همچون «جسور»، «پُرانرژی» و «نماد آینده» ستایششان کرد. نتیجه آن شد که همان حاشیه، امروز به هسته‌ اصلی حزب دموکرات بدل گشته و توانسته جوانی سوسیالیست را به شهرداریِ بزرگ‌ترین شهر آمریکا برساند.
 
[م. ممدانی چه نسبتی با طیف سنتی حزب دموکرات و ووک‌های چپ دارد؟ احتمالاً حزب دموکرات از روی کار آمدن زُهران مَمدانی تا حدی نگران و ناراحت است؛ نه به‌دلیل مخالفت ایدئولوژیک با پیام‌های او، بلکه به خاطر پیامدهای سیاسی و رقابتی‌اش. مَمدانی با تمرکز بر عدالت اجتماعی، ضدیت با نژادپرستی و بازتوزیع قدرت اقتصادی، بخش قابل‌توجهی از رای‌دهندگان جوان و طبقهٔ کارگر را جذب می‌کند؛ کسانی که پیش‌تر ممکن بود به طیف سنتیِ دموکرات‌ها گرایش داشته باشند. این وضعیت باعث می‌شود دموکرات‌ها نگران از دست دادن پایگاه رأی شوند و نیاز به بازتعریف سیاست‌ها داشته باشند تا بتوانند با موج تازهٔ مطالبات اجتماعی و اقتصادی همسو بمانند.
 
موفقیت مَمدانی پیام روشنی برای حزب دموکرات دارد. گفتمان سنتی ممکن است دیگر پاسخگوی همهٔ بخش‌های جامعه نباشد. به بیان دیگر، ناراحتی دموکرات‌ها بیشتر واکنشی عملی و راهبردی است تا مخالفت با اهداف انسانی و اجتماعی او. این وضعیت فشار مضاعف ایجاد می‌کند تا حزب دموکرات خود را بازسازی کند و پیام‌هایی ملموس‌تر برای طبقات مختلف جامعه ارائه دهد، در حالی که ممدانی با شعارهای تازه، جایگاهی فراتر از مرزبندی‌های حزبی سنتی یافته است.
 
مَمدانی از نظر برخی ارزش‌ها و اهداف اجتماعی به ووک‌های چپ شباهت دارد. او بر عدالت اقتصادی، ضدیت بانژادپرستی و افزایش مشارکت طبقهٔ کارگر تأکید می‌کند، موضوعاتی که بخش قابل‌توجهی از ووک‌های چپ نیز به آن‌ها معتقدند. با این حال، برخلاف برخی جریان‌های افراطی چپ، کمتر روی سیاست‌های هویتی و فرهنگی تمرکز دارد و بر مسائل ملموس اقتصادی و اجتماعی تأکید می‌کند.
 
به عبارت دیگر، او پیام خود را با تمرکز بر «قابلیت پرداخت»، عدالت و فرصت برابر برای همه ارائه می‌دهد و نه صرفاً بر موضوعات نمادین یا فرهنگی که در گفتمان ووک‌های چپ غالب است. بنابراین، نزدیکی او با ووک‌های چپ بیشتر در هدف عدالت اجتماعی و حمایت از طبقهٔ کارگر است تا در روش یا ادبیات سیاسی. در نتیجه، ممدانی می‌تواند بخشی از رای‌دهندگان جوان و ترقی‌خواه را جذب کند، بدون آنکه خودش کاملاً جزو جریان رادیکالِ ووک باشد و همین تعادل باعث می‌شود پیام او برای طیف گسترده‌ای از جامعه جذاب باشد.]
 
جنبشی که از درون در حال سوختن است
 
جناح راست باید از اشتباهات چپ‌ها درس بگیرد، نه اینکه آن‌ها را تکرار کند. اما امروز ما هم گرفتار همان وسوسه‌ایم که زمانی چپ‌ها را بلعید. اکنون همان افراط‌گرایی، خشم و خودشیفتگی سیاسی در جناح راست بروز یافته است. 
 
«ما هم با رادیکال‌هایمان سر و کار داریم؛ اقلیتی خشمگین که گفت‌وگو را رها کرده و درگیری و توهم را به باور ترجیح می‌دهند؛ تندروانی که سامان حزب را نمی‌خواهند و آن را به آتش می‌کشند.»
 
اگر سکوت کنیم و بگذاریم خیال‌پردازان و خشونت‌پروران، آن‌هایی که استالین را می‌ستایند و خود را «دار و دسته هیتلر» می‌نامند روی کار بیایند، در انتخابات آینده شکست خواهیم خورد و میدانِ نبرد اخلاقی را با همه ارزش‌هایی که محافظه‌کاران موظف به پاسداشتشان‌اند، واگذار خواهیم کرد.
 
 
وقتی «وحدت» بهانه‌ سازش با افراط می‌شود
 
  اگر به نام «وحدت» و به امید «پیروزی» به این گروه‌ها میدان دهیم، بهایش فراتر از باخت در انتخابات خواهد بود و به از دست دادن اعتبارمان خواهد انجامید. محافظه‌کاری فی‌نفسه پاسدار سنت، خرد، و فضیلت مدنی است و میانه‌ای با موجه‌سازی خشونت و نفرت ندارد. می‌شود محافظه‌کار جسور بود بی‌آن‌که تلخ و کینه‌جو شد. می‌شود فساد در آی‌پک یا دولت اسرائیل را نقد کرد، بی‌آن‌که «یهودیان» را مقصر هر ناکامی دانست. می‌شود از امنیت مرزها و نظام مهاجرتِ شایسته‌سالار دفاع کرد، بی‌آن‌که درِ کشور را به روی مهاجران قانون‌مند بست. این‌ها سازش نیستند؛ عقل سلیم‌اند.
 
  [م. آی‌پک (AIPAC) یا «کمیته امور عمومی آمریکا–اسرائیل» یکی از قدرتمندترین لابی‌های سیاسی در ایالات متحده است که از دهه‌ ۱۹۵۰ برای تقویت روابط واشنگتن و تل‌آویو فعالیت می‌کند. این نهاد با نفوذ گسترده در کنگره، بر سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا تأثیر چشمگیری دارد.]
 
 
محافظه‌کاری یا پرستش نفرت؟
 
ما سال‌ها جنگیدیم تا از شر نئومحافظه‌کاران و نظام کهنه‌ حزب رهایی یابیم. قرار نبود نفرت را جایگزینش کنیم. قرار نبود جنبش ما با «برشمردن دشمنان» تعریف شود؛ قرار بود از «آنچه پاس می‌داریم» سخن بگوییم. منظورم ایمان، آزادی، خانواده و ارزش‌های بنیادینی است که این کشور را ارزشمند می‌کنند.
 
این اصول نه ظاهرسازی ریاکارانه می‌طلبند و نه در صدد پرستشِ اشخاص‌اند؛ آنچه نیاز دارند، روشن‌بینی، شجاعت و باور است. حال آنکه وضعیت بسیاری از محافل محافظه‌کار وارونه است. وفاداری به چهره‌ها جای ارزش‌ها را گرفته، فریاد بر استدلال غلبه یافته و خشم بر ایمان چیره شده است.

[م. نئومحافظه‌کاران (Neoconservatives) جریان سیاسی آمریکایی‌اند که از دهه‌ ۱۹۷۰ پدید آمدند و بر ترویج دموکراسی، قدرت نظامی و مداخله‌گری در سیاست خارجی تأکید دارند. آن‌ها با شعار «رهبری اخلاقی آمریکا» از جنگ عراق و گسترش نفوذ جهانی ایالات متحده حمایت کردند و نقشی محوری در دولت بوش پسر داشتند.]
 
[م. نویسنده به تحولی هشداردهنده در محافل محافظه‌کار آمریکا اشاره می‌کند و تأکید دارد که ارزش‌های بنیادین محافظه‌کاری یعنی ایمان، آزادی، خانواده و شجاعت مدنی، جای خود را به وفاداری کورکورانه به چهره‌ها، فریادهای بی‌حاصل و خشم‌های هدایت‌نشده داده‌اند. غلبه هیاهو و بی‌خردی بر عقلانیت، به نوعی دیکتاتوری غیررسمی در سیاست جناح راست انجامیده و مسیر رهبری خردمندانه را مسدود کرده است. چنین وضعیتی، هرچند در بستر آمریکا تحلیل شده، نکته‌ای آشنا برای سیاست ایرانی است؛ به‌ویژه وقتی منافع شخصی و قدرت‌طلبی، جای منطق و اخلاق سیاسی را می‌گیرد و تصمیمات ملی متأثر از فشارهای هیجانی و جناحی می‌شود.]
 
 نسلی که در عصر خشم زیسته است
 
نسل من در عصری زیسته که خشم و هیاهو، فضای عمومی را شکل می‌دهد؛ دوره‌ای که شبکه‌های اجتماعی از خشم تغذیه می‌کنند و سیاست نمایشی ارزنده‌تر از اصول واقعی است. رسانه‌های اجتماعی صداهای میانه‌رو را خفه می‌کنند و افراطی‌ها را برجسته می‌سازند؛ هرچه تندروتر، مشخص‌تر و تحسین‌شده‌تر. اما رهبری، فریاد زدن نیست؛ ایستادگی و پایداری است.
 
[م. وقتی در متون تحلیلی یا رسانه‌ای درباره‌ «ووک‌های راست» صحبت می‌شود، معمولاً منظور جریان‌های رادیکال یا تندروی جناح راست است که با ترامپیسم، جنبش ماگا و نیز با ملی‌گرایی پوپولیستی، ضدجهانی‌سازی و سیاست‌های اقتدارگرا همخوانی دارند. این گروه‌ها غالباً همان ویژگی‌هایی را دارند که نویسنده مقاله به آن‌ها اشاره می‌کند: خشم، دشمن‌تراشی، توطئه‌باوری و گرایش به افراط‌گرایی در بستر محافظه‌کاری و راست‌گرایی سیاسی.]
 
ووک‌های چپ در دام خشم و اخلاقیاتِ ایدئولوژیک افتادند و فرهنگ حذف و قضاوتِ بی‌رحمانه را برگزیدند. ووک‌های راست نیز در همان مسیر پیش می‌روند، با تئوری‌های توطئه، اسطوره‌سازی از خشونت و تقدیس دشمنی. اگر اجازه دهیم تندترین و آلوده‌ترین صداها، هویت محافظه‌کاری را تعریف کنند، دیگر رهبر جنبش نخواهیم بود و انحطاط نصیبمان می‌شود. 
 
راه دیگر بازسازی اعتماد است. ما نیازمند حزبی هستیم که اعتماد را به نهادها بازگرداند، آزادی بیان را زنده نگه دارد و به جامعه یادآور شود که ایمان و قاطعیت را با مدارا و کرامت می‌توان محقق کرد. اگر چنین نشود مبدل به حزبی خواهیم شد که تلخی و نفرت‌اش، بنیان محافظه‌کاری را به خاک می‌سپارد. کینه‌توزی، بنیان‌های چپ را متلاشی کرد؛ اگر هوشیار نباشیم، دیر یا زود به همین ورطه خواهیم افتاد.

یادداشت مترجم/  از بیداری تا افراط:   اصطلاح «ووک» (Woke) از واژه‌ انگلیسی awake به معنای «بیدار» گرفته شده و در آغاز در جامعه‌ سیاه‌پوستان آمریکا رایج شد. این واژه بیانگر آگاهی نسبت به تبعیض نژادی، خشونت پلیس، نابرابری اجتماعی و بی‌عدالتی‌های ساختاری بود. با گذر زمان و به ویژه پس از ظهور جنبش جان سیاهان مهم است Black Lives Matter، معنای آن گسترش یافت و شامل مسائل جنسیتی، حقوق اقلیت‌ها، عدالت اقتصادی و برابری فرهنگی شد.
 
    اما مفهوم «ووک» به تدریج از هویتی عدالت‌طلبانه و خیرخواهانه به واژه‌ای پرچالش و گاه آشفته تبدیل شد. منتقدان آن را نوعی افراط سیاسی و خودسانسوری فرهنگی می‌دانند که ممکن است با حذف مخالفان و اِعمال فشار اخلاقی همراه باشد.
 
واژه‌ی «ووکیسم» (Wokeism) به عنوان ایدئولوژی یا سبک تفکری شکل گرفت که هدفش افشای ستم و بی‌عدالتی است، اما در عمل گاهی به اخلاق‌گرایی افراطی و استبداد اخلاقی جدید منجر می‌شود. در نتیجه، ووک صرفاً به معنای «بیداری» نیست، بلکه نشانگر بحران توازن میان عدالت‌خواهی و تحمل دگراندیشی است.
 
  ووک راست و ووک چپ: دو روی یک سکه
 
در جناح چپ، ووک‌ها غالباً بر عدالت نژادی، جنسیتی، طبقاتی و فرهنگی تمرکز دارند و گفتمان‌شان با برابری و حقوق اقلیت‌ها گره خورده است. اما در عمل، گاهی به فرهنگ لغو (cancel culture) و طرد کسانی که زاویه‌ای با روایت غالب دارند می‌پردازند.
 
در سوی دیگر، «راست بیدارشده» یا ووکِ راست، واکنشی آینه‌ای به همین الگوست. این جریان مدعی است در برابر «افراط چپ فرهنگی» ایستاده، اما خود نیز به حذف مخالفان، تحریک احساسات و برساختِ دشمنان فرهنگی می‌پردازد. ووک راست بر «پاکی ملی»، «خانواده سنتی» و «میهن‌پرستی اصیل» تأکید دارد و عدالت را از منظر هویتِ اکثریت بازتعریف می‌کند.
 
در نتیجه، هر دو طیف گرفتار خودحق‌پنداری و قطبی‌سازی هستند؛ چپ با اخلاق‌گرایی افراطی و راست با توهم توطئه و دشمن‌سازی.
 
 اسکواد: نمونه‌ای از ووک‌ چپ‌گرا
 
«اسکواد» گروهی از نمایندگان ترقی‌خواه حزب دموکرات است که از سال ۲۰۱۹ شکل گرفت. اعضای اصلی‌اش، الکساندریا اوکازیو-کورتز، ایلهان عمر، آیانا پریسلی و رشیده طلیب هستند. این گروه بر عدالت نژادی، تغییرات اقلیمی، بیمه همگانی و سیاست‌های ضدسرمایه‌داری تمرکز دارد و با حضور فعال در شبکه‌های اجتماعی توانسته‌ جوانان و افکار عمومی را تحت تأثیر قرار دهد. محافظه‌کاران، اسکواد را نماد چپ افراطی یا سوسیالیسم فرهنگی می‌دانند، در حالی که طرفداران‌شان آن را صدای نسل جدید عدالت‌خواهی می‌خوانند.
 
هشدار هالی‌هند: راست بیدار در آینه چپ
 
بریلین هالی‌هند در مقاله‌اش هشدار می‌دهد که جناح راست نیز در حال تکرار اشتباه چپ است. او می‌گوید اقلیت پرهیاهو در جناح راست، نفرت‌پراکنی را شجاعت و جنجال‌سازی را قدرت می‌پندارد. اگر هوشیار نباشیم، این گروه همان آسیبی را به محافظه‌کاری وارد خواهد کرد که تیم اسکواد به دموکرات‌ها زد.
 
هشدارش یادآور نمونه‌های تاریخی است؛ اسکواد ده سال پیش صدایی حاشیه‌ای بود، اما با تحسین و عدم محدودیت، به هسته اصلی حزب دموکرات تبدیل شدد. هالی‌هَند هشدار می‌دهد که راست افراطی نیز اگر کنترل نشود، ممکن است معنای محافظه‌کاری را مصادره و جنبش را از مسیر اصولی خارج کند.
 
 اصول محافظه‌کاری در خطر
 
محافظه‌کاری کلاسیک بر ایمان، خانواده، آزادی فردی، عقل سلیم و احترام به نهادها استوار است. هالی‌هَند تأکید می‌کند که تمرکز بر جنجال، دشمن‌سازی و نفرت، جای اصول و اخلاق را گرفته است. او می‌گوید اگر اجازه دهیم این رفتارها عادی شوند، عامل فروپاشی جنبش خواهیم شد، نه رهبر آن.
 
رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی نقش کلیدی در تقویت صداهای تندرو دارند. هالی‌هَند معتقد است سیاست نباید صرفاً عرصه نمایش و فریاد باشد؛ رهبری واقعی نیازمند ایستادگی، وضوح ارزش‌ها و مدیریت خشم است.
 
آیا «ووک‌ راست» هم‌سنگ «ووک چپ» است؟
 
هر دو از احساس حذف و نابرابری شکل گرفته‌اند. اما تفاوت‌های مهمی دارند. ماهیت ووک چپ بیشتر فرهنگی و هویتی است و محور فعالیت‌اش اصلاح نابرابری‌های اجتماعی است، حتی اگر به پاک‌سازی فرهنگی بیانجامد. ووک راست، گرایشی سیاسی و اقتدارگرایانه دارد. هدف اصلی‌اش، بازپس‌گیری قدرت و بازتعریف ارزش‌ها بر اساس هویت اکثریت است. توهم توطئه و خشونت در راست افراطی خطرناک‌تر است، چون می‌تواند به تهدید نهادها و دموکراسی منتهی شود.
 
 محافظه‌کاریِ اخلاق‌محور چه شانسی در فضای سیاسی امروز دارد؟
 
محافظه‌کاری اخلاق‌محور در عصر قطبی‌شده‌ای که سیاست را به نبرد احساسات فروکاسته، صدای میانه‌رویی است که شنیده نمی‌شود، مگر با استراتژی رسانه‌ای قوی.

با این حال، دل‌زدگی عمومی از افراط‌گرایی ممکن است زمینه بازگشت به گفت‌وگو و سیاست اخلاقی را فراهم کند. موفقیت محافظه‌کاری اخلاق‌محور به توانایی رهبران در ارائه پیام روشن، ایجاد چارچوب عملی و تعامل هوشمندانه با رسانه‌ها بستگی دارد.
 
 پیام اخلاقی مقاله برای هر دو جناح 
 
پیام اصلی مقاله، دعوت به خویشتن‌داری، حفظ شأن انسانی و برقراری تعادل میان شور و شرافت است. استمرار ووکیسم چپ‌گرا می‌تواند با اخلاق‌گرایی افراطی و پاک‌سازی فرهنگی، اعتماد عمومی و فضای گفت‌وگو را تضعیف کند و اگر ووکیسم راست مهار نشود، توهم توطئه و دشمن‌سازی، رهبری عقلانی و اصول بنیادین را به خطر می‌اندازد.
 
چگونه می‌توان جریان‌های افراطی در جناح محافظه‌کار را مدیریت کرد؟
 
رهبران محافظه‌کار می‌توانند چارچوب ارزش‌ها و وضوح اخلاقی را پایه سیاستگذاری قرار دهند، قوانین و مقررات شفاف و عادلانه وضع کنند، از تمرکز قدرت در اقلیت‌های رادیکال جلوگیری کنند، از رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی برای تقویت گفت‌وگوی منطقی بهره ببرند و آموزش و فرهنگ‌سازی سیاسی را تقویت کنند تا مانع افراط‌گرایی شوند.
 
 آیا تمرکز بر ارزش‌های بنیادی کافی است؟
 
ارزش‌ها نقطه شروع هستند. بدون اقدام عملی، اصلاحات حزبی و مدیریت رسانه‌ای، رشد اقلیت‌های رادیکال متوقف نمی‌شود. عوامل اقتصادی و اجتماعی نیز زمینه‌ساز ظهور افراطیون هستند و باید مورد توجه قرار گیرند.
 
آیا ووک‌ِ ایرانی هم داریم؟
 
در ایران، جریان «ووک» به شکل غربی وجود ندارد، اما مشابهت‌های عملکردی قابل مشاهده است. جریان‌های تندروی داخلی اغلب بر حساسیت‌های هویتی، اخلاقی یا فرهنگی تمرکز دارند و هرگونه دیدگاه متفاوت را به چالش می‌کشند یا به حاشیه می‌رانند. این گروه‌ها با استفاده از زبان و نمادها به‌عنوان ابزار قدرت، مرزهای فرهنگی و اجتماعی را مشخص می‌کنند و رفتارها و گفتمان‌های غیرهمسو را محکوم می‌کنند.
 
بر بازتعریف عدالت و ارزش‌ها تمرکز دارند که سبب محدودیت آزادی بیان، طرد افکار مخالف و ایجاد قطب‌بندی اجتماعی می‌شود. این جریان‌ها از رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی برای تقویت صداهای تند و کاهش تأثیر دیدگاه‌های میانه‌رو بهره می‌برند، به‌گونه‌ای که حضور افراطی‌ها برجسته‌تر و جذاب‌تر جلوه می‌کند. در عمل، چنین فعالیت‌هایی می‌تواند منجر به تقویت خودحق‌پنداری، قطبی‌شدن جامعه و کاهش اعتماد عمومی به نهادها و ارزش‌های مشترک شود. به‌طور کلی، شباهت عملکردی این جریان‌ها با ووک‌های غربی در تمرکز بر هویت، اخلاق‌گرایی افراطی و تلاش برای اِعمال فشار فرهنگی و اجتماعی مشهود است، هرچند زمینه‌های تاریخی، فرهنگی و مذهبی متفاوت است.
 
  چرا جامعه از ووک‌ها استقبال می‌کند؟
 
جامعه از ووک‌ها استقبال می‌کند چون آن‌ها نماد آگاهی و حساسیت نسبت به نابرابری‌ها، بی‌عدالتی‌ها و تبعیض‌های ساختاری‌اند. خیلی از افراد احساس می‌کنند صدایشان در نظام‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی شنیده نمی‌شود و ووک‌ها نمایندگان این صداها هستند. در دنیای پیچیده معاصر، رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، قدرت انتقال سریع پیام و تأثیرگذاری بر افکار عمومی را دارند و ووک‌ها از این ابزارها برای برجسته کردن مسائل نادیده گرفته شده استفاده می‌کنند.
 
علاوه بر این، ووک‌ها به ارائه چارچوب اخلاقی و هویتی کمک می‌کنند؛ آن‌ها به مردم می‌گویند چه رفتارهایی قابل قبول است و چه رفتارهایی باید نقد شود یا تغییر یابد و همین تجویزگری به نوعی امنیت هویتی و اخلاقی برای افراد فراهم می‌آورد. در جهانی که بسیاری از مرزبندی‌ها و ارزش‌های سنتی در حال فروپاشی‌اند، ارائه دستورالعمل‌های اخلاقی و هویتی جذاب و آرامش‌بخش است.
 
در نهایت، ووک‌ها وعده تغییر و عدالت اجتماعی می‌دهند؛ شعارهایشان درباره حقوق اقلیت‌ها، عدالت اقتصادی، محیط‌زیست و برابری فرهنگی با آرزوهای بسیاری از نسل‌های جوان و افراد حامی عدالت همسوست. همین تلفیق آگاهی، اخلاق و وعده تغییر، موجب می‌شود بخش‌هایی از جامعه با شور و شوق از ووکیسم استقبال کنند.
 
 چرا فرهنگ عامه غالباً پذیرای عقلانیت و بردباری نیست؟ چرا شتابزده عمل می‌کند و به جنجال‌ و هیجان نیاز دارد؟
 
فرهنگ عامه عموماً پذیرای عقلانیت و بردباری نیست زیرا سرعت اطلاعات و حجم پیام‌های روزانه باعث می‌شود مردم زمان کافی برای تأمل و تحلیل عمیق نداشته باشند. شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های دیجیتال الگویی از مصرف سریع اخبار و واکنش‌های لحظه‌ای ایجاد کرده‌اند که در آن هیجان، جنجال و احساسی بودنِ محتوا بیشترین بازدید و توجه را جذب می‌کند. انسان‌ها به طور طبیعی به محرک‌های احساسی، تعارض و درام واکنش نشان می‌دهند، زیرا مغز سریع‌تر به تهدید و هیجان پاسخ می‌دهد تا به تحلیل منطقی و پیچیده.
 
علاوه بر این، فرهنگ عامه در بسیاری از جوامع تحت فشار اجتماعی و سیاسی است و مردم به دنبال راه‌های ساده و سریع برای قضاوت، همدلی یا مخالفت هستند. عقلانیت به زمان، دانش و شکاکیت نیاز دارد که در فرهنگ شتاب‌زده و سطحی‌نگر امروز به رسمیت شناخته نمی‌شوند. رسانه‌ها و جریان‌های عمومی نیز به طور آگاهانه موضوعات را به شکل قطبی‌شده و هیجانی ارائه می‌کنند تا مشارکت و واکنش سریع ایجاد شود، حتی اگر این کار از کیفیت گفت‌وگو و تحلیل بکاهد.
 
به همین دلیل، جامعه در مواجهه با مسائل پیچیده غالباً شتابزده عمل می‌کند، به جای بررسی دقیق واقعیت‌ها، به جنجال، هیجان و داستان‌سرایی روی می‌آورد و عقلانیت و بردباری، قربانی سرعت و جذابیت سطحی محتوا می‌شوند.
 
 
چرا آگاهی از دیدگاه‌های جناح مقابل، شرط عقل در سیاست امروز است؟
 
خواندن و شنیدن دیدگاه‌های جناح رقیب، یکی از اصول بنیادین دموکراسی و تحلیل سیاسی سالم است. حتی زمانی که دیدگاه‌ها با باورها و ارزش‌های ما فاصله دارند، مواجهه با آن‌ها امکان درک بهتر از منطق، اولویت‌ها و دغدغه‌های طرف مقابل را فراهم می‌کند و به اصلاح و تعمیق دیدگاه‌های خودمان کمک می‌کند. این فرایند به گفت‌وگو و تعامل مدنی یاری می‌رساند و از قضاوت‌های شتابزده و قطبی‌شده جلوگیری می‌کند.
 
هرچند نشریه نیوزویک رسانه‌ای با رویکرد تحلیلی محافظه‌کار است، اما انتشار مقالاتی مانند تحلیل بریلین هالی‌هَند درباره ووکیسم و راست افراطی نشان می‌دهد که حتی در رسانه‌های جناحی نیز امکان بازتاب مباحث فکری و نقد درونی وجود دارد. چنین مقالاتی به خوانندگان اجازه می‌دهد جریان‌های درونی جناح خود را از زاویه‌ای تازه ببینند و نسبت به خطرات افراطی‌گری هوشیار شوند.
 
خواندن تحلیل‌های جناح رقیب، به ویژه وقتی با استدلال‌های مستدل و مستند همراه شود، به تقویت مهارت‌های تفکر انتقادی و توسعه استراتژی‌های سیاسی واقع‌بینانه کمک می‌کند. بدون مواجهه با دیدگاه‌های مخالف، فهم ما از فضای سیاسی ناقص خواهد بود و تصمیم‌گیری‌ها در حوزه سیاست و جامعه ممکن است مبتنی بر پیش‌فرض‌ها و کلیشه‌های نادرست باشد، نه تحلیل واقعی شرایط.

سخن آخر 
 
  بریلین هالی‌هَند فقط ۱۹ سال دارد و با این حال، مباحث سیاسی و اخلاقیِ عمیقی را در عرصه سیاست آمریکا مطرح کرده است. سن کم او، نشان از نسلی دارد که از همان ابتدا با شبکه‌های اجتماعی، قطبی‌شدنِ سیاسی و چالش‌های هویتی رشد کرده و به درک پیچیدگی‌های سیاست و جامعه رسیده است. او فارغ از محدودیت سنی، نقدی دقیق از روندهای داخلی جناح راست ارائه می‌دهد و با توجه به تجربیاتش در شورای مشورتی جوانان حزب جمهوری‌خواه، افراط‌های نوظهور را شناسایی و تحلیل می‌کند. آن‌چه قابل توجه است، توان جسورانه‌اش در فهم معضلات تاریخی و فرهنگی است. او تازه وارد دنیای سیاست شده ولی توانسته دهه‌های گذشته را بازخوانی کند و هشدارهایی راهبردی برای آینده محافظه‌کاری ارائه دهد. 
 
  جوانک جمهوری‌خواه هشدار می‌دهد راست افراطی اگر کنترل نشود، نه تنها انتخابات و سیاستگذاری، که اعتماد عمومی و اصول اخلاقی را فرسوده می‌کند. بازگشت به میانه‌روی، وضوح ارزش‌ها و رهبری اخلاقی، تنها راه حفظ جنبش و جلوگیری از فروپاشی است. محافظه‌کاری ِاخلاق‌محور و بدون افراط می‌تواند اعتماد عمومی را بازگرداند، گفت‌وگو را زنده کند و سیاست را به مسیر اصولی براند؛ این امر نیازمند رهبری آگاه، برنامه‌ریزی رسانه‌ای و تعامل با جامعه مدنی است.

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.