رابرت کاپلان: دولت دوم ترامپ موجب تسریع افول آمریکا می‌شود/ افول ابرقدرت‌ها، فرصت طلایی برای قدرت‌های منطقه‌ای

مشرق نیوز جمعه 23 آبان 1404 - 02:08
کاپلان می‌نویسد: به دلیل شهرت سمی ترامپ میان نخبگان، دولت او مملو از افرادی متوسط و گاه ناتوان از کارکردن خواهد بود. این مکانیسم آرامی است که از طریق آن قدرت آمریکا افول خواهد کرد.

سرویس جهان مشرق - وقتی صحبت از افول آمریکا می‌شود، عمدتاً این تصور ساده‌انگارانه ایجاد می‌گردد که این پدیده مانند یک صاعقه، یک‌باره قرار است رخ دهد. به علاوه، حتی افرادی که قائل به افول آمریکا هستند نیز کم‌تر درباره‌ی زمان تحقق این واقعه اظهارنظر می‌کنند، در حالی که حتی اگر افولی هم در حال رخ دادن باشد، ممکن است فصل نهایی آن تا ده‌ها سال دیگر آغاز نشود.

در همین حال، به نظر می‌آید ایالات متحده تنها ابرقدرتی نیست که رو به زوال گذاشته است. روسیه به‌وضوح دچار اشتباهاتی شده است که سقوط ابرقدرت‌ها و امپراتوری‌ها را رقم می‌زنند؛ و چین نیز، به نوبه خود، در مسیر افول قرار گرفته است.

 «محمد اشرف غنی»؛ فراز و فرود یک رئیس‌جمهور متواری/ چرا سرنوشت رئیس‌جمهور افغانستان به این‌جا ختم شد؟ +تصاویر و فیلم

تصاویری قابل‌مقایسه از خروج آخرین آمریکایی‌ها و متحدانشان از سفارت واشینگتن در «سایگون» پایتخت ویتنام جنوبی، در سال ۱۹۷۵ (چپ)، و خروج آخرین آمریکایی‌ها و متحدانشان از سفارت واشینگتن در «کابل» پایتخت افغانستان در سال ۲۰۲۱ (جزئیات بیش‌تر) (+)

«رابرت کاپلان» نویسنده و نظریه‌پرداز آمریکایی حوزه‌ی سیاست و روابط بین‌الملل، اوایل سال جاری میلادی (۲۰۲۵) طی گزارشی در نشریه‌ی بریتانیایی «نیو استیسمن» تحت عنوان «آستانه‌ی هرج‌ومرج[۱]» به بررسی فرآیند افول ابرقدرت‌ها و نقش دولت دوم دونالد ترامپ در افول آمریکا پرداخته است. آن‌چه در ادامه می‌خوانید، ترجمه‌ی مقاله‌ی کاپلان برگرفته از کانال تحلیلی «ابتکار ایران» است.

در همین‌باره بخوانید:

›› اندیشکده بروکینگز: ۱۱ سپتامبر چگونه افول ایالات متحده را رقم زد؟


لازم به ذکر است که مشرق صرفاً جهت اطلاع نخبگان و تصمیم‌گیران عرصه سیاسی کشور از رویکردها و دیدگاه‌های محافل رسانه‌ای-اندیشکده‌ای بین‌المللی این گزارش را منتشر می‌کند و دیدگاه‌ها، ادعاها و القائات این گزارش‌ لزوماً مورد تأیید مشرق نیست.


جهان بر لبه پرتگاهی ایستاده و روندها خوب به نظر نمی‌رسند. این توان اقتصادی آمریکا بود که تمدن غربی را در جنگ جهانی دوم و جنگ سرد نجات داد. در سال ۱۹۴۵ آمریکا نیمی از تولیدات جهانی را در اختیار داشت، اما اکنون این میزان حدود ۱۶ درصد است. بدهی ناخالص ملی آمریکا به ۳۶ تریلیون دلار رسیده و هر ساله این بدهی ۱ تریلیون دلار افزایش می‌یابد. به نظر نمی‌رسد که هیچ یک از دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه حتی اندکی انضباط لازم برای توقف این روندها را دارا باشند.

چنین بار مالی و این پیچیدگی‌ها عامل مهمی در افول قدرت‌های بزرگ و امپراتوری‌ها در تاریخ بوده است: امپراتوری روم و اسپانیا در دوران مدرن اولیه، اتریش هابسبورگ و بریتانیا. این موضوع اهمیت زیادی دارد؛ زیرا این قدرت‌های بزرگ (خواه آن‌ها را دوست داشته باشیم یا نه) بودند که در طول تاریخ، حالتی از نظم جهانی را حفظ کرده‌اند و وقتی که ضعیف می‌شوند، در نهایت جهان به تدریج وارد هرج‌ومرج می‌شود. طرح کلی چنین است و انتخابات اخیر آمریکا تنها یک قسمت کوچک از آن محسوب می‌شود.

گزارش اندیشکده بروکینگز از پیروزی بن‌لادن در جنگ با آمریکا/ ۱۱ سپتامبر چگونه افول ایالات متحده را رقم زد +عکس و فیلم

«چه بلایی بر سر قرن آمریکایی آمد؟»؛ عقاب آمریکا در حالی که پرهایش می‌ریزد و چشمش کبود است، روی جلد شماره‌ی جولای-آگوست ۲۰۱۹ مجله‌ی فارن‌افرز با موضوع افول هژمونی آمریکا (+)

انتخابات سال [گذشته]، شاید پرچالش‌ترین انتخابات ریاست‌جمهوری در تاریخ آمریکا [بود] که آمریکا را به صورت کشوری نشان داد که به طرز فاجعه‌باری بر اساس خطوط ایدئولوژیکی، طبقاتی و فرهنگی تقسیم شده است: خطوطی که توسط جهانی‌سازی ایجاد شده‌اند و نیمی از آمریکایی‌ها را به مدار جهان کشانده و نیمی دیگر را به حال خود رها کرده است.

نیمه جهانی‌شده شامل یک طبقه میانه بالای لیبرال و شیک است که در حال نوشیدن ویسکی است و برای تعطیلات به اروپا می‌رود و هرگز در ایالاتی که ترامپ در آن‌ها رأی آورد، دیده نخواهند شد.

نیمی دیگر نیز به دلایل مختلف شخصی و فرهنگی قادر به رقابت در سطح جهانی نیستند و در داخل دولت-ملت‌های قدیمی گیر افتاده‌اند.

البته این توصیف فقط آمریکایی‌ها را شامل نمی‌شود، بلکه مجموعه‌ای از کشورهای غربی را توصیف می‌کند که با جهانی‌سازی دچار تفرقه شده‌اند (همان طور که جهان در حال توسعه از غرب جدا شده‌اند و قدرت‌های بزرگ از یک‌دیگر).

گزارش اندیشکده بروکینگز از پیروزی بن‌لادن در جنگ با آمریکا/ ۱۱ سپتامبر چگونه افول ایالات متحده را رقم زد +عکس و فیلم

کف زدن تحقیرآمیز «نانسی پلوسی» (راست) رئیس دموکرات وقت مجلس نمایندگان آمریکا، برای «دونالد ترامپ» (وسط)، رئیس‌جمهور این کشور، در دوره‌ی اول ریاست‌جمهوری ترامپ، نمونه‌ی بارز و خبرسازی از دعواهای حزبی در ایالات متحده بود. (+)

در این میان آمریکا، کشور کلیدی است: این کشور به مدت تقریباً یک قرن فضای وسیعی را در نظم جهانی اشغال کرده که تقریباً به امری بدیهی تبدیل شده است. در دوران چاپ و ماشین تحریر، دموکراسی توده، پویایی آمریکایی را تولید می‌کرد: میانه‌روی و مرکزیت سیاسی، توازن قدرت را در بستری از استدلال‌های نسبتاً طولانی و منطقی حفظ می‌کرد. در مقابل و در دوران ویدیو دیجیتال، توئیت‌های کوتاه با هیجانات گنگ، افراطیگری را در هر دو حزب تقویت کرده و منجر به سیاست‌های ناسالم شده است.

زیرا مرکزیت سیاسی که پیش از این دو حزب اصلی را متحد می‌کرد و مرزهای آن‌ها را در هم می‌آمیخت، به لطف فناوری در مقیاس وسیعی ناپدید شده است. در نتیجه در انتخابات سراسری، مرزبندی حیاتی شده، زیرا هر حزب از حزب دیگر بیزار است. در واقع، تصور شخصیتی مانند دونالد ترامپ تنها در دوران ویدیو دیجیتال امکان‌پذیر است. افول و صعود قدرت‌های بزرگ و امپراتوری‌ها معمولاً به فناوری‌های جدید و فشارهایی وابسته بوده که آن‌ها بر مردم و تمدن‌ها وارد کرده‌اند. وقتش که برسد از آمریکا، با شبکه عظیم بزرگراه‌های بین‌المللی خود، ممکن است تحت عنوان امپراتوری بزرگی از دوران نفت و گاز، چاپ و ماشین تحریر یاد شود.

ممکن است این موضوع بلافاصله در دولت دوم ترامپ آشکار شود (که ممکن است رادیکال‌تر از دوره اول او باشد: دوره‌ای که به عنوان یک چهره ناشناخته، توانسته بود تعدادی از جمهوری‌خواهان منطقی و متعارف را به سمت خود جذب کند تا در پست‌های کلیدی برای او کار کنند). این آزمایش در حوزه سیاست خارجی ادامه دارد، اما برخی از شواهد نگران‌کننده است. به عنوان مثال می‌توان تولسی گابارد را شاهد آورد که از نظر صلاحیت به هیچ وجه مناسب نیست، اما به عنوان مدیر اطلاعات ملی ترامپ منصوب شده است.

به نظر نمی‌رسد که ترامپ در دوران ریاست‌جمهوری خود تکامل یابد. به طور بی‌وقفه‌ای شتاب زده عمل می‌کند و می‌تواند خودتخریبی کند (همان طور که مشکلات حقوقی مادام‌العمر او نشان می‌دهد). باید به یاد داشت که سیاست خارجی آمریکا محصول هر دو عامل، یعنی غریزه ریاست‌جمهوری و ظرافت بوروکراتیک است.

رئیس‌جمهور تصمیمات فوری و احساسی‌ای درباره مسائل مهمی چون جنگ‌وصلح می‌گیرد که بوروکراسی نمی‌تواند به‌تنهایی درباره‌ی آن‌ها تصمیم‌گیری کند. در غیر این حالت، این ارتش وزیران، معاون وزیران، زیرمجموعه‌های وزیران و غیره در وزارت خارجه و وزارت دفاع هستند که تصمیم می‌گیرند و امپراتوری آمریکا را اداره می‌کنند.

رابرت کاپلان: دولت دوم ترامپ موجب تسریع افول آمریکا می‌شود/ افول ابرقدرت‌ها، فرصت طلایی برای قدرت‌های منطقه‌ای

«دونالد ترامپ» (راست)، ۵ آگوست ۲۰۲۵، در حالی که با یک مهندس معماری و شماری ازدستیارانش روی پشت‌بام کاخ سفید قدم می‌زند، با صدای بلند و به‌شوخی به خبرنگاران می‌گوید می‌خواهد در کاخ سفید موشک‌های هسته‌ای نصب کند. (+)

اعضای بوروکرات‌ها در هر دو دولت دموکرات و جمهوری‌خواهِ سنتی (هرچند به عنوان اعضای به اصطلاح «دولت عمیق» نامیده می‌شود) مورد حمله قرار می‌گیرند. من بسیاری از آن‌ها را می‌شناسم و در واقع محتاط‌ترین، صلاحیت‌دارترین و از نظر احساسی متعادل‌ترین گروهی هستند که می‌توان به آن‌ها امیدوار بود.

دولت دوم ترامپ به اندازه کافی شامل چنین افرادی نخواهد بود. به دلیل شهرت سمی ترامپ میان نخبگان، دولت او مملو از افرادی متوسط و گاه ناتوان از کارکردن خواهد بود. ممکن است بسیاری از پست‌های حوزه سیاست خارجی اصلاً پر نشوند، زیرا او قصد دارد بخش زیادی از نیروی کار فدرال را کاهش دهد. این مکانیسم آرامی است که از طریق آن قدرت آمریکا افول خواهد کرد.

اما حتی اگر تمام این‌ها درست باشد، این افول بسیار تدریجی بوده و در مقایسه با قدرت‌های رقیب که ممکن است به دلایل دیگری در حال افول باشند، نسبی باشد. امپراتوری‌های هابسبورگ و عثمانی در بیش‌تر دوره قرن نوزدهم در حال افول بودند، اما فقط به دلیل این‌که در جنگ جهانی اول در طرف بازنده قرار داشتند، از میان رفتند.

افول به‌تنهایی کافی نیست تا یک قدرت بزرگ را نابود کند. گاهی اوقات نیاز به یک جنگ یا یک فاجعه ناگهانی است. امپراتوری‌ها بعد از چندین دهه افول می‌توانند دوباره احیا شوند. افول آن‌ها معمولاً به شکلی مرتب و تمیز نیست. تاریخ روسیه و چین مملو از سلسله‌های ضعیفی است که توسط سلسله‌های جدید جایگزین شده‌اند و این امر موجب احیای ملی می‌شود. به این ترتیب است که تمدن‌های آن‌ها ابدی به نظر می‌رسند. چنین چیز مشابهی می‌تواند برای آمریکا نیز اتفاق بیفتد و به طرز طنزآمیزی ترامپ ممکن است کاتالیزور این فرآیند باشد (با پاک‌سازی بوروکراسی به کمک ایلان ماسک تا در نهایت یک سیستم نهادی چابک‌تر و تندتر ایجاد شود).

رابرت کاپلان: دولت دوم ترامپ موجب تسریع افول آمریکا می‌شود/ افول ابرقدرت‌ها، فرصت طلایی برای قدرت‌های منطقه‌ای

دولت و سیاست خارجی فاجعه‌بار ترامپ می‌تواند ضربه‌ی نهایی بر پیکره‌ی هژمونی آمریکا باشد. (+)

در فارن‌افرز بخوانید:

›› افول آمریکا و بلایی که بر سر «قرن آمریکایی» آمد

›› چرا هژمونی توخالی آمریکا رو به افول گذاشت؟

›› سقوط آمریکا پس از صعود ترامپ به کاخ سفید

در حقیقت، ممکن است درباره‌ی افول اغراق شده باشد. از منظر تاریخی قدرت بریتانیا به قدرت نیروی دریایی سلطنتی او وابسته بوده است که این امر در دهه ۱۸۹۰ باثبات ماند. اما این موضوع مانع پیروزی بریتانیا در دو جنگ جهانی نشد و به نجات تمدن غربی نیم قرن بعد از شروع افول خود کمک کرد. چون نمی‌توانیم دقیقاً پیش‌بینی کنیم که چه چیزی در انتظار ماست، باید همواره برای رسیدن به نتیجه‌ای بهتر تلاش کنیم.

آمریکا هنوز مزایای جغرافیایی عظیمی دارد. این کشور توسط دو اقیانوس محاصره شده و تنها یک منطقه باریک از تمدن طبقه میانه کانادایی در شمال آن قرار دارد؛ به طوری که تنها مشکل مرزی این کشور در جنوب و در مرز با مکزیک است. ممکن است این مرز جنوبی ذهن آمریکایی‌ها را به خود مشغول کرده باشد، اما نسبت به مشکلات تاریخی مرزهای روسیه و چین (دو قدرت بزرگ دیگر) نگرانی جزئی به شمار می‌آید.

همچنین آمریکا از منابع هیدروکربن و سایر منابع طبیعی بهره‌مند است و علاوه بر آن، دارای یک سیستم رودخانه‌ای داخلی قابل کشتیرانی است که بزرگ‌تر از اکثر مناطق جهان است. منطقه دمایی آمریکای شمالی بزرگ‌ترین، امن‌ترین و قدرتمندترین منطقه نسبت به اطراف اوراسیا است و به خوبی محافظت شده است.

همان‌طور که پیش‌تر استدلال کرده‌ام، افول نه‌تنها می‌تواند تدریجی باشد؛ بلکه نسبی هم هست. چون آمریکا یک دموکراسی است، مشکلات آن در معرض دید قرار دارد. ممکن است در یک دولت استبدادی مانند چین مشکلات بدتر باشند، اما پنهان هستند. شرایط اقتصادی چین بحرانی است.

همان‌طور که وال‌استریت‌ژورنال گزارش داده، ده‌ها میلیون واحد مسکونی جدید در کشوری که جمعیت آن در حال کاهش است خالی مانده‌اند. خانوارهای چینی به‌شدت در این بازار مسکن در حال افول، سرمایه‌گذاری کرده‌اند. تعداد توقیف املاک تصاعدی است. دولت‌های محلی در بدهی غرق شده‌اند. پول‌های خارجی و چینی به مبلغ ده‌ها میلیارد دلار به طور مرتب در حال فرار از کشور هستند. بی‌کاری جوانان در حال افزایش است. حکمرانی لنینی شی جین‌پینگ، قدرت تصمیم‌گیری مالی پیچیده را به دست ایدئولوگ‌ها سپرده است، نه کارشناسان. همه این‌ها یک دستورالعمل برای ناآرامی‌های اجتماعی عظیم در آینده است. آمریکا تحت رهبری ترامپ وضعیت بسیار بهتری نسبت به چین تحت رهبری شی دارد.

تحقیر آمریکا به دست طالبان/ افول واشینگتن از ایووجیما تا افغانستان/ سازمان همکاری شانگهای می‌تواند جای ناتو را بگیرد

عکس مشهور برافراشتن پرچم آمریکا بر فراز جزیره‌ی «ایووجیما» در ژاپن در جریان جنگ جهانی دوم (چپ)، و تصویری از اقدام طالبان به بازسازی و تمسخر این عکس با برافراشتن پرچم طالبان بر فراز کوهی در افغانستان پس از تسلط بر این کشور (راست) (+)

سپس نوبت به روسیه می‌رسد. هر ماهی که جنگ در اوکراین ادامه می‌یابد، توانایی روسیه برای تأثیرگذاری و کنترل قفقاز، آسیای مرکزی سابق شوروی، سیبری و شرق دور روسیه ضعیف‌تر می‌شود. نهادهای روسیه همیشه در مقایسه با چین ضعیف‌تر بوده و با افول قدرت روسیه در ۱۱ منطقه زمانی، ممکن است این کشور به نسخه‌ای از یوگسلاوی سابق تبدیل شود.

البته مسکو می‌تواند بر انتخابات در اروپای شرقی و قفقاز تأثیر گذارد: عملیات اطلاعاتی با هزینه نسبتاً کم. اما کرملین توانایی حفاظت از ارامنه ناگورنو-قره‌باغ (قره‌باغ کوهستانی - متحدان تاریخی روسیه) در برابر پاک‌سازی قومی آذربایجانی‌ها در سال ۲۰۲۳ را نداشت.

جنگ تحلیل‌برنده در اوکراین (جایی که روسیه به طور موقتی برتری دارد) شواهد ظاهری از یک دولت روسی گرفتار در بحران عمیق دارد. بخش‌های قابل‌توجهی از نخبگان روسیه از حمله ولادیمیر پوتین به اوکراین بیزار شده‌اند، اما آن‌ها از این که خود پوتین قدرت را از دست بدهد، بیش‌تر ترسیده‌اند: چرا که ممکن است او تنها چیزی باشد که دولت را کنار هم نگه داشته است.

هیچ پولیت بورو [کمیته اجرایی حزب کمونیست در شوروی سابق] یا سیستم بوروکراتیک دیگری پشت پوتین وجود ندارد تا همانند آن‌چه در دوران شوروی از رهبران شوروی حمایت می‌کرد، از او حمایت کنند.

«زمان صحبت از جهان پساواشینگتن است.» مصاحبه‌ی «تیم اندرسون» کارشناس اقتصاد سیاسی و کنشگر استرالیایی، در حاشیه‌ی همایش بین‌المللی «جهان پساآمریکا» [دانلود]

حتی در شرایط فعلی، آمریکا از نظر نهادهای دولتی و اقتصادی قوی‌تر از دو قدرت بزرگ دیگر، روسیه و چین است. به دلیل دموکراسی پر سروصدای خود، آمریکا (هرچند با ایرادات) به طور مداوم قادر به تجدید قدرت خود است. اما درباره‌ی اروپا، آن‌ها در «منطقه نبرد» قرار دارند و با یک روسیه تهاجمی و ناپایدار در شرق و ادامه مهاجرت از جوامع با نرخ تولد بالا در آفریقا و خاورمیانه در جنوب و جنوب شرقی خود مواجه هستند.

در حالی که بخش زیادی از جمعیت جهان به‌تدریج پیرتر می‌شود آفریقا در میانه یک زلزله جمعیتی جوان قرار دارد و خاورمیانه همچنان در آستانه جنگی سراسری است: هر دو این عوامل باعث مهاجرت و پناهندگی به اروپا می‌شود، اروپایی که ساکنان بومی آن رشد جمعیتی صفر را تجربه می‌کنند. این روند به تغییر ترکیب نژادی اروپا منجر خواهد شد و نارضایتی پوپولیستی را تشدید خواهد کرد.

سوریه جدیدترین نمونه از یک کشور در خاورمیانه است که در آن دیکتاتوری سرنگون شده و با جشن و شادی روبه‌رو شده است. اما هنوز هیچ نهاد مستحکمی در داخل سوریه تشکیل نشده تا کشوری را که از زمان ترک فرانسه پس از جنگ جهانی دوم، سطوح مختلفی از استبداد و هرج‌ومرج را تحمل کرده، تثبیت کند. هر چه خاورمیانه بیش‌تر در آستانه بحران باشد، تعداد بیش‌تری از پناهندگان به اروپا فرار خواهند کرد.

جناح راست میانه اروپا در حال ضعیف شدن است، در حالی که جناح راست افراطی پوپولیستی به تدریج قدرت می‌گیرد و شاید حتی در روند تشکیل ائتلاف‌ها به سمت مرکز سیاسی حرکت کند. ممکن است سیستم‌های پارلمانی در اروپا قادر به حفظ ظاهری از طریق مذاکره میان احزاب باشند. سیستم ریاست‌جمهوری آمریکایی بر اساس اصل «برنده همه چیز را می‌برد» است و واشینگتن محکوم به رهبری اجرایی از سوی راست پوپولیستی یا چپ ترقی‌خواه می‌شود.

در طول چند دوره انتخاباتی، نتیجه از لحاظ منطقی آشفته و نامنسجم است، حتی با وجود این‌که قدرت نظامی آمریکا در مقایسه با دوره تولید ارزان پهپادها و سایر نوآوری‌ها (چه برسد به ساخت و خرید کشتی‌های جنگی توسط چین) به تدریج کاهش یافته است.

رابرت کاپلان: دولت دوم ترامپ موجب تسریع افول آمریکا می‌شود/ افول ابرقدرت‌ها، فرصت طلایی برای قدرت‌های منطقه‌ای

اگرچه دولت ترامپ منجر به تسریع افول آمریکا خواهد شد، اما سایر ابرقدرت‌ها نیز، به نوبه‌ی خود، دارند روند افول را طی می‌کنند. این افول در مورد روسیه، با جنگ اوکراین به‌وضوح در مسیری مانند آمریکا قرار دارد، اما در مورد چین، به دلیل ساختار بسته‌ی نظام سیاسی این کشور، هنوز نمودهای واضح پیدا نکرده است. (+)

مردم به‌راحتی درباره کشورهای بریکس پلاس (+BRICS) صحبت می‌کنند که قرار است خلأ قدرت جهانی را پر کنند. بریکس پلاس (شامل برزیل، روسیه، هند، چین، آفریقای جنوبی، ایران، مصر، اتیوپی و امارات متحده عربی) مانند جنبش عدم تعهد در دوران جنگ سرد عملاً واقعیت زیادی فراتر از کنفرانس‌هایی که برگزار می‌کند ندارد. به این معنا که این سازمان عملاً بی‌معنی است مگر این‌که رسانه‌های جهانی به این کنفرانس‌ها توجه کنند و آن‌ها را پوشش دهند.

جنبش عدم تعهد در دوران جنگ سرد نخستین اجلاس خود را در بلگراد در سال ۱۹۶۱ برگزار کرد و عملاً به شوروی‌ها تمایل داشت. به‌رغم سخنرانی‌های بلندپروازانه «یوسیپ بروز تیتو» از یوگسلاوی و «جمال عبدالناصر» از مصر، این واقعیت غالب این جنبش بود. به عنوان مثال هند در حال حاضر چه اشتراکات راهبردی‌ای با برزیل یا آفریقای جنوبی دارد؟ بسیار کم. به دلیل تنوع جغرافیایی این کشورها، ژئوپلتیک کشورهای +BRICS از یک‌دیگر بسیار متفاوت است. آفریقای جنوبی و امارات متحده عربی هر دو عضو جنبش +BRICS هستند: اولی به‌شدت ضداسرائیل است، در حالی که دومی به طور غیررسمی طرفدار اسرائیل است. از نظر منطق راهبردی، آن‌چه که هست کم‌تر از آن چیزی است که به چشم می‌آید.

گروه‌بندی +BRICS توانایی ایجاد سیستمی تجاری که منطقه دلار را دور زده و به کشورهای عضو قدرت دهد را دارد. اما از آن‌جایی که این کشورها هنوز برنامه سیاسی منسجمی ندارند (جز برای تضعیف غرب)، موفقیت آن‌ها در این تلاش ممکن است تنها به بی‌نظمی جهانی اضافه کند.

باوجود تمام دلایلی که ارائه کرده‌ام، آینده ممکن است افول آمریکا را به همراه نیاورد، بلکه با افول تدریجی همه قدرت‌های بزرگ مواجه باشیم که منجر به ژئوپلتیک بی‌ثبات‌تر و پرهرج‌ومرج‌تر خواهد شد. از آن‌جا که تکنولوژی، فاصله جغرافیایی را کم کرده، سیاره‌ای اضطراب‌آورتر و تنگ‌تر شکل گرفته و احساس بحران و بی‌ثباتی در آینده بیش‌تر از آن چیزی خواهد بود که می‌توانیم تصور کنیم و یا قادر به مقابله با آن باشیم.

»سازمان همکاری شانگهای می‌تواند جای ناتو را بگیرد.» مصاحبه‌ی «اریک والبرگ» نویسنده و کنشگر کانادایی، در حاشیه‌ی همایش بین‌المللی «جهان پساآمریکا» [دانلود]

دیدگاه [کانال تحلیلی «ابتکار ایران»]

در یک تقسیم‌بندی منطقی کشورهای جهان همواره به چهار دسته ابرقدرت‌ها، قدرت‌های بزرگ، قدرت‌های منطقه‌ای و قدرت‌های ریزدانه تقسیم می‌شوند. هر چه سطح قدرت افزایش پیدا می‌کند دایره سیاست نیز از مرزهای ملی فراتر رفته و به درون سایر کشورها کشیده می‌شود (قدرت افقی) و همچنین شئون این قدرت در همه‌ی حوزه‌ها از جمله امنیت و فرهنگ و اقتصاد کشیده می‌شود (قدرت عمودی). میان خطوط یادداشت کاپلان حاوی این نکته است که جایگاه ابرقدرت‌ها و قدرت‌های بزرگ رو به افول است یا حداقل برای بازسازی توان تا دوره بعدی نیازمند زمان هستند؛ به همین دلیل هم قدرت عمودی و هم قدرت افقی این قدرت‌ها دچار کاهش خواهد شد.

در چنین شرایطی محیط کنش برای قدرت‌های منطقه‌ای و میانی افزایش خواهد یافت، آن‌ها این امکان را خواهند یافت تا در منطقه‌الفراغ ایجاد شده مبتنی بر تصویر کلانی که برای آینده خود دارند دست به ابتکار بزنند. بر این مبنا برای همه بازیگران، زمان محدود به دوره‌ای است که مجموعه‌ای از ابرقدرت‌ها و قدرت‌های بزرگ دوره بازیابی توان و نیروی تخریبِ دیگری را طی کنند.

از این رو با زمان بسیار محدودی مواجهیم، وقتی نیازمند کنش و واکنش سریع، هم مذاکره و هم جنگ و فهم به روز است. بوروکراسی اداره‌کننده سیاست خارجی ایران به وضوح متناسب با این دوره جدید نیست و نیاز به تجدید ساختار و افراد دارد.

منبع خبر "مشرق نیوز" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

بیشتر بخوانید