وصال را ابتدا از دور میشناختم؛ از خلال نوشتههایش در نشریات ورزشی و فرهنگی. آثارش نشان میداد نویسندهای تیزبین، صادق و خوشقلم است.
در دوران سردبیریام بر روزنامه شرق، از همکارانی بود که مطالب ورزشی برای انتشار میفرستاد. میدانستم با نشریات متعددی همکاری دارد و قلمش در حوزههای گوناگون جریان دارد. اما در دوران سردبیری ایران، روزنامهای که پایگاه ثابت وصال بود، ارتباطمان نزدیکتر شد و از همانجا با روحیات خاص و متفاوتش آشنا شدم.
آنچه در همکاری با او بیش از هر چیز توجهم را جلب کرد، حجم بالای تولید همزمان و باکیفیتش در سه حوزهی ورزشی، بینالملل و هنر (بهویژه سینمای جهان) بود. چنین بهرهوری کمنظیری جز با صرف وقت و انرژی بسیار ممکن نبود؛ ویژگیای که وصال به آن شهرت داشت.
از صبح تا شامگاه در تحریریه حاضر بود. بیهیاهو، منظم، و همواره وفادار به شیوهی سنتی نگاشتن با کاغذ و خودکار و خطی که مانند خود او خاص بود.
روزنامهنگاری شاید بیهمتا که در عصر تاخت و تاز فضای مجازی در تحریریهها، هرگز گوشی هوشمند نداشت و سوژهها و مطالب تحلیلی خود را با شیوههایی متکی بر نبوغش، شناسایی و با بهترین کیفیت مینوشت و سوالات کاری همکارانش را با دقیق و البته سریع جواب میداد تا مبادا از نوشتن عقب بماند.
با وجود این حجم کار، هیچگاه توقع مالی یا معنوی نداشت. روزی که متوجه نابرابری میان تلاش و دریافتیاش شدم و حقالزحمهاش را افزایش دادم، هیچ واکنشی نشان نداد. همانجا دانستم او برخلاف بسیاری، کار را نه وسیلهای برای درآمد، بلکه یگانه هدف میدانست؛ وصال عاشق کار بود.
اوایل امسال نامش در فهرست بازنشستگان روزنامه ایران قرار گرفت، اما برای انجام مراحل اداری و مالی، از جمله دریافت سنوات و حقوق بازنشستگی، هیچ اقدامی نکرد و ناگهان ناپدید شد. حتی نزدیکترین دوستانش نیز از او بیخبر ماندند و تلاشهایشان برای یافتنش بینتیجه ماند.
نگرانی از این غیبت بیدلیل نبود؛ وصال بارها به دوستان اندکش گفته بود: «روزی که قلم را زمین بگذارم، میمیرم.»
و سرانجام همان شد که خود پیشبینی کرده بود؛ دقمرگی در حسرت نوشتن و اطلاعرسانی.
یکی از دوستان پس از شنیدن خبر درگذشت گفت: «راحت شد، زندگی نمیکرد؛ همهاش کار و کار.»
گفتم: «شاید از بیرون چنین به نظر برسد، اما برای وصال، کار همان زندگی بود. از همین «همهاش کار و کار» لذت میبرد. اگر نمیخواست، میتوانست سبک زندگیاش را تغییر دهد، اما نکرد. چند ماه پس از دوری از تحریریه رفت، تا نشان دهد تار و پود وجودش از عشق به رسانه و اطلاعرسانی بافته شده بود؛ عشقی که در معنا و عمل، تجسم حقیقی «عشق به کار» بود.
روزنامهنگاری امروز ایران مدیون وصال روحانی و دیگر گمنامان شریف این حرفه است؛ کسانی که عمر خود را وقف ارتقای رسانه کردند و بیهیاهو رفتند.
کاش خانوادهی رسانه تدبیری کارساز بیندیشد تا پیش از مراسم ترحیم، مراسم تجلیل از این ستارگان بیبدیل، برگزار شود؛ زمانی که هنوز در میان ما هستند و جای ریختن اشک بر پیکرشان، لبخندمان به لبخندشان گره بخورد.
۵۹۵۹












