سرویس سیاست مشرق- در روزهای اخیر برخی نشانهها از بازگشت دوباره عناصر باند معروف به نیویورکی به صحنه خبر میدهد، ترددهای مشکوک و مبهم برخی سفرای اروپایی در تهران نیز به این مسئله دامن زده است.
برخی اخبار حکایت از آن دارد که سفرای اروپایی و عناصر وابسته دیپلماتیک غربی بدون رعایت پروتکلهای مرتبط با وزارت امور خارجه با یک موسسه تازه تأسیس در تهران مراوده داشته و موضوع جلسات نیز اغلب درباره مسائل غرب آسیا با محوریت ایران بوده است.
این جلسات در موسسهای با ظاهر دیپلماتیک که توسط محمدجواد ظریف و همسرش اشرف ایمانیه اداره میشود، برگزارشده است. ظریف پس از خارج شدن از دولت در ابتدای تابستان امسال مؤسسه «پویشگران آینده امیدبخش» بانام اختصاری «پایاب» را راهاندازی کرده که به نظر میرسد مدلی از اندیشکدههای آمریکایی در تهران است.
پایاب توسط ظریف و تعدادی از لابیستهای ایرانی مقیم در اروپا مدیریتشده و محلی برای مراودات دیپلماتیک غیررسمی در تهران است، ازجمله دیدار با سفیر نروژ در تهران که تصاویر آن رسانهای نیز شده است. پایاب در معرفینامه خود نوشته است که این موسسه باهدف اثرگذاری روی دیپلماسی عمومی درگرفتن تصمیمات جسورانه راهاندازی شده است.
در بخشی از این اساسنامه آمده است:
هدف «پایاب» دستیابی به تحول از طریق مواجهه با آینده پیشفرض و گذشتهای که منجر به شکلگیری و تثبیت چنین آیندهای برای ما شده است، هست. درصورتیکه ما مواجههای اصیل و جسورانه در ضمن پذیرش و صلح با گذشته و درنتیجه آن، آینده پیشفرض داشته باشیم، فرصت رهایی از آن و رؤیت امکانهایی که توسط آن گذشته و آینده پیشفرض محدود و سرکوب نمیشوند برای ما پدید میآیند. نتیجه رؤیت این امکانها، وجد و شوری است که عمل فوقالعاده از ما و ذینفعان ما را ممکن میسازد. آینده امیدبخشی که حول این امکانها پدید میآید، خود یک دستگاه شناختی جدید است که نهتنها توسط گذشته محدود نمیشود، بلکه از گذشته برای تحقق یافتن خود امکان و قدرت میگیرد. با این نگرش، «پایاب» از یکسو، بهعنوان یک اندیشکده مستقل به تولید اندیشه، تحلیل سیاسی، اجتماعی و حقوقی و شکلدهی به گفتمانها و روایتها میپردازد؛ و از سوی دیگر، با ایجاد بازوی مشاورهای حرفهای، خدمات تخصصی به نهادهای عمومی، بازیگران اقتصادی و نهادهای مدنی ارائه میکند. [۱]

به نظر میرسد که در ظاهر این موسسه با هدف ترجمه متون اندیشکدههای غربی و نیز برگزاری سمینارهای تخصصی در حوزه سیاست خارجی فعالشده باشد، اما مروری بر ترکیب و سابقه افراد همکار با پایاب نشان میدهد که حلقه راهاندازی شده توسط ظریف و شاگردانش همان بقایای باند نیویورکیها است که تلاش میکند بهصورت غیررسمی با گرفتن ارتباطات دیپلماتیک با سفرای اروپایی رابطه میان ایران و آمریکاییها را کارسازی کرده و حتی بر انتخاب سفرا و نمایندگان دیپلماتیک ایران در خارج از کشور نیز اثر بگذارد؛ ازجمله تغییر در نمایندگی ایران در سازمان ملل که این روزها شایعاتی در موردش وجود دارد.
همچنین یکی از مأموریتهای اساسی این موسسه ترویج غربگرایی، ایجاد بدبینی نسبت به شرکای استراتژیک مانند چین و روسیه، دو قطبیسازی میان شرق و غرب و نیز تشنجآفرینی در فضای دیپلماتیک نسبت به ارتباطات راهبردی با کشورهای همسایه است.
اما باند نیویورکیها شامل چه کسانی بوده و چرا ظریف دوباره در تلاش است تا آن را احیا کند، پاسخ به این سؤال نیاز به یک یادآوری تاریخی دارد، اصطلاح «باند نیویورکیها» به گروهی از دیپلماتها و کارشناسان وزارت امور خارجه ایران اشاره دارد که در دوران دولتهای هاشمی، خاتمی و حسن روحانی در وزارت خارجه فعال بودند.

محمدجواد ظریف در خاطرات خود به عبارت باند نیویورکیها اشارهکرده و میگوید:
ما بهعنوان ناظر و بهعنوان کارشناس موظف بودیم که بگوییم در دنیا چه میگذرد. اگر نوشتههای رسمی کسانی که ما را بهعنوان باند نیویورک میشناسند در سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ در سایتهای مختلف بهویژه سایت «بازتاب» ملاحظه بفرمایید، خواهید دید که میگفتند قطعنامهای نخواهد بود. بنده بهعنوان کارشناس موظف بودم بگویم که قطعنامه صادر خواهد شد. دوستانی که گفتند قطعنامهای نخواهد بود و پسازآنکه قطعنامه صادر شد بهجای اینکه بپذیرند تصوراتشان اشتباه بوده، دوباره موضع طلبکاری گرفتند و گفتند قطعنامه اهمیتی ندارد. [۲]
روایت ظریف نشان میدهد که استفاده از عنوان نیویورکیها مربوط به دورهای است که ظریف سمت نمایندگی ایران در سازمان ملل را داشته و در نیویورک مستقر بوده است، البته محمدجواد ظریف متولد تهران است اما پیش از دوران دانشگاهش به امریکا سفرکرده و در دانشگاه سانفرانسیسکو و دنور تا مدرک دکترا تحصیلکرده است و به همین دلیل با لابیهای آمریکایی بهخوبی آشنا بوده است.
ظریف از ۲۲ سالگی و در سال ۱۹۸۲ به مسئولیت نمایندگی ایران در سازمان ملل رسیده و حتی سربازیاش را بهعنوان کارمند محلی دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل گذرانده است. البته ظریف در سال ۱۹۸۸ همزمان با دریافت مدرک دکترای حقوق بینالملل به تهران فراخوانده شد و با کنارهگیری جواد لاریجانی از معاونت بینالملل وزارت امور خارجه، مشاور وزیر در امور بینالملل شد اما یک سال بعد دوباره به نیویورک بازگشت تا معاون نمایندگی ایران در سازمان ملل شود.


البته بسیاری از آگاهان سیاسی ظریف را رئیس باند نیویورکیها نمیدانستند و معتقد بودند که عقبه این جریان به افرادی بازمیگردد که در تصویب قطعنامه ۵۹۸ فعال بودهاند تا جایی که دکتر علیاکبر ولایتی در شرح آن نوشته است که عدهای تلاش میکردن با فشار روی وزارت خارجه او را وثوقالدوله نظام کنند. گفتهشده است که در آن مقطع محمدجعفر محلاتی دیپلمات سابق که سال پیش به امریکا پناهنده شد و هماکنون جزو مشاوران دستگاه سیاست خارجی این کشور در خاورمیانه و ایران بهحساب میآید نقش مهمی در تصویب قطعنامه داشته تا جایی که تلکسهای خارجی را به دست لاریجانی نمیرسانده است.
در اسناد از محلاتی بهعنوان یکی از مؤسسین پشت پرده باند نیویورکیها یادشده است، محلاتی در سال ۲۰۰۰ به مؤسسه خاورمیانه Middle East Institute رفت، همزمان بنیاد فرهنگی ILEX را به همراه یک زن آمریکایی بانام الگا داویدسون تأسیس کرد، جالب آنکه در مؤسسه ILEX یکی دیگر از اعضای باند نیویورکیها به نام فرهاد عطایی که وی نیز روزگاری مدیرکل بخش روابط اقتصادی با آفریقا و آسیا بود نیز محلاتی را همراهی میکرد. در شهریور ۱۳۸۵ محمد خاتمی در حین سفر به امریکا سری نیز به مؤسسه جعفر محلاتی زد.

برای شناخت بهتر رگ و ریشه باند نیویورکیها میتوان به برخی از فعالیتهای سیاسی بنیاد ILEX اشاره کرد، ازجمله برگزاری یک کنفرانس در سال ۲۰۰۰ در واشنگتن اشاره است که مشترکا با سازمانی بنام «در جستجوی زمینههای مشترک» برگزارشده است، این کنفرانس به مناسبت اولین سالگرد «گفتگوی تمدنها» توسط خاتمی راهاندازی شده بود و میزبان این کنفرانس نیز باب نی بود.
همین نهاد در ۲۷ سپتامبر ۲۰۰۴ نیز این موسسه برای جواد ظریف یک سخنرانی برگزار نمود که در این آن شیرین هانتر و توماس پیکرینگ، رئیس سابق کمپانی بوئینگ نیز حاضر بودند. بعدها باوجود همه لابیهای صورت گرفته و دادن امتیازات فراوان به آمریکاییها جورج بوش رئیسجمهور وقت آمریکا اعلام کرد که حتی حاضر نیست یک موتور هواپیما نیز به تهران داده و مدتی بعد نیز ایران را در محور شرارت قرارداد!
نکته جالبتوجه آن است که سازمان «در جستجوی زمینههای مشترک» در ژانویه سال ۲۰۰۷ و در گرماگرم راه افتادن خط تحریمهای شورای امنیت، اقدام به انتشار یک نظرسنجی از داخل ایران نمود که به ادعای گردانندگان آن، گویا در سطح وسیعی در طی دو ماه اکتبر و نوامبر سال ۲۰۰۶ انجامگرفته بود که در آن نظر سازی برخی خواهان عادیسازی رابطه با غرب بهویژه آمریکا بودند، این مأموریت در افق فعالیت پایاب نیز وجود دارد.
در آن زمان برای انتشار این نظرسنجی، سازمان مزبور یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار نمود که ویلیام میلر و تریتا پارسی در آن سخنرانی کردند. جالب آنکه میلر حتی از افشای نام موسسه ایرانی که اجرای نظرسنجی در داخل کشور را به عهده داشته خودداری کرد و تنها به این اکتفا کرد که این موسسه مستقل است. بعد از برگزاری این نظرسنجی مشخص شد که در پس پرده باند نیویورکیها فردی مثل میلر سفیر سابق آمریکا در اوکراین دست داشته است.

میلر درباره ظریف نوشته است:
او فردی بااطلاع گسترده از ایالاتمتحده و آگاهی عمیق از کشور خود است، «جو بایدن» هنگامیکه عضو سنا بود، پس از ملاقاتهای متعدد با مقامات آمریکایی در واشنگتن و نیویورک، ظریف را «فردی عملی، نه عقیدتی» خوانده که موضوعی مهم است، [۳]همچنین میلر در وصف ظریف گفته است که اطلاعاتش (ظریف) در مورد مسئله هستهای بسیار زیاد است، به گفتهٔ میلر، ظریف برای وزارت خارجه مناسب است چراکه خلقوخو، سابقه و تحصیلات لازم برای فعالیت در حوزهای که باعث جدایی ایران و امریکا شده را دارد.
یکی دیگر از مهمترین اقدامات باند نیویورکیها طراحی سفر خاتمی به آمریکا و دیدار با جورج سوروس بوده است. این سفر شمایل و ترکیب این محفل را روشنتر کرد، ازجمله آنکه بعدها معلوم شد که کیان تاجبخش ازجمله افرادی بوده که مقدمات دیدار خاتمی و سوروس را فراهم نموده و در این دیدار حضورداشته است.
کنت تیمرمن مدیر اجرایی بنیاد دموکراسی در یادداشتی در سایت نیوز مکس با اشاره به موضوع هستهای ایران و بررسی پیشنهادهایی برای چگونگی توقف ایران هستهای از دیدار محرمانه سوروس و خاتمی در یک ضیافت شام نوشته است:
همزمان و کمتر از یک مایل دورتر از محل گفتوگوی پهلوی با سانتوروم و مارتینز در سنای امریکا، جرج سوروس و سایرین در هتلهایت گردهم آمده بودند تا تعامل دولت با تهران را خواستار شوند. سوروس خطاب به شرکتکنندگان در این نشست که به همت بنیاد امریکای نوین برگزارشده بود، درباره یک معامله بزرگ با تهران سخن گفت که به رسمیت شناخته شدن ایران از سوی امریکا، پایان رویارویی هستهای از طریق مذاکرات و ازسرگیری مناسبات عادی میان دو کشور را در بر خواهد داشت. خاتمی به ما گفت که امریکا باید مذاکره با ایران را آغاز کند. او افزود که ایران مسلماً خواهان تعلیق غنیسازی اورانیوم، اما نه بهعنوان یک پیششرط برای مذاکرات است.
جالبتوجه آنکه یکی از اهداف مهم باند نیویورکیها منزوی کردن دیپلماتهای انقلابی و چهرهسازی از عناصر وابسته در محافل خارجی بوده است، روزنامه هرالد تریبون درباره باند نیویورکیها نوشته بود که جواد ظریف چنان زیاد در دانشگاهها، مجامع سیاسی و اجتماعی و باشگاههای سیاسی برای سخنرانی حضور پیدا میکند که اندرسون رئیس مؤسسه امور عمومی و بینالمللی دانشگاه کلمبیا بهطور کنایهآمیزی از او پرسید که آیا قرار است در رقابتهای انتخاباتی در امریکا شرکت کند!
بر اساس روایتهای دیپلماتهای وزارت امور خارجه معاونت بینالملل در دوره ظریف از ورود هر فرد غریبهای به درون مجموعه خود جلوگیری میکرد حتی یکبار که ولایتی به پیشنهاد یکی از مشاوران خود قصد انتقال یک دیپلمات اصولگرا را به این مجموعه داشت، با جواب عجیب ظریف مواجه شد؛ ظریف تأکید میکند: «ما در بخش بینالملل همه باهم رفیق هستیم و یکدیگر را با اسم کوچک صدا میکنیم و ورود فرد جدید گعده ما را به هم میریزد.»
یکی دیگر از اعضای وزارت امور خارجه در وصف باند نیویورکیها گفته بود:
اصولاً امریکای شمالی پاتوق اصلی باند نیویورک است و انتخاب و اعزام دیپلماتها به این منطقه توسط اعضای این باند تأیید و تصویب میشود اما هنگامیکه به علت پافشاری مسئولین و عدم توجه به مشاورت های این تیم خارج از اعضای باند نیویورک فردی انتخاب شود، این بار امریکا یا کانادا رأساً وارد ماجرا شده و با رد ویزای فرد مذکور از ورود وی جلوگیری میکنند. در سال ۱۳۸۴ به پیشنهاد آقای جلیلی قرار شد که آقای نوبری بهعنوان سفیر کشورمان به کانادا اعزام شوند، اما با مخالفت جدی دیگر معاونین وقت خصوصاً در بخش بینالملل مواجه شدند اما با اصرار جلیلی ایشان به کانادا معرفی شدند اما چند وقتی نگذشت که با بهانه دروغین کانادا مبنی بر اینکه نوبری از دانشجویان پیرو خط امام و از تسخیرکنندگان سفارت امریکا بوده است به وی مجوز داده نشد.

احیای دوباره باند نیویورکیها در تهران
اسناد موجود نشان میدهد که برجام مهمترین دستاورد سیاسی باند نیویورکیها بوده که البته درنهایت با دست گلی چون اسنپبک و نفوذ افرادی مثل فرانچسکو به تاریخ سپرده شد.
بااینحال به دلیل بازنشستگی بسیاری از آن افراد وابسته به باند نیویورکیها در حال حاضر باید ظریف را حداقل سخنگوی این محفل خاص در تهران دانست که همچنان ارتباطات خود را با برخی دیپلماتهای آمریکایی در کانالی غیررسمی فعال نگهداشته است و به دنبال احیای این محفل دیپلماتیک است.
بازاریابیهای اخیر موسسه ظریف در تهران و ترددهای خاص سفرای اروپایی را باید از یک زاویه ویژه نگاه کرد، راهاندازی مرکز لابی برای سازش در برابر آمریکاییها ابعادی دارد که بخشی از آن تاریخی و بخش دیگر از آن قطعاً امنیتی است، حمله سازمانیافته به متحدین استراتژیک ایران به نظر ابعادی ویژه دارد که باید روی آن نور انداخت، اسم رمز این عملیات در روزهای پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه «تغییر پارادایم» است.











